اشکنامه:
کلاس سوم بودم
اولین روز مدرسه
معلم به بچه ها گفت یکی یکی بلند بشید
خودتون را معرفی کنید و بگید
والدینتون چقدر سواد دارند و چه کاره هستند:
یکی یکی بچه ها بلندشدند
یکی گفت مادرم پنج کلاس سواد دارد و...
چندتایی گفتند دیپلم دارد
یکی گفت سواد راهنمایی
یکی گفت: مادرم معلمه
با خودم کلنجار میرفتم
از طرفی نمیخواسم دروغ بگم
و از طرف دیگه خجالت می کشیدم
اما نیرویی عجیب(که مطمینا از سمت خودش بود)انگار به من عزت نفس خاصی داد
بلند شدم
با زبون بچگی خودم گفتم:مامان من بیسواده اما سواد قرآنی داره
و ادامه دادم؛ مامانم خیلی از سوره های بزرگ قرآن را حفظه
حس افتخار عجیبی داشتم
که معلممان هم به اون افزود
وقتی گفت:اتفاقا حافظ قرآن بودن خیلی مهمتره
آره اون سواد نداشت
شاید خواست خدا بود چون
خاکی تر از اون بود که بخواد سوادی یاد بگیره که بخواد باهاش فخر بفروشه
مهربونتر از اون بود که بخواد با سوادش و مدرکش بقیه را تحقیر کنه
اون سواد نداشت اما طبیب جسم وجان همه دور و بریهاش بود
اون سواد نداشت که کتابی درباره حضرت محمد صلوات الله علیه واله بخونه
اما عجیب عاشق حضرت بود
عاشق صلوات فرستادن طوریکه همیشه آغوشش، بوی خوشی داشت
اون بی سواد بود اما
استادی بود در قایم کردن دردها وزخم زبونهایی که بهش میزدن و بر زبون اوردن شادیها
آره اون پیغمبر خونه ی ما بود
چون با خلق محمدیش ما را با حضرت انس داد که تو هر شرایط سختی
به مسلمون بودنمون بنازیم
آره مامانم تو مومن واقعی بودی چونکه به قول معصوم
غم در دل و شادی بر لب داشتی
تقدیم به روح پاکت
اللهم صل علی محمد و آل محمد
#میلاد_پیامبر_اکرم
#حجاب
@mim_javan