خوابیدهام چسب دیوار کنار شوفاژ. امید آن طرف اتاق خوابیده است و صدای تایپ کیبورد گوشیاش توی گوشم رفت و آمد میکند. یک به یک صفحات مجازی را میخوانم میگذرم. لابهلای خواندنها چشمهایم از بالای پلکهایم سقوط میکند و باز به زور بازشان میکنم ... خواب نشسته است توی مغزم و من با پافشاری بیدارش نگه داشتهام برای نوشتن کلماتی که توی سرم پراکندهاند.
صدای ساز سنتور با نوای استاد شجریان از گوشی امید، صدای تایپ صفحه کیبوردش را محو میکند. خستهام. مثل همان آه امید که میگوید:«هیییی مِهدی» و یاء مهدی را میکشد تا صدایش آرام آرام قطع شود ...
#مئآب
-۵ آذر ۱۴۰۱-
حالا کمی کلمات منظمتر شدهاند. هر دسته جدا جدا نشسته است کنار هم خانوادهی خودش. دلتنگی دیگر در خانوادهی وصال نیست. آغوش دیگر هم نیمکت با فراق نیست. دوری دیگر کنار گرهی چشمان نیست و هر کلمه رفته است نشسته است در همانجایی که باید باشد ...
#مئآب
کانالهای روزمره نویس زیادی هستند که میخوانم اما بعضی از کانال ها هستند که داستانی از شخصیت پشت نوشتهی شان گوشهی ذهنم ترسیم میکنم و مینویسم. مثل کانالهایی که گفتم و یا آنهایی که بلند مینویسند و یا کوتاه ولی عمیق. به جمع کانالهای بالا مرتاح هم اضافه میکنم که توی ذهن صاحب کانال دغدغه و ادبیات سعی در گره خوردن باهم را دارند.
بیرون پراکنی درونییاتم!
نشستهام اینجا و دست انداختهام روی شانهی دلتنگیهایم و غم و غصههایی که کنارم جا خوش کردهاند ...
بیرون پراکنی درونییاتم!
ایشون ارباب ولدمورت نیستن؟!
گویا آمریکا از جادوی سیاه برای مقابله با ایران استفاده میکنه.
هدایت شده از مُرتاح
متاسفانه متوجه شدیم دسیسه های آمریکا کافی نبوده و دست به دامن ولدمورت این شیاد بزرگ شدن، لطفا زودتر برین هری پاتر و پیدا کنین.