381.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روز قیامت به خاطر خندیدن به این میرم جهنم
Mind Palace.!
- او همان چیزی بود که هرگز به نظر نمی آمد باشد..
- زیر خروار ها فکر مانده بود و دیگر صدای پای خودش به گوش نمیرسید.!
این وضعیتی که توش نه میخوای کسی باهات حرف بزنه نه تو با کسی، و در عین حال حس میکنی داری از شدت پُر بودن سردرد میگیری، باگ خلقته. باگ!
هدایت شده از Ocean mind
عکس همهی اینارو برای بیهدفی تصور کنین
خستگی
بیحسی
بیانگیزگی
پوچی
برعکس همه اینا، بی خبری از وضعیت خودتونو تصور کنین.
مِهی که توش حتی دستای خودتم نمیتونی ببینی..!
الان یه جورایی دقیقا حس یه فضانورد و دارم
که از اون لوله ای که فضانورد و به سفینهش وصل میکنه جدا شده
به هیچ چیز فکر نمیکنه.
فقط تماشا میکنه.
دور شدنشو
و چیزایی که برای دیدنشون اومده اونجا
ولی خب، راه برگشتیم نیست. اون هنوزم معلقه!
نحوه گذشتن زمان خیلی داره برام مبهم میشه
دیروز یه جوری به نظرم دور میاد که انگار درمورد سه ماه پیش دارم حرف میزنم
و چهار روز پیش یه جوری برام نزدیکه که انگار 24 ساعت نیست که گذروندمش
سال بعد انقد برام نزدیکه که استرس میگیرم از این همه سریع گذشتن زمان
ولی از یه طرف لعنت میفرستم که چرا انقد چند روزیه که هیچ چیز نمیگذره.