311.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام صبحتون بخیر🌼🍃
امروز هر چی آرزوی خوبه نثار شما🌼🍃
براتون :🌼🍃
یک دل شاد🌼🍃
یک لب خندون🌼🍃
یک زندگی آورم🌼🍃
یک خانواده صمیمی و🌼🍃
یک دنیا سلامتی و شادی🌼🍃
آرزومندم🌼🍃
صبحتون شاد شاد🌼🍃
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
#رمان
جان شیعه
#فصل_دوم
سپس مثل اینکه چیزی به خاطرش رسیده باشد، میان بغض غریبانهاش لبخندی زد و همچنانکه موبایلش را از جیش بیرون میآورد، گفت: «راستی عکسشون رو تو گوشیم دارم. از روی آلبوم عکس گرفتم.» و با گفتن «بیا ببین!» صفحه موبایل مشکی رنگش را مقابل چشمان مشتاقم گرفت.
تصویر زن و مرد جوانی که کنار رودخانه روی تخته سنگی نشسته و با لبخندی به یادماندنی به لنز دروبین چشم دوخته بودند. با اینکه تشخیص شباهت او به پدر و مادرش در این عکس کوچک و قدیمی که کیفیت خوبی هم نداشت، چندان ساده نبود، ولی مهربانی چشمان مادر و آرامش صورت پدرش بیشترین چیزهایی بودند که تصویر مجید را مقابل چشمانم زنده میکردند.
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
با نگاهی که نغمه دلتنگیاش را به خوبی احساس میکردم، به تصویر پدر و مادرش خیره شد و گفت: «عزیز میگفت این عکس رو یک ماه بعد از ازدواجشون گرفتن. کنار رودخونه جاجرود.» سپس آه دردناکی کشید و زیر لب زمزمه کرد: «یعنی دو سال قبل از اینکه اون اتفاق بیفته ...» از حال و هوای غمگینی که همه وجودش را گرفته بود، حجم سنگین غصه روی دلم ماند و بغض غریبی گلویم را گرفت.
#قسمت_دویستـوــبیستـوـدو
ادامه دارد ...
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
3.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عجب گربه سمجی بچه رو کلافه کرد😁
نذاشت بفهمه چی میخاد بخوره کوفتش شد😂
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر