♻️نوازش خوراک عاطفی
نوازش تشويق نيست،
نوازش نياز بچه هاست مثل غذا،
بچه هميشه بايد نوازش بگيرد،
چه كار خوب بكند و چه كار بد.
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
✅لقبها برای کودک شخصیت سازند
برچسبها ولقبهایی که ما والدین به فرزندانمان میدهیم
در عمق وجودشان به شخصیت تبدیل می شود
و در اغلب موارد جهت گیری ذهنی و فکری کودک را ترتیب میدهد.
✅باهوش، زرنگ، تلاشگر و...
❌تنبل، خنگ، بیلیاقت و...
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
تبدیل شدن «نه» به «بله»⏪لوس شدن
❎وقتي به فرزندتون نه بگيد و کودک گريه و زاري کنه، اگه جلوش كوتاه بيايد فرزندتون تبديل بچه #لوس ميشه.
💤وقتي كودك متوجه میشه که هر زمان که در جواب "نه" والدين دست به مانور و بازي و گريه ميزنه، به هدفش ميرسه و میتونه نه رو به بله تبديل كنه، معمولا در بزرگسالي هم از همین ترفند استفاده میکنه تا به خواسته هاش برسه؛ فقط نه باگریه بلکه با داد و فریاد و ابزارهای دیگه ...
⚠️بنابراين تا جایی که میشد به بچه نه نگيد اما وقتي نه گفتين با ترفندهای مختلف كودك (قهر،گریه و...) كوتاه نياييد.
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
وقتی محمود شهید شد، فکر میکردیم مهاباد جشن بگیرند.
رسیدیم مهاباد.
همه جا عزا بود و ختم و فاتحه.
میگفتند: برای ما امنیت و آسایش آورده بود.
#شهید_محمود_کاوه
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
#رمان
جان شیعه
#فصل_دوم
دستانش را شست و به آشپزخانه برگشت، نفس عمیقی کشید و گفت: «الهه! غذات چه بوی خوبی میده!»
خودم میدانستم خوراک میگویی که تدارک دیدهام، آنچنان تعریفی نشده و عطر و بویی هم ندارد که خندیدم و گفتم: «نه! خیلی خوب نشده!»
و او همانطور که روی صندلی مینشست، با قاطعیتی مردانه جواب دلشورهام را داد: «بوش که عالیه! حتماً طعمش هم عالیه!» ولی خودم حدس میزدم که اصلاً خوراک خوبی از آب درنیامده و هنگامی که غذا را در دیس کشیدم، مطمئن شدم هیچ شباهتی به دستپخت مادر ندارد.
حسابی دست و پایم را گم کرده بودم، ولی مجید با تمام وجود از خوردنش لذت میبُرد و مدام تعریف و تشکر میکرد. چند لقمهای خورده بودیم که متوجه شدم ترشی را فراموش کردهام. از سرِ میز بلند شدم و با گفتن «صبر کن ترشی بیارم!» به سمت یخچال رفتم، اما این جمله من به جای ترشی، خیالش را به دنیایی دیگر بُرد که دست از غذا خوردن کشید و با صدایی گرفته زمزمه کرد: «صبر کردن برای ترشی که آسونه!»
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سپس خندید و با شیطنتی شیرین ادامه داد: «من یه جاهایی صبر کردم که بیا و ببین!»
شیشه ترشی را روی میز گذاشتم و با کنجکاوی پرسیدم: «مثلاً کجا؟» و او مثل اینکه خاطرات روزهای سختی به یادش آمده باشد، سری تکان داد و گفت: «یه ماه و نیم صبر کردم! به حرف یه ماه و نیم آسونه، ولی من داشتم دیوونه میشدم! فقط دعا میکردم تو این مدت اتفاقی نیفته!»
با جملات پیچیدهاش، کنجکاوی زنانهام را حسابی برانگیخته بود که در برابر نگاه مشتاقم خندید و گفت: «اون شب که اومدم خونه تون آچار بگیرم و مامان برای شام دعوتم کرد، یادته؟»
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
و چون تأیید مرا دید، با لحنی لبریز خاطره ادامه داد: «سرِ سفره وقتی شنیدم عصر برات خواستگار اومده، اصلاً نفهمیدم شام چی خوردم! فقط میخواستم زودتر برم! دلم میخواست همونجا سرِ سفره ازت خواستگاری کنم، برای همین تا سفره جمع شد، فوری از خونه تون زدم بیرون! میترسیدم اگه بازم بمونم یه چیزی بگم و کارو خراب کنم!»
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
از دریای اضطرابی که آن شب بخاطر من در دلش موج زده و من شبنمی از آن را همان شب از تلاطم نگاهش احساس کرده بودم، ذوقی کودکانه در دلم دوید و بیاختیار لبخند زدم. از لبخند من او هم خندید و گفت: «ولی خدا رو شکر ظاهراً اون خواستگار رو رَد کردی!»
سپس با چشمانی که از شیطنت میدرخشید، نگاهم کرد و زیرکانه پرسید: «حتماً بخاطر من قبولش نکردی، نه؟!!!»
و خودش از حرفی که زده بود با صدای بلند خندید که من ابرو بالا انداختم و با لحنی پُر ناز پاسخ دادم: «نخیرم! من اصلاً بهت فکر نمیکردم!» چشمان مشکی و کشیدهاش در احساس موج زد و با لحنی عاشقانه جواب حرف سیاستمدارانهام را داد: «ولی من بهت فکر میکردم! خیلی هم فکر میکردم!»
از آهنگ صدایش، دلم لرزید. خاطرات دیدارهای کوتاه و عمیقمان در راه پله و حیاط و مقابل درِ خانه، پیش چشمانم جان گرفت.
#قسمت_صدـو_چهلـوـشش
ادامه دارد ...
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥10 کیلومتر آهسته تر
⚠️نکته ای که جان خیلیا رو نجات میده
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
🛑راهکارهای برای کاهش #لجبازی کودک
۱-تکرار بیش ازحدتوصیه، کودک را لجباز می کند.
۲- بجای توصیههای دستوری از توصیههای خبری استفاده کنید.
۳-خواستههای موجه کودک را پاسخ دهید.
۴- به کودکانتان توجه بیشتری داشته باشید.
۵- سرزنش کردن بیش ازحدکودک، او را لجبازتر میکند
۶- به فرزندانتان حق انتخاب دهید.
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
#رمان
جان شیعه
#فصل_دوم
لحظاتی که آن روزها از فهمش عاجز میماندم و حالا خود او برایم میگفت در آن لحظات چه بر دلش میگذشته: «الهه! تو بدجوری فکرم رو مشغول کرده بودی! هر دفعه که میدیدمت یه حال خیلی خوبی پیدا میکردم»
و شاید نمیتوانست همه احساساتش را به زبان آورد که پشت پردهای از لبخند، در سکوتی عاشقانه فرو رفت.
💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖
دلم میخواست خودش از احساسش برایم بگوید نه اینکه من بخواهم، پس پیگیر قصه دلش نشدم و در عوض پرسیدم: «حالا چرا باید یه ماه و نیم صبر میکردی؟»
سرش را پایین انداخت و با نغمهای نجیبانه پاسخ داد: «آخه اون شب که برای تو خواستگار اومده بود، اواسط محرم بود و من نمیتونستم قبل از تموم شدن ماه صفر کاری بکنم.»
تازه متوجه شدم علت صبر کردنش، حرمتی بوده که شیعیان برای عزای دو ماه محرم و صفر رعایت میکنند که لحظاتی مکث کردم و باز پرسیدم: «خُب مگه گناه داره تو ماه محرم و صفر خواستگاری بری؟»
لبخندی بر چهرهاش نقش بست و جواب داد: «نه! گناه که نداره... من خودم دوست نداشتم همچین کاری بکنم!» ب
رای لحظاتی احساس کردم نگاهش از حضورم محو شد و به جایی دیگر رفت که صدایش در اعماق گلویش گم شد و زیر لب زمزمه کرد: «بخاطر امام حسین (علیهالسلام) صبر کردم و با خودشم معامله کردم که تو رو برام نگه داره!»
از شنیدن کلام آخرش، دلگیر شدم. خاندان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) برای من هم عزیز و محترم بودند، اما اینچنین ارتباط عمیقی که فقط شایسته انسانهای زنده و البته خداست، درمورد کسی که قرنها پیش از این دنیا رفته، به نظرم بیش از اندازه مبالغه آمیز میآمد و شاید حس غریبگی با احساسش را در چشمانم دید، که خندید و ناشیانه بحث را عوض کرد: «الهه جان! دستپختت حرف نداره! عالیه!»
✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️
ولی من نمیتوانستم به این سادگی ناراحتیام را پنهان کنم که در جوابش به لبخندی بیرنگ اکتفا کردم و در سکوتی سنگین مشغول غذا خوردن شدم.
#قسمت_صدـو_چهلـوـهفت
ادامه دارد ...
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
⚠️تهمت نزن یادش بده👌
هنگام اشتباه فرزند اگر میخواهید اشتباهاتش را تکرار نکند، به جای اتهام زدن به او اطلاعات لازم را در اختیارش قرار دهید.
❌ کی بطری شیر رو اینجا ول کرده!!
✅ بچه ها اگر شیر رو یخچال نذارین خراب میشه.
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
🔶 شنونده خوبی برای کودک باشید
به سخنان کودک گوش دهید، هرچند بی هدف، پراکنده و طولانی باشد
کودک باید اجازه داشته باشد احساساتش را در شرایط مختلف بیان کند و در تصمیم گیریها اظهار نظر کند تا درآینده در موقعیتها اجتماعی موفق ظاهر شود.
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥شاسی سالم، بدنه بیرنگ
فقط رانندش..😄
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴عملیات نجات توسط یک روحانی با استفاده از عمامه در کوه صفه اصفهان
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
🌷امام_زمانم
سلام بر تو
ای مولایی که هرکس تو را یافت
به تمام خیر و خوبی ها رسیده.
سلام بر تو
و بر روزی که با آمدنت،
زمین از خیر و خوبی لبریز خواهد شد.
#اللهم-عجل-لولیک-الفرج
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
#رمان
جان شیعه
#فصل_دوم
عقربه ثانیه شمار ساعت دیواری، مقابل چشمانم بیرحمانه رژه میرفت و گذر لحظات تنهایی را برایم سختتر میکرد.
یک ماهی از ازدواجمان میگذشت و اولین شبی بود که مجید به خاطر کار در شیفت شب به خانه نمیآمد. مادر خیلی اصرار کرد که امشب را نزد آنها بگذرانم، ولی نپذیرفتم، نه اینکه نخواهم که وقتی مجید در خانه نبود، نمیتوانستم جای دیگری آرام و قرار بگیرم.
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
بیحوصله دور اتاق میچرخیدم و سرم را به گردگیری وسایل خانه گرم میکردم. گاهی به بالکن میرفتم و به سایه تاریک و با ابهت دریا که در آن انتها پیدا بود، نگاه میکردم. اما این تنهایی و دلتنگی آنقدر آزردهام کرده بود که حتی به سایه خلیج فارس، این آشنای قدیمی هم احساس خوبی نداشتم.
باز به اتاق برمیگشتم و به بهانه گذراندن وقت هم که شده تلویزیون را روشن میکردم، هر چند تلویزیون هم هیچ برنامه سرگرم کنندهای نداشت و شاید من بیش از اندازه کلافه بودم.
#قسمت_صدـو_چهلـوـهشت
ادامه دارد ...
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
نوع حرف زدن شما با فرزندتان...
تبدیل به «ندای درونی» او می شود
که مدام با خود در ذهنش مرور میکند
و تا همیشه با او همراه است؛
پس طوری با او حرف بزنیم که از
مکالمه با خود لذت ببرد....
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر