eitaa logo
موج خروشان
1.4هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
47 فایل
کانون فرهنگی تبلیغی موج خروشان شناسه سازمان تبلیغات: ۳۲۶۰۱۰۰۶۳ #همسرداری #حاج_قاسم #تربیت_فرزند #مبانی_فرایند_انقلاب پشتیبانی: ۰۹۱۰۷۷۴۷۵۲۱ https://rubika.ir/mjkh_ir ثبت نام و نوبت مشاوره دینی @mjkhir مدیر: @ehfakh
مشاهده در ایتا
دانلود
✅یکی از دلایل ضروری شناخت حضرت امام عصر علیه السلام ؛ « شرط قبولی اعمال است» ✍معاویه بن عمار از حضرت امام صادق علیه السلام در مورد آیهٔ شریفه : «و برای خداوند متعال ، نام های نیک است؛ خداوند سبحان را به آن نام ها بخوانید» (اعراف/۱۸۰) سؤال کرد، حضرت علیه السلام فرمودند: 🔹به خدای عزیز قسم ما نام های نیکوی پروردگاریم که هیچ عملی را خداوند عزوجل از بندگانش قبول نمی کند، مگر آن که ما را بشناسند. 📚 اصول کافی، باب النوادر 🆔 @mjkh_ir برای رشد تفکر
جان شیعه از جایم بلند شدم، با گام‌هایی آهسته به سمتش رفتم، خم شدم و از میان جانماز مخملی سبز رنگش، مُهر را برداشتم و مقابلش روی زمین نشستم. مثل اینکه منظورم را فهمیده باشد، لبخندی مهربان زد و با نگاهش منتظر ماند تا حرفم را بزنم. 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 با چشمانی که رنگی از تمنا گرفته بود، نگاهش کردم و گفتم: «مجید جان! میشه نماز عشاء رو بدون مُهر بخونی؟» به عمق چشمانم دقیق شد و من با لحنی لطیف‌تر ادامه دادم: «مجید! مگه زمان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) مُهر بوده؟ مگه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) از مُهر استفاده می‌کرده؟ پس چرا تو روی مُهر سجده می‌کنی؟» سرش را پایین انداخت و با سر انگشتانش تار و پور سجاده‌اش را به بازی گرفت تا با اعتماد به نفس ادامه دهم: «آخه چه دلیلی داره که روی مُهر سجده کنی؟ آخه این یه تیکه گِل...» که سرش را بالا آورد و طوری نگاهم کرد که دیگر نتواستم ادامه دهم. ادامه دارد ... 🆔 @mjkh_ir برای رشد تفکر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🆔 @mjkh_ir برای رشد تفکر
🌷یا صاحب الزمان بہ تو دل بستم و غير تو ڪسے نيست مرا جز تو اے جان جهان، داد رسے نيست مرا عاشق روے توام، اے گل بے مثل و مثال بہ خدا، غير تو هرگز هوسے نيست مرا سلام بر مشڪل گشاے عالم 🆔 @mjkh_ir برای رشد تفکر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میلاد پیامبر مهربانی مبارک 🆔 @mjkh_ir برای رشد تفکر
جان شیعه گمان کردم از حرف‌هایم ناراحت شده که برای چند لحظه بی‌آنکه کلامی بگوید، تنها نگاهم می‌کرد. سپس لبخندی لبریز عطوفت بر صورتش نقش بست. دستش را روی زمین عصا کرد و با قدرت از جایش بلند شد، رو به قبله کرد و به جای هر جوابی، دست‌هایش را بالا برد، تکبیر گفت و نمازش را شروع کرد 💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫 در حالی که مُهرش در دستان من مانده و روی جانمازش جز یک تسبیح سرخ رنگ چیزی نبود. همانطور که پشتش نشسته بودم، محو قامت مردانه‌اش شده و نمی‌توانستم باور کنم که به این سادگی سخنم را قبول کرده باشد. با هر رکوع و سجودی که انجام می‌داد، نگاه مرا هم با خودش می‌بُرد تا به چشم خود ببینم پیشانی بلندش روی مخمل جانماز به سجده می‌رود. 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 یعنی دل او به بهانه محبت من اینچنین نرم شده بود؟ یعنی ممکن بود که باقی گام‌هایش را هم با همین صلابت بردارد و به مذهب اهل تسنن درآید؟ یعنی باید باور می‌کردم که تحقق آرزو و استجابت دعایم در چنین شبی مقدر شده است؟ حتی پلک هم نمی‌زدم تا لحظه‌ای از نمازش را از دست ندهم تا سلام داد. جرأت نداشتم چیزی بگویم، مبادا رؤیای شیرینی که برابر چشمانم جان گرفته بود، از دستم برود. همچنانکه رو به قبله نشسته بود، لحظاتی به جانمازش نگاه کرد، سپس آهسته به سمتم برگشت. چشمانش همچنان مهربان بود و همچون همیشه می‌خندید. به مُهرش که در دستانم مانده بود، نگاهی کرد و بعد به میهمانی چشمان منتظر و مشتاقم آمد و آهسته زمزمه کرد: «الهه جان! من... من از این نمازی که خوندم هیچ لذتی نبردم!» ادامه دارد ... 🆔 @mjkh_ir برای رشد تفکر