پدري كه بي حوصله است،
تنبيه گر است،
از تهديد استفاده مي كند،
و با مادر هماهنگ نيست:
ترس
و اضطراب دائمي
و احساس حقارت را در فرزندش رشد مي دهد
اين كودكان، سرشار از مشکلات روانی هستند.
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
🌷امروز به عشاق حسین، زهرا دهد مزد عزا
🌷یک عده را درمان دهد،
🪴یک عده بخشش در جزا
🌷یک عده را مشهد برد،
🪴یک عده را دیدار حج
🌷باشد که مزد ما شود، تعجیل در امر فرج🌷
🪴ای خلایق بنویسید به سنگ لحدم
🪴من فقط عشق حسین ابن علی را بلدم
🌷ننویسید که او نوکر بد عهدی بود
🌷بنویسید که او منتظر مهدی بود
🌷عزاداری تان قبول
🌷 ربیع مبارک التماس دعا🌷
_-_-_---🌹🌹🌹---_-_-_
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
تمام هفته دلم را به جمعه خوش کردم
غروب جمعه رسیده است و باز تنهایی😭
#یاصاحب_الزمان_عج
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
#رمان
جان شیعه
#فصل_دوم
رنگ مادر پریده بود و از درد، روی شکمش خم شده بود که با نگرانی به سمتش رفتم و گفتم: «مامان! دراز بکش تا برات نبات داغ بیارم.»
چشمانش را که از درد بسته بود، به سختی گشود و با صدای ضعیفی پاسخ داد: «نمیخواد مادرجون! چیزی نیس!» وقتی تلخی درد را در چهرهاش میدیدم، غم عمیقی بر دلم مینشست و نمیدانستم چه کنم تا دردش قدری قرار بگیرد که دستم را گرفت و گفت: «الهه جان! دیشب که شوهرت نبوده، حالا هم که اومده، تو اینجایی، دلخور میشه! پاشو برو خونهات.»
📌📌📌📌📌📌📌📌📌📌📌📌📌📌📌
دستش را به گرمی فشردم و گفتم: «مامان! من چه جوری شما رو با این حال بذارم و برم؟» که لبخند بیرمقی زد و گفت: «من که چیزیم نیس! عصبی شدم دوباره دلم درد گرفته! خوب میشه!»
و بلاخره با اصرارهایش مجبورم کرد تا تنهایش بگذارم و به طبقه بالا نزد مجید بروم.
#قسمت_صدـو_پنجاهـوـهفت
ادامه دارد ...
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر