کاش با هر رابطه/صمیمیتی که از بین میره صفحه چتمون با اون طرفم قبل از اینکه برا خودآزاری بریم سراغش پاک شه.
- به دستام نگاه میکنم، میبینم داره میلرزه، محکم مشتش میکنم، دستمو فرو میکنم تو جیبام و سعی میکنم بفهمم چه اتفاقی داره برام میفته.
حسم نسبت به احساسات، اینجوریه که انگار سوار یه ماشینم و دارم با سرعت مناسب رانندگی میکنم، گاهی یه سری اشتباهات میکنم ولی بعدش اصلاح میشه و میتونم تو همون جاده، ادامه بدم
و احساسات یه بچه ی زبون نفهمه که از پشت، کمربندشو وا میکنه و میپره فرمونو میگیره و ممکنه در اثر چرخوندن فرمون، تصادف کنم. گاهی چند دقیقه، گاهی چند ساعت، گاهیم چند روز و چند سال طول میکشه تا بخوام گندی که زده شده رو جمع کنم.
ولی قسمت بد ماجرا اینجاست؛ که همیشه این اتفاق میفته.