442.3K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلتنگی ...
آدم را ...
کم کم ... ذره ذره ...
نا آرام می کند ...
سلام بر تو ...
همدم دلتنگی های من ...
#شهادت_امام_رضا_علیه_السلام
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
پدري كه بي حوصله است،
تنبيه گر است،
از تهديد استفاده مي كند،
و با مادر هماهنگ نيست:
ترس
و اضطراب دائمي
و احساس حقارت را در فرزندش رشد مي دهد
اين كودكان، سرشار از مشکلات روانی هستند.
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
🌷امروز به عشاق حسین، زهرا دهد مزد عزا
🌷یک عده را درمان دهد،
🪴یک عده بخشش در جزا
🌷یک عده را مشهد برد،
🪴یک عده را دیدار حج
🌷باشد که مزد ما شود، تعجیل در امر فرج🌷
🪴ای خلایق بنویسید به سنگ لحدم
🪴من فقط عشق حسین ابن علی را بلدم
🌷ننویسید که او نوکر بد عهدی بود
🌷بنویسید که او منتظر مهدی بود
🌷عزاداری تان قبول
🌷 ربیع مبارک التماس دعا🌷
_-_-_---🌹🌹🌹---_-_-_
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
تمام هفته دلم را به جمعه خوش کردم
غروب جمعه رسیده است و باز تنهایی😭
#یاصاحب_الزمان_عج
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
#رمان
جان شیعه
#فصل_دوم
رنگ مادر پریده بود و از درد، روی شکمش خم شده بود که با نگرانی به سمتش رفتم و گفتم: «مامان! دراز بکش تا برات نبات داغ بیارم.»
چشمانش را که از درد بسته بود، به سختی گشود و با صدای ضعیفی پاسخ داد: «نمیخواد مادرجون! چیزی نیس!» وقتی تلخی درد را در چهرهاش میدیدم، غم عمیقی بر دلم مینشست و نمیدانستم چه کنم تا دردش قدری قرار بگیرد که دستم را گرفت و گفت: «الهه جان! دیشب که شوهرت نبوده، حالا هم که اومده، تو اینجایی، دلخور میشه! پاشو برو خونهات.»
📌📌📌📌📌📌📌📌📌📌📌📌📌📌📌
دستش را به گرمی فشردم و گفتم: «مامان! من چه جوری شما رو با این حال بذارم و برم؟» که لبخند بیرمقی زد و گفت: «من که چیزیم نیس! عصبی شدم دوباره دلم درد گرفته! خوب میشه!»
و بلاخره با اصرارهایش مجبورم کرد تا تنهایش بگذارم و به طبقه بالا نزد مجید بروم.
#قسمت_صدـو_پنجاهـوـهفت
ادامه دارد ...
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر