#هل_من_ناصر_ینصرنی
#دومین_یار
#بشر_ابن_عمرو
______________________________
جنگ شروع شده بود.
کسی برای بُشر پسر عمرو خبر بدی اورد...
گفتند پسرش عمر، در مرز ری اسیر شده!
بُشر گفت:" میگذارم به حساب خدا. دوست ندارم پسرم اسیر باشد و من بعد از او زنده باشم."
▪️▪️▪️
این خبر رسید به گوش امام علیه السلام.
امام به بشر گفت:" خدا رحمتت کند. تو از بیعت من آزادی. برو پسرت را آزاد کن."
بُشر گفت:" ای اباعبدالله! حیوانات وحشی، مرا زنده زنده بخورند اکر از شما جدا بشوم."
▪️▪️▪️
امام پنج لباس گران قیمت به بُشر داد و گفت:" پس اینها را به پسر دیگرت، محمد بده تا برای آزادی برادرش از آنها استفاده کند."
بُشر ماند
و جنگید
و شهید شد..
______________________________
برگرفته از کتاب قصه ی کربلا، فصل یاران
@mjemamali