eitaa logo
قرارگاه میقات
300 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
102 فایل
#میقات، پاتوق آخرالزمانیها... @rahgozaar https://eitaa.com/joinchat/2115633213C8ae13116fb
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❄️🍃❄️🍃❄️🍃❄️🍃❄️🍃❄️ 🔹وَ بِعَمَلِی إِلَی أَحْسَنِ الْأَعْمَالِ شکی نیست که عمل صالح زائیده ایمان به خدا و سرای دیگر است و فزونی عمل نیک، به قدرت ایمان کاملا بستگی دارد 📝ای دوست در این فراز از کلام سید الساجدین از افضل واحسن النیات سخن به میان آمده با اندکی تامل خواهیم یافت، که آن نیت افضل، بهترین عمل را به بار خواهد آورد. افضل النیات واحسن اعمال ، شهد قرب الهی را به انسان مومن می نوشاند. ♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️ معبودا به لطف کرمت وبه حق محمد وآل محمد یاریمان رسان تا آن گونه عمل کنیم که تو دوست می داری ونزدیکی تو درآن است. 🤲یارب آن ده که آن به 🍃❄️@gonbadekabood❄️🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلَانَا فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ پروردگارا، و آنچه تاب آن نداريم بر ما تحميل مكن‏؛ و از ما درگذر؛ و ما را ببخشاى و بر ما رحمت آور؛ سرور ما تويى‏؛ پس ما را بر گروه كافران پيروز كن‏. ۲۸۶ 🌸🍃@gonbadekabood🍃🌸
💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞 🍀 🍀 @gonbadekabood
💫 در آیه دوم سوره بقره، خداوند متعال قرآن را مایه هدایت متقین معرفی می کند ذَالِکَ الْکِتَبُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ با اینکه این کتاب برای هدایت تمام انسانها نازل شده است؛ اما چون تنها متقین هستند که به رهنمودهای آن گوش می دهند و از آن بهره می برند؛  🌟 آنچه باعث می شود تا متقین از قرآن بهره مند شوند پنج خصلت است که آنها با تکیه بر فطرت پاک خدادی صاحب آن شده اند: ✨ به نادیدنی هایی که وحی از آن خبر می دهد ایمان دارند (یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ)، ✨داشتن ارتباط با خدا (یُقِیمُونَ الصَّلَوهَ)، ✨بی هیچ چشمداشتی از هر آنچه که خدا روزی آنها کرده است به دیگران انفاق می کنند (ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ)، ✨به آنچه که بر تو و پیامبران پیش از تو وحی کردیم ایمان دارند (یُؤْمِنُونَ بمَِا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ) ✨ به جهان پس از مرگ، ایمان دارند و هرگز آن را فراموش نمی کنند (بِالاَْخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ) @gonbadekabood https://eitaa.com/joinchat/2115633213C8ae13116fb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 کودک و رسانه 🔴 لازم است والدین نسبت به اهمیت حفظ حریم و عدم افشای اطلاعات شخصی و خانوادگی در فضای مجازی به کودکان خود آموزش کافی را داده تا کودکان را در فضای مجازی  از سوء استفاده افراد کلاه بردار  حفظ نمایید. لازم است به کودک بیاموزید که در موارد زیر اطلاعاتی در فضای مجازی منتشر ننماید: 🍃شماره تلفن 🍃آدرس دقیق منزل یا مدرسه 🍃اطلاعات شناسنامه ای 🍃رمز های ورود  حساب های کاربری و کارتهای بانکی 🍃عکس های خصوص شخصی و خانوادگی @gonbadekabood https://eitaa.com/joinchat/2115633213C8ae13116fb
سلام دوستان🌸 لطفا در نظرسنجی زیر شرکت نمایید👇 🔸موضوع نظرسنجی: کدام یک از موضوعات کانال مورد پسند شماست و یا از کدام موضوع یا موضوعات مطالب بیشتری گذاشته شود؟ 🔸چگونگی نظر دادن: ◀️وارد لینک شده ◀️ در صورتی که با یک کد مواجه شدید، کد را در کادر مربوطه بنویسید. ◀️سوال پرسیده شده را با دقت بخوانید. ◀️ گزینه ها را خوانده و سپس با دقت انتخاب نمایید. 🔵 امکان انتخاب چندین گزینه هم برای شما وجود دارد. 🔶لینک نظرسنجی: 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 EitaaBot.ir/poll/a8i با تشکر از همکاری شما🌸🌸🌸
🌟قشنگترین عشق، نگاه خداوند به بندگانش است 🤗
💞💞💞 💞💞 💞 جاه و جلال من تویی ملکت و مال من تویی آب زلال من تویی ب️ی ت❤️و به سر نمی شود 🌸☀️🌸☀️🌸☀️🌸 @gonbadekabood
🌟نبرد مجنون قسمت ۱۳🌟 "از مجنون تا رومادیه" 💫 برادرم که سرباز معلم و دوست و هم گردانی سلیمان اورنگ خدری بود، باهم از طرف نهضت سواد آموزی به جبهه اعزام شده بودند و نیروی گردان ابوالفضل «ع» و جزیره مجنون بود، ولی خوشبختانه دو روز قبل از حمله دشمن برای مدت ۴۸ ساعت جهت شرکت در کنکور دانشگاه به اتفاق چند تن از سرباز معلم ها به مرخصی رفته بود و ازش خبری نداشتم. وقتی خوردوهای آیفا اسراء را تخلیه می کردند. در سوراخهای درب سالن نگاه میکردم و بین اسراء دنبال برادرم می گشتم. خیلی نگرانش بودم تا اینکه بعد از پنج ماه توی اسارت از طریق نامه از سلامتی اش باخبر شدم. سقف فلزی سالن ها و شدت آفتاب تیرماه از یک طرف و ازدحام جمعیت اسرای مجنون از طرفی دیگر فضای سوله ها را به جهنمی تبدیل کرده بود. تشنگی وگرسنگی دو روزه اسارت و شدت عفونت زخمهایمان و کتک کاری مدوام جانمان را به لب آورده بود، همه آرزوی شهادت و خلاص شدن داشتیم. بعداز ظهر دومین روز اسارتمان بود و اسرای جزیره مجنون درنهایت مظلومیت داشتن زجرکش می شدن که درب طویله باز شد و چند سرباز مست بعثی کابل به دست وارد شدن و تا توان داشتن اسراء را زیر کابل و مشت و لگد گرفتن و همه را در ته سالن در حالیکه روی سرو شونه هم قرار گرفته بودیم، جمع کردن، سپس اسراء را یکی یکی بیرون بردن و دستهایمان را محکم از پشت سر بستن. پس از بستن دستهایم از پشت درد و فشار زخمهای پهلو و دست چپم چند برابر شده بود. از بس خون و عفونتهای خشکیده بر زیرپوش و پیراهن نظامیم باعث آزار و اذیت زخمهای پهلویم شده بود قبلا"مجبور شده بودم زیر پوشم را وارو بپوشم تا خونهای خشکیده و عفونتهایش در سمت راستم قرار بگیرد و کمتر زخمهای پهلوی چپم را زجر دهد. عراقیا هر ده نفری را سوار یک خودروی آیفا میکردن و دیری نپائید که ستونی طولانی از خودروهای آیفا و کاروان عظیمی از اسراء تشکیل شد، گرچه فقط نیمی از اسرای جزیرهٔ مجنون را سوار کرده بودند و خودرو به اندازه همه اسراء نیامده بود. کاروان اسراء به مقصد نا معلومی به راه افتاد. نمی دانستیم به کجا و برای چه منظوری میرویم کاروان اسراء شتابان پیچ و خم های جاده را پشت سرمیگذاشت. ضعف بدنی باعث شده که حتی رمق نشستن هم نداشته باشیم. توی مسیر گذاشته ام را مرور میکردم تا ببینم خداوند بجرم کدامین گناه به این روزگار تیره و تار گرفتارم کرده. همه اش میگفتم اگر خدا ذره ای دوستم داشت باید منم را در کنار همرزمان شهیدم از شهد شهادت سیراب میکرد. پس از عبور از چند دهک و آبادی به ابتدای شهری بزرگ رسیدیم، تابلو ورودی شهر معرف *البصرة* بود. کم کم وارد شهر شدیم. نمیدانستیم دشمن چه برنامه ای را برایمان تدارک دیده. ظاهرا" ارتش بعث مردم را به خیابانها فرا خوانده بود، تا پیروزیهاش درجزیره مجنون را با نمایش اسراء در شهر بصره جشن گرفته و به رخ رسانه ها بکشاند. ما که از فرط تشنگی وگرسنگی و خونی که از زخمهایمان رفته بود و زجرو شکنجه های اسارت، بی رمق و رنجور شده بودیم، همه اش از خدا طلب مرگ میکردیم. وقتی کاروان اسرای غریب و بی کس وارد خیابانهای از قبل تعیین شده گردید، جماعتی از زنان و مردان بصره ای را دیدیم که کوچک و بزرگ با انداختن آب دهان به رویمان و پرت کردن سنگ و دنپایی به سرو صورتمان، همچنین نیشگون کردن کمرمان ازمان استقبال کردند. زنای عراقی در دستهایشان دف، ضرب، تیمپو و آلات موسیقی گرفته بودن، خوشحال بودند میزدن و میرقصیدن و جشن گرفته بودن. از طرفی اسرای مجنون درنهایت مظلومیت سرها را پایین انداخته بودن و همه جوره تحمل میکردند. در این حین یکی از اسرای هم استانیم بنام محمد بصیری خودش را پرت کرد کف آیفا، درحالیکه دستهایش از پشت سر محکم بسته بود، صورتش را به کف خودرو کشید و دانهٔ انگوری که در کف خودرو افتاده بود را با دهانش برداشت و خورد. چون همه بر اثر تشنگی داشتن پرپر می شدند. وقتی سربازای بعثی متوجه ایشون شدن با کلی کتکاری بلندش کردن و سرجایش نشاندنش. عراقیا در هر خودرو تعداد۴ سرباز مسلح سوار کرده بودن که مداوم در طول مسیر کتک کاری مان میکردند. پس از کلی آزار و اذیت و شکنجه روحی و جسمی کاروان اسرای مظلوم در غروب غمبار آنروز مجددا" به طویله های العماره بازگشت. پس از پیاده شدن از خودرو به ستون یک روی زمین نشستیم یکی از اسرای عرب زبان خوزستانی که بعنوان مترجم بود به دستور عراقیا دستهایمان را باز کرد. برای اولین بار در اسارت میخواستند به اسراء غذا بدهند، غذا ماکارونی آبکی بسیار شوری بود که به گفته اسرایی که ازش چشیده بودند، میگفتند از آب دریا هم شورتر بوده... 🔵ادامه دارد ... 🍃خاطرات آزاده سرافراز غلامشاه جمیله ای، به قلم خودشان @gonbadekabood https://eitaa.com/joinchat/2115633213C8ae13116fb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 کودک و رسانه 🔴 ✳️ در شرایط کنونی که کودکان از سنین پایین شروع به یادگیری و استفاده از فضای مجازی می نمایند این کودکان به مرور تبدیل به افراد ماهری دراین زمینه خواهند شد و ممکن است از والدین دراین خصوص پیشی گرفته .بهتر است والدین سعی نمایند تا سواد دیجیتال خود را افزایش داده تا در صورت لزوم بتوانند  استفاده فرزندان خود را از این فضاها محدود نمایند. ✅ در استفاده از فضای مجازی محدویت هایی را به روی دستگاه فرزند خود اعمال نمایید و او را ملزم به رعایت این قوانین نمایید. @gonbadekabood https://eitaa.com/joinchat/2115633213C8ae13116fb
❄️✨❄️✨❄️✨❄️ ❄️✨❄️ ❄️✨ ❄️ 🖌آقای من ،در نزد اولیاء الله مجرب است که اکثار ذکر شریف «یاحی یا قیوم یا من لا اله الا انت»موجب حیات عقل است. وقتی را با خدایت خلوت کن که بدن استراحت کرده باشد واز خستگی به در آمده باشد و در حال امتلاء واشتهاء نباشد؛در آن حال با کمال حضور و مراقبت وادب مع الله،خداوند سبحان را بدان ذکر شریف می خوانی ،عدد ندارد،اختیار مدت با خود جنابعالی است مثلا در حدود بیست دقیقه یا بیشتر وبهتر اینکه کمتراز یک اربعین نباشد، بیشترش چه بهتر❗️ @gonbadekabood🍃❤️ https://eitaa.com/joinchat/2115633213C8ae13116fb ❄️✨❄️✨❄️✨❄️✨❄️✨❄️
💞💞💞 💞💞 💞 جان و جهان من تویی روح و روان من تویی سرو روان من تویی دست منست و دامنت 🍀 🍀 @gonbadekabood🍃❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر فرزند شما نیاز به توجه و گفتگو با شما دارد سریعا تلفن خود را کنار گذاشته و به حرف های او گوش فرا دهید. گاهی والدین با فرض این موضوع که کودک حرف مهمی برای گفتن ندارد و صرفا به دنبال جلب توجه است به حرفهای او توجه کافی نمی نمایند و خود را با تلفن همراه مشغول می سازند. @gonbadekabood
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌟نبرد مجنون قسمت ۱۴🌟 "از مجنون تا رومادیه" 💫برای اولین بار در اسارت میخواستند به اسراء غذا بدهند،غذا ماکارونی آبکی بسیار شوری بود که به گفته اسرایی که ازش چشیده بودند، میگفتند از آب دریا هم شورتر بوده و نان خمیری ترشیده و بیضی شکلی که به سمون معروف بود و با آرد تیره رنگ زبری تهیه شده بود. این نان خاص اسراء بود. یک قاشق ماکارونی را لای سمونی میریختند و دست هر اسیر میدادند و سپس چندین ضربه کابل محکم بر فرق سرش فرود می آمد و داخل طویله ها میشد،حتی اگر غذا هم نمیخواستیم باید کتک را میخوردیم. وقتی غذای مرا دستم دادن چندین ضربه کابل متوالی بر سرم فرود آمد که برق از چشمهایم پرید، فکر کردم همزمان با کابل هایی که توی سرم خورده واقعا" برق آسمانی بوده، غذا را انداختم و دستانم را سپر سرم کردم، حس میکردم سرم به اندازه یک بند انگشت ورم کرده. چند کابل دیگر بر پشت دستهایم فرود آمد. دستهایم آنچنان سوخت که انگشتهام تا چندین ساعت خمو راست نمی شدن و ورم کرده بودن، دیگه تسلیم مرگ شدم و دستهایم را از روی سرم برداشتم، گفتم تا خلاص شوم و تمام کنم، چون بیشتر از این تحمل شکنجه هاشون را نداشتم. چشمهایم برای دقایقی فاقد بینایی شده بود، نمیدانم چطوری و چه کسی مرا داخل سالن برده بود. یکی از اسرای هم استانی بنام عبدالهی بر اثر ضربات کابلی که برسرش فرود آمده بود حافظه اش قاطی کرده بود و پس از چند ساعتی سراغ غذایش یعنی همان سمون که بیرون از دستش افتاده بود را میگرفت. میگفت: خیار من کجاست؟ کی خیار من را برداشته؟منظورش همان سمونش بود که فکر میکرد خیار سبز بوده! نمی دانستیم گریه کنیم یا خنده، این سوژه ها بعدها توی اردوگاه و پس از اسارت که هر از گاهی در تجمعات همدیگر را می بینیم موجب مرور اون روزها و خنده و مزاحمان میشود. یکی دیگر از این سوژه ها هم موضوع "سید" بودن سربازان عراقی بود. سربازهای عراقی در طول چند روز اسارتمان معمولا" همدیگر را با نام سید احمد، سید جاسم و سید خلیل و... صدا میزدند. اسراء در ابتدای اسارت هر وقت از عراقی چیزی میخواستند "سیدی" صدایش میکردند. چون "سید" در لفظ عرب به معنای "آقاست" من در ابتدا فکر میکردم عراقیها اکثرا" "سید" به مفهوم "اولاد پیغمبر (ص)" هستند. وقتی از بصره برگشتیم و پس از کابلهایی که نوش جانمان شد، توی طویله ها جا گرفتیم بعد از اینکه قدری درد کابل هایی که بر سرمان فرود آمده بود فروکش کرد از هم استانیهایم پرسیدم؟ میدونید چرا خدا ما را اسیر دشمن کرده؟ بنظرم عراقیها همشون سید هستند و شاید ما به جنگ سادات آمده بودیم، بخاطر همین مورد غضب الهی قرار گرفته ایم و اسیر دستشون شده ایم. بعضیها واقعا" باورشان شده بود و این موضوع در اون شرایط لبخند تلخی بر لبانمان نشانده بود. تا صبح روز چهارشنبه ۱۳۶۷/۴/۸ درسالنهای العماره محبوس بودیم. ازساعات اولیه بامداد چهارشنبه تعداد زیادی خودروی آیفا در پی هم وارد محدوده اسارتگاه شدند، لحظه به لحظه بر تعدادشان افزوده میشد. سحرگاه روزچهارشنبه با دستان بسته و درحالیکه از شدت عطش و گرسنگی رمقی نداشتیم سوار خودروهای آیفا شدیم، در چهارگوشه هرخودرو سربازان مسلح سوار شده بودن و تعداد زیادی خودروهای نظامی کاروان اسراء را اسکورت میکرد. کاروان در همان مسیری قرار گرفت که قبلا"به بصره رفته بودیم. آفتاب سوزان تیرماه طلوع کرده بوده و لحظه به لحظه برتابش گرمایش فزونی میکرد. کم کم به حوالی شهر رسیدیم، تابلوی ورودی شهر، معرف بصره بود، پس از عبور از چند خیابان حاشیه شهر وارد استادیوم ورزشی شهر بصره شدیم. زیر ضربات کابل سریعا" پیاده شدیم، پس گشودن دستهایمان درحالیکه تعداد بسیار زیادی سرباز مسلح دور تا دور استادیوم را در محاصره داشتن، عدهٔ کثیری هم کابل به دست ایستاده بودند. با عجله ما را هم به پشت سر اسرای ارتش که قبل از ما به استادیوم رسیده بودند و به ترتیب و با نظم خاصی ایستاده بودند، منتقل کردند. آرایش ایستادنمان به شکلی بود که هر نفر یک متر با نفر جلو و پشت سرش و سمت چپ و راستش فاصله داشت. از ظاهر اسرای ارتش معلوم بود شرایط بهتری نسبت به ما داشتند، چون همه با لباس کامل نظامی همراه با درجه هایشان و گتر شلوار و پوتین بودند. ولی بچه های بسیج و سپاه با سرو رویی بسیار خاکی و درهم، همه خونی، دکمه های پیراهنها باز، بدون کفش و پوتین، گاها"بدون شلوار و پیراهن نظامی و حتی بعضی با لباس زیر بودن که به زور مجبور به راه رفتن و ایستادن بودن. محوطه استادیوم بصره مملو بود از اسرای جزایر مجنون. معلوم بود از رسانه های غربی برای تهیهٔ گزارش دعوت کرده بودن... 🍃خاطرات آزاده سرافراز غلامشاه جمیله ای، به قلم خودشان 🔵ادامه دارد ... @gonbadekabood https://eitaa.com/joinchat/2115633213C8ae13116fb
رواق منظر چشم من آشیانه‌ٔ تست کرم نما و فرود‌آ که خانه خانهٔ تُست @gonbadekabood
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 📚 اشک رایگان 🔹یک مرد عرب سگی داشت که در حال مردن بود. او در میان راه نشسته بود و برای سگ خود گریه می‌کرد. گدایی از آنجا می‌گذشت، از مرد عرب پرسید: چرا گریه می‌کنی؟ عرب گفت: این سگ وفادار من، پیش چشمم جان می‌دهد. این سگ روزها برایم شکار می‌کرد و شب‌ها نگهبان من بود و دزدان را فراری می‌داد. گدا پرسید: بیماری سگ چیست؟ آیا زخم دارد؟ عرب گفت: نه از گرسنگی می‌میرد. گدا گفت: صبر کن، خداوند به صابران پاداش می‌دهد. گدا یک کیسه پر در دست مرد عرب دید. پرسید در این کیسه چه داری؟ عرب گفت: نان و غذا برای خوردن. گدا گفت: چرا به سگ نمی‌دهی تا از مرگ نجات پیدا کند؟ عرب گفت: نان‌ها را از سگم بیشتر دوست دارم. برای نان و غذا باید پول بدهم، ولی اشک مفت و مجانی است. برای سگم هر چه بخواهد گریه می‌کنم. گدا گفت : خاک بر سر تو! اشک خون دل است و به قیمت غم به آب زلال تبدیل شده، ارزش اشک از نان بیشتر است. نان از خاک است ولی اشک از خون دل. 🍃اشک خونست وبه غم آبی شده 🍃می نیرزد خاک خون بیهده 🍃❤️@gonbadekabood https://eitaa.com/joinchat/2115633213C8ae13116fb 🌼🌸🍀🌼🌸🍀🌼🌸🍀🌼