eitaa logo
مسجد جامع شهریار
116 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
258 ویدیو
20 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 برشی از کتاب حسابی به مشکل خورده بودم. اعمال خوبم به خاطر شوخی های بیش از حد و صحبت های پشت سر مردم و غیبت‌ها و........نابود می‌شد و اعمال زشت من باقی می‌ماند. البته وقتی یک کار خالصانه انجام داده بودم ، همان عمل باعث پاک شدن کارهای زشت می‌شد. چرا که در قرآن امده بود «ان الحسنات یذهبن السیئات» اما خیلی سخت بود. اینکه هر روز ما دقیق برسی و حسابرسی می‌شد.اینکه کوچک ترین اعمال مورد برسی قرار می‌گرفت خیلی مشکل بود.همین طور که اعمال روزانه بررسی می‌شد،به یکی از روزهای دوران جوانی رسیدم. اواسط دهه هشتاد. یکباره جوان پشت میز گفت:به دستور اقا اباعبدالله«ع» پنج سال از اعمال شما را بخشیدیم. این پنج سال بدون حساب طی می‌شود. باتعجب گفتم:یعنی چه؟ گفت:یعنی پنج سال گناهان شما بخشیده شد و اعمال خوب تان باقی می‌ماند.نمیدانید چقدر خوش حال شدم. اگر در ان شرایط بودید، لذتی که من از شنیدن این خبر پیدا کردم را حس می‌کردید. پنج سال بدون حساب وکتاب؟! گفتم:علت این دستور اقا برای چه بود؟ همان لحظه به من ماجرا را نشان داد. در دهه هشتاد و بعد از نابودی صدام ، بنده چندین بار توفیق یافتم به سفر کربلا بروم . در یکی از این سفر ها ، یک پیرمرد کر و لال در کاروان ما بود. مدیر کاروان به من گفت: می‌توانی این پیرمرد را مراقبت کنی همراه او باشی؟ من هم مثل خیلی های دیگر دوست داشتم تنها به حرم بروم و با مولای خودم خلوت داشته باشم ، اما با اکراه قبول کردم. کار از انچه فکر می‌کردم سخت تر بود. این پیرمرد هوش و هواس درست و حسابی نداشت. او را باید کاملا مراقبت میکردم. اگر لحظه‌ای او را رها میکردم گم می‌شد. خلاصه تمام سفر کربلای ما تحت الشعاع حضور این پیرمرد شد. این پیرمرد هر روز با من به حرم می امد و بر می‌گشت. حضور قلب من کم شده بود. چون باید مراقب این پیرمرد می‌بودم. روز اخر قصد خرید یک لباس داشت. فروشنده وقتی فهمید که او متوجه نمی‌شود ، قیمت را چند برابر گفت. من جلو امدم و گفتم : چی داری می‌گی؟ این اقا زائر مولاست. چرا اینطوری قیمت می دی؟ این لباس قیمتش خیلی کمتره. خلاصه اینکه من لباس را خیلی ارزان تر برای این پیرمرد خریدم.باهم از مغازه بیرون امدیم. من عصبانی و پیرمرد خوشحال بود. با خودم گفتم: ببین چه دردسری برای خودمون درست کردیم. این دفعه کربلا اصلا به ما حال نداد.یکباره دیدم پیرمرد ایستاد. روبه حرم کرد و با انگشت دست، مرا به اقا نشان داد و با همان زبان بی زبانی برای من دعا می‌کرد. جوان پشت میز گفت:به دعای این پیرمرد، اقا امام حسین«ع» شفاعت کردند و گناهان پنج سال تو را بخشیدند.