eitaa logo
میقات الصالحین
282 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
383 ویدیو
17 فایل
❁﷽❁ مجموعه آموزشی-فرهنگی میقات الصالحین 💠 آموزش های تخصصی مجازی تربیت افسر جنگ نرم و هدایت در خط مقدم💠 بایگانی آموزش نرم افزار @archive_miqat مدیر تبادل : @heydar224 مدیر کانال : @ammar_agha
مشاهده در ایتا
دانلود
•┈••✾🍃 مجموعه میقات الصالحین 🍃✾••┈• •┈••✾🍃@Miqat96 🍃✾••┈•
🍃🌹عملیات خیبر بود. حاج حسین خرازی فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین اصفهان، پشت بی سیم گفت: دادا نبی به من نیرو بده. همه نیروهایش خورده بودند. حاج نبی ( فرمانده لشکر فجر) به من گفت. من هم شهید محمد دریساوی و سید موسی حمیدی را به حسین خرازی دادم. صبح روز بعد دیدم سید موسی حمیدی یک دست قطع شده در دستش هست و دارد می آید. گفتم این چیه؟ گفت: این دست حسین خرازی است! ظاهراً این ها با موتور پشت سر حسین خرازی بودند که گلوله تانک خورده بود بین آنها. دست حاج حسین قطع شده بود. گفتم کو دریساوی، گفت فکر کنم رفت زیر تانک! چند دقیقه بعد یکی دیگر با دست قطع شده دیگری آمد. گفتم این دیگه چیه؟ گفت دست اسدالله اسکندری است، حالا چی کارش کنیم.[ برادر شهید حاج عبدالله اسکندری.] دست را گرفتم و پرت کردم به سمتی و گفتم حالا من این را چیکار کنم. این گذشت و من دست قطع شده حاج حسین توی ذهنم بود. مدتی گذشت. نمی دانم پیچ کوشک بود یا جای دیگری، هر جا بود عراق خیلی خمپاره می زد. با شهید حاج مجید سپاسی برای سرکشی نیروهای شناسایی رفته بودیم. به حاج مجید گفتم انگار در آن سنگر کناری هم عده ای دارند کار می کنند. حاج مجید دقت کرد و گفت: این احتمالاً خود حاج حسین خرازی است. عادتش است. خودش می آید و تک تک معبر ها را چک می کند. چون خط شلوغ شده بود عراق خط را به آتش بست. یک بسیجی از سنگر اصفهانی ها بیرون آمد. تا بیرون آمد ترکش خورد. آتش سنگین بود. کسی به سمتش نمی رفت. از این سمت من و حاج مجید و از سمت اصفهانی ها حاج حسین خرازی به سمت بسیجی دویدیم. حاج حسین با آن دست نصف اش و دست دیگرش سر بسیجی را بلند کرد. سر بسیجی را روی نیمه دستش گذاشت و با دست دیگرش صورت او را نوازش می کرد. این صحنه عین روز جلو چشمانم است. می گفت: دادا گوش بگیر. من فرمانده ات هستم. من حاج حسین هستم. برو… نگاه دورو برت نکن… برو…. میگم نگاه نکن، برو… ناگهان بسیجی سرش به سمتی خم شد و تمام کرد. من توی نخ این جریان بودم و دوست داشتم علت این حرف ها را بفهمم. قبل از کربلای ۴ بود. جلسه ای بود که حاج حسین هم در آن حاظر بود. رفتم کنارش و گفتم: حاج حسین، کمی از این ناگفته هایت را برای ما بگو. حاج حسین خیلی شوخ بود. خندید و با لهجه اصفهانی گفت: من هیچی یادم نمیاد. من موج زیاد خوردم. گفتم: حقیقتش من چیزی تو دلم هست می خواهم از شما بپرسم. گفت: من هیچی بلد نیستم. برو دور و بر اینها که چی ضبط می کنند. گفتم: نه. من دو سال هست یه چیزی هست توی ذهنم مانده، باید خودتان برایم بگویید. جریان شهادت آن بسیجی را گفتم. در لحظه یک گلوله اشک از چشم حاج حسین سُر خورد و پائین آمد. گفت: من خودم این صحنه برایم پیش آمد. روزی که دستم قطع شد. بالا رفتم. احساس می کردم دارم به سمت یک معبر نور می روم. یکی از من پرسید حاج حسین لشکرت را چی کار می کنی؟ تا نگاه پشت سرم کردم پائین افتادم. به این بسیجی به زبان خودمان می گفتم خنگ نشی برگردی.. برو… 👆به روایت سردار مجتبی مینایی فرد •┈••✾🍃 مجموعه میقات الصالحین 🍃✾••┈• •┈••✾🍃@Miqat96 🍃✾••┈•
•┈••✾🍃 مجموعه میقات الصالحین 🍃✾••┈• •┈••✾🍃@Miqat96 🍃✾••┈•
نماز شبش قضا شدگریه کرد😳😔... 😇 •┈••✾🍃میقات الصالحین 🍃✾••┈• •┈••✾🍃@Miqat96 🍃✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃السلام علیک یا اباصالح المهدی🍃 🌸عرض سلام و ادب و احترام 🌸 💢جلسه یازدهم آموزش نرم افزار فتوشاپ (۲۸فروردین ۱۳۹۹) 🔺ان شاء الله هر سوالی داشتید میتونید داخل گروه مطرح کنید. قرار همیشگی ما روز های فرد ساعت ۲۱ ✅گروه پرسش و پاسخ نرم افزار 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/501350442C536614f186 ◦•●◉مجموعه میقات الصالحین◉●•◦ ◦•●◉@miqat96 ◉●•◦ 🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#آموزش_نرم_افزار #آموزش_فتوشاپ #کلیپ_های_تکمیلی #قسمت_سوم
17.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#آموزش_نرم_افزار #آموزش_فتوشاپ #کلیپ_های_تکمیلی #قسمت_چهارم