Mind Palace.!
- او همان چیزی بود که هرگز به نظر نمی آمد باشد..
- گرفتار تناقضاتی بود که دیگران به آن تناسب می گفتند..
چیزی که برام سواله اینه که قبلا چرا برام مهم بود که بقیه درکم نمیکنن
اونم وقتی یه دردی هس که توش خودتم خودتو درک نمیکنی!
حس میکنم مغزم به جای عصب از سیم تشکیل شده وگرنه این حجم از داغ شدن سرم قابل توجیه نیست
حس میکنم نمیتونم خودم خودمو تحمل کنم و همچنان به نظرم تنها کسی که میتونه این شکلی بودنمو درک کنه خودمم
خدایا
فک کنم اینکه ببینی عملا درگیر چیزی نیستی بیشتر اذیت کنه تا اینکه ببینی درگیر چیزی هستی که دوسش نداری..
381.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روز قیامت به خاطر خندیدن به این میرم جهنم
Mind Palace.!
- او همان چیزی بود که هرگز به نظر نمی آمد باشد..
- زیر خروار ها فکر مانده بود و دیگر صدای پای خودش به گوش نمیرسید.!