مشکل من این است که نمیتوانم خودم را در یک جمله خلاصه کنم.
تمام چیزی که میدانم این است که چه کسی نیستم.
همچنین متوجه شدهام که بین بیشتر مردم توافقی ضمنی وجود دارد تا خود را با محیط پیرامونشان هماهنگ کنند.
من همیشه این نیاز را حس کردهام که علیه محیطم طغیان کنم.
وقتی بچه هستی، مدام از تو میپرسند: حالا فرض کنیم همهی مردم خودشون رو انداختن توی چاه. تو هم باید این کار رو بکنی؟
وقتی بزرگ میشی ماجرا فرق میکنه. آدمها بهت میگن: آهای. همه دارن میپرن تو چاه. تو چرا نمیپری؟!