منتظر این تیتر باشید...
♦️مهدی صاحب الزمان(عج) آمد
خبـــرهای فـــوࢪی مهم⇩⇩
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
زمان:
حجم:
10M
#مولودی
#نیمه_شعبان
10دقیقهای
﴿أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج﴾
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
🌺☘🌼🌸🌺🥀🍂🍃🌹🌷💐🌻🌾☘🌸🌼🌺🌻🌼🥀🥀🌹🌷💐🌾🍁🍂🍃🌹🥀🌺
#رمان
جان شیعه
#فصل_دوم
نگاهم به مجید مانده بود که مادر با صدایی کم رمق پرسید: «الهه جان! از خونه چه خبر؟» به سمتش چرخیدم و همچنان که روی صندلی کنار تختش مینشستم، با لبخندی مهربان پاسخ دادم: «همه چی سر جاشه، حال همه هم خوبه! فقط همه دلشون برا شما تنگ شده! چند شب پیش ابراهیم و لعیا اومده بودن، ساجده خیلی بهانه شما رو میگرفت. لعیا میگفت هر دفعه که میخوان بیان ملاقات، ساجده التماس میکنه که اونم با خودشون بیارن.»
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
سپس دست سرد و نحیفش را میان انگشتانم گرفتم و با امیدواری ادامه دادم: «انشاءالله این دفعه که اومدید خونه، دعوتشون میکنیم، بیان دور هم باشیم.» آهی کشید و گفت: «دلم برای بچهها خیلی تنگ شده! بخصوص برای یوسف! تا این بچه به دنیا اومد، من اینجوری شدم و اصلاً فرصت نشد یه بار درست حسابی بغلش کنم.» از شنیدن این حرفش دلم غرق غم شد، ولی باز به روی خودم نیاوردم و با خندهای کوتاه گفتم :«انشاءالله این دوره هم تموم میشه و میاید خونه.» چقدر سخت بود شعله کشیدنهای آتش دلم را پنهان کنم و به جای همه غم و غصههایم، فقط لبخند بزنم.
#قسمت_دویست_و_ـچهلـوـدو
ادامه دارد ...
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
#رمان
جان شیعه
#فصل_دوم
پس از ساعتی، سرانجام از بودنِ کنار مادر دل کَندم و از اتاق بیرون آمدم و همین تنهایی کافی بود تا کوه اندوه باز بر سرم آوار شده و سیلاب اشکم را جاری کند. کوله بار ناراحتیهایم به قدری سنگین بود که با هر قدمی که بر میداشتم احساس میکردم همه توانم تمام میشود. دستم را روی نرده آهنی راه پله بیمارستان میکشیدم و پلههای طولانیاش را به سختی طی میکردم و نفهمیدم چه شد که چادرم زیر پایم ماند و تعادلم را از دست دادم که با صورت روی کفپوش سرامیک بیمارستان افتادم و نالهام بلند شد. حالا فرصت خوبی بود که هر چه از غم بیماری مادر و دردی که صبورانه تحمل میکرد،
⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️
در دل تنگم عقده کرده بودم، فریاد بزنم و اشک بریزم. کف دستم را روی زمین گذاشتم و به سختی خودم را بلند کردم. یکی از دندانهایم در لبم فرو رفته و خون شکاف لبم با خونی که از بینیام راه افتاده بود، یکی شده و روی سنگهای سفید راهروی بیمارستان میچکید. بیتوجه به چند نفری که برای کمک دورم جمع شده بودند، به سختی برخاستم و با پاهایی که دیگر رمقی برایشان نمانده بود، خودم را به کنار راهرو کشاندم و پیکر بیحالم را روی نیمکت رها کردم.
#قسمت_دویست_و_ـچهلـوـسه
ادامه دارد ...
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
25.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 چرا فرزند نوجوانم با من صمیمی نیست و ازم فاصله داره
🔆 #کلیپ_ویژه_تربیتی
🎦 حجت الاسلام خلیلی؛ مدرس دورههای #تربیت_فرزند
🌀کانون فرهنگی #موج_خروشان
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
📚 کتاب مبانی و اصول تربیت فرزند در دعای عرفه
✍ احسان خلیلی (منقلب)
📔 ۲۲۰ صفحه
💰۴۵ هزار ت
لینک تهیه کتاب👇
https://b2n.ir/Khalilii
https://b2n.ir/Khalilii
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر