eitaa logo
پرویزن
533 دنبال‌کننده
287 عکس
32 ویدیو
100 فایل
آن‌که غربال به دست است از عقب کاروان می‌آید نقد و یادداشت‌های ادبی (محمد مرادی، دانشگاه شیراز)
مشاهده در ایتا
دانلود
"از فروغ فردگرا تا فرخزادی اجتماعی" عمده‌ی محققان شعر معاصر، در تحلیل اشعار فروغ بر نگاه زنانه و دغدغه‌های ساخت‌شکنش در این حوزه، تاکید کرده‌اند. اما آنچه در سیر تحول شعر فروغ می‌توان دید، چیزی فراتر از نگاه‌های یک‌جانبه است. خلاف شاملو که در سیر شاعری‌اش، از دهه‌ی چهل، به فردیت نزدیک می‌شود، در اشعار فروغ، این جمع‌محوری است که در سال‌های پایانی حیات شاعر اهمیت می‌یابد. سیر تحول شعر فروغ را از این منظر، می‏‌توان، بر اساس حرکت از لحن و بیان عصیانگر و فردی زنانه در سه دفتر اول، به سمت نگاه خاکستری و فردی_جمعی با اعتدال زنانگی در دفتر "تولدی دیگر"و از آنجا، ورود به ساحت نگاه اجتماعی و مبارزاتی با زنانگی محدود در "ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد"، ترسیم کرد. اوج شاعرانگی فروغ، نشان‌دهنده‌ی نوعی سمبولیسم شهری است که در دفتر "تولدی دیگر" و برخی اشعار دفتر "ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد" شکل گرفته و می‌توان، ویژگی‌های آن به شرح زیر بر شمرد: -اهمیت‌دادن به جمع و انتقادهای جمع‌محور در اشعار، در مقایسه با شاخه‌ی سمبولیسم انسانی به نمایندگی شاملو. -حضور عناصر و جلوه‌های روزمره و واژه‌های شهری در شعر. - کم شدن زمینه‌های نمادین سمبولیسم مبهم و وضوح نسبی برآمده از نزدیک‌شدن به شگرد شاعران واقعیت‌نویس. -طول قابل توجه اشعار، استفاده از روایت، گره‌افکنی وزنی و تلاش برای کم‌کردن جنبه‌های موسیقایی شعر و نزدیک‌شدن به ساختار شعر سپید گفتاری. - التزام به تکرار عبارت‌ها و تلاش برای ساختن ترکیب‌های نو زبانی با تلفیق مفاهیم ذهنی و عینی. -اعتدال در زنانگی و توجه به احساسات فردی در شعر. اگر شعرهای «تولدی دیگر» و «پنجره»‌ی فروغ را با اشعاری چون «دلم به حال باغچه می‌سوزد» و «کسی که مثل هیچ‌کس نیست» مقایسه کنیم، به‌وضوح حرکت شعری فروغ را از سمبولیسم انتقادی_شهری به سمت سمبولیسم سیاسی می‌توان تشخیص داد؛ شاخه‌ای که برخی آن را سرآغاز شعر چریکی در سروده‌های او می‌دانند: "تولدی دیگر" همه‌ی هستی من آیه‌ی تاریکی‌ست که تورا در خود تکرارکنان به سحرگاه شفکتن‌ها و رستن‌های ابدی خواهد برد من در این آیه تورا آه کشیدم، آه من در این آیه تورا به درخت و آب و آتش پیوند زدم زندگی شاید یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن می‌گذرد زندگی شاید ریسمانی‏‌ست که مردی با آن خود را از شاخه می‌آویزد زندگی شاید طفلی‌ست که از مدرسه برمی‌گردد … زندگی شاید آن لحظه‌ی مسدودی‌ست که نگاه من، در نی‌نی چشمان تو خود را ویران می‌سازد و در این حسی است که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت در اتاقی که به اندازه‌ی یک تنهایی‌ست دل من که به اندازه‌ی یک عشق‌ست به بهانه‌های ساده‌ی خوشبختی خود می‌نگرد به زوال زیبای گل‌ها در گلدان به نهالی که تو در باغچه‌ی خانه‌ی‌مان کاشته‌ای و به آواز قناری‌ها که به اندازه‌ی یک پنجره می‌خوانند آه … سهم من این‌ست سهم من این‌ست سهم من، آسمانی‌ست که آویختن پرده‌ای آن را از من می‌گیرد سهم من پایین رفتن از یک پله‌ی متروک‌ست و به چیزی در پوسیدگی و غربت واصل گشتن سهم من گردش حزن‌آلودی در باغ خاطره‌هاست و در اندوه صدایی جان‌دادن که به من می‌گوید: «دست‌هایت را دوست می دارم» دست‌هایم را در باغچه می‌کارم سبز خواهم شد، می‌دانم، می‌دانم، می‌دانم... https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"از فروغ فردگرا تا فرخزادی اجتماعی" عمده‌ی محققان شعر معاصر، در تحلیل اشعار فروغ بر نگاه زنانه و دغدغه‌های ساخت‌شکنش در این حوزه، تاکید کرده‌اند. اما آنچه در سیر تحول شعر فروغ می‌توان دید، چیزی فراتر از نگاه‌های یک‌جانبه است. خلاف شاملو که در سیر شاعری‌اش، از دهه‌ی چهل، به فردیت نزدیک می‌شود، در اشعار فروغ، این جمع‌محوری است که در سال‌های پایانی حیات شاعر اهمیت می‌یابد. سیر تحول شعر فروغ را از این منظر، می‏‌توان، بر اساس حرکت از لحن و بیان عصیانگر و فردی زنانه در سه دفتر اول، به سمت نگاه خاکستری و فردی_جمعی با اعتدال زنانگی در دفتر "تولدی دیگر"و از آنجا، ورود به ساحت نگاه اجتماعی و مبارزاتی با زنانگی محدود در "ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد"، ترسیم کرد. اوج شاعرانگی فروغ، نشان‌دهنده‌ی نوعی سمبولیسم شهری است که در دفتر "تولدی دیگر" و برخی اشعار دفتر "ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد" شکل گرفته و می‌توان، ویژگی‌های آن به شرح زیر بر شمرد: -اهمیت‌دادن به جمع و انتقادهای جمع‌محور در اشعار، در مقایسه با شاخه‌ی سمبولیسم انسانی به نمایندگی شاملو. -حضور عناصر و جلوه‌های روزمره و واژه‌های شهری در شعر. - کم شدن زمینه‌های نمادین سمبولیسم مبهم و وضوح نسبی برآمده از نزدیک‌شدن به شگرد شاعران واقعیت‌نویس. -طول قابل توجه اشعار، استفاده از روایت، گره‌افکنی وزنی و تلاش برای کم‌کردن جنبه‌های موسیقایی شعر و نزدیک‌شدن به ساختار شعر سپید گفتاری. - التزام به تکرار عبارت‌ها و تلاش برای ساختن ترکیب‌های نو زبانی با تلفیق مفاهیم ذهنی و عینی. -اعتدال در زنانگی و توجه به احساسات فردی در شعر. اگر شعرهای «تولدی دیگر» و «پنجره»‌ی فروغ را با اشعاری چون «دلم به حال باغچه می‌سوزد» و «کسی که مثل هیچ‌کس نیست» مقایسه کنیم، به‌وضوح حرکت شعری فروغ را از سمبولیسم انتقادی_شهری به سمت سمبولیسم سیاسی می‌توان تشخیص داد؛ شاخه‌ای که برخی آن را سرآغاز شعر چریکی در سروده‌های او می‌دانند: "تولدی دیگر" همه‌ی هستی من آیه‌ی تاریکی‌ست که تورا در خود تکرارکنان به سحرگاه شفکتن‌ها و رستن‌های ابدی خواهد برد من در این آیه تورا آه کشیدم، آه من در این آیه تورا به درخت و آب و آتش پیوند زدم زندگی شاید یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن می‌گذرد زندگی شاید ریسمانی‏‌ست که مردی با آن خود را از شاخه می‌آویزد زندگی شاید طفلی‌ست که از مدرسه برمی‌گردد … زندگی شاید آن لحظه‌ی مسدودی‌ست که نگاه من، در نی‌نی چشمان تو خود را ویران می‌سازد و در این حسی است که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت در اتاقی که به اندازه‌ی یک تنهایی‌ست دل من که به اندازه‌ی یک عشق‌ست به بهانه‌های ساده‌ی خوشبختی خود می‌نگرد به زوال زیبای گل‌ها در گلدان به نهالی که تو در باغچه‌ی خانه‌ی‌مان کاشته‌ای و به آواز قناری‌ها که به اندازه‌ی یک پنجره می‌خوانند آه … سهم من این‌ست سهم من این‌ست سهم من، آسمانی‌ست که آویختن پرده‌ای آن را از من می‌گیرد سهم من پایین رفتن از یک پله‌ی متروک‌ست و به چیزی در پوسیدگی و غربت واصل گشتن سهم من گردش حزن‌آلودی در باغ خاطره‌هاست و در اندوه صدایی جان‌دادن که به من می‌گوید: «دست‌هایت را دوست می دارم» دست‌هایم را در باغچه می‌کارم سبز خواهم شد، می‌دانم، می‌دانم، می‌دانم... https://eitaa.com/mmparvizan
"از فروغ فردگرا تا فرخزادی اجتماعی" عمده‌ی محققان شعر معاصر، در تحلیل اشعار فروغ بر نگاه زنانه و دغدغه‌های ساخت‌شکنش در این حوزه، تاکید کرده‌اند. اما آنچه در سیر تحول شعر فروغ می‌توان دید، چیزی فراتر از نگاه‌های یک‌جانبه است. خلاف شاملو که در سیر شاعری‌اش، از دهه‌ی چهل، به فردیت نزدیک می‌شود، در اشعار فروغ، این جمع‌محوری است که در سال‌های پایانی حیات شاعر اهمیت می‌یابد. سیر تحول شعر فروغ را از این منظر، می‏‌توان، بر اساس حرکت از لحن و بیان عصیانگر و فردی زنانه در سه دفتر اول، به سمت نگاه خاکستری و فردی_جمعی با اعتدال زنانگی در دفتر "تولدی دیگر"و از آنجا، ورود به ساحت نگاه اجتماعی و مبارزاتی با زنانگی محدود در "ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد"، ترسیم کرد. اوج شاعرانگی فروغ، نشان‌دهنده‌ی نوعی سمبولیسم شهری است که در دفتر "تولدی دیگر" و برخی اشعار دفتر "ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد" شکل گرفته و می‌توان، ویژگی‌های آن به شرح زیر بر شمرد: -اهمیت‌دادن به جمع و انتقادهای جمع‌محور در اشعار، در مقایسه با شاخه‌ی سمبولیسم انسانی به نمایندگی شاملو. -حضور عناصر و جلوه‌های روزمره و واژه‌های شهری در شعر. - کم شدن زمینه‌های نمادین سمبولیسم مبهم و وضوح نسبی برآمده از نزدیک‌شدن به شگرد شاعران واقعیت‌نویس. -طول قابل توجه اشعار، استفاده از روایت، گره‌افکنی وزنی و تلاش برای کم‌کردن جنبه‌های موسیقایی شعر و نزدیک‌شدن به ساختار شعر سپید گفتاری. - التزام به تکرار عبارت‌ها و تلاش برای ساختن ترکیب‌های نو زبانی با تلفیق مفاهیم ذهنی و عینی. -اعتدال در زنانگی و توجه به احساسات فردی در شعر. اگر شعرهای «تولدی دیگر» و «پنجره»‌ی فروغ را با اشعاری چون «دلم به حال باغچه می‌سوزد» و «کسی که مثل هیچ‌کس نیست» مقایسه کنیم، به‌وضوح حرکت شعری فروغ را از سمبولیسم انتقادی_شهری به سمت سمبولیسم سیاسی می‌توان تشخیص داد؛ شاخه‌ای که برخی آن را سرآغاز شعر چریکی در سروده‌های او می‌دانند: "تولدی دیگر" همه‌ی هستی من آیه‌ی تاریکی‌ست که تورا در خود تکرارکنان به سحرگاه شفکتن‌ها و رستن‌های ابدی خواهد برد من در این آیه تورا آه کشیدم، آه من در این آیه تورا به درخت و آب و آتش پیوند زدم زندگی شاید یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن می‌گذرد زندگی شاید ریسمانی‏‌ست که مردی با آن خود را از شاخه می‌آویزد زندگی شاید طفلی‌ست که از مدرسه برمی‌گردد … زندگی شاید آن لحظه‌ی مسدودی‌ست که نگاه من، در نی‌نی چشمان تو خود را ویران می‌سازد و در این حسی است که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت در اتاقی که به اندازه‌ی یک تنهایی‌ست دل من که به اندازه‌ی یک عشق‌ست به بهانه‌های ساده‌ی خوشبختی خود می‌نگرد به زوال زیبای گل‌ها در گلدان به نهالی که تو در باغچه‌ی خانه‌ی‌مان کاشته‌ای و به آواز قناری‌ها که به اندازه‌ی یک پنجره می‌خوانند آه … سهم من این‌ست سهم من این‌ست سهم من، آسمانی‌ست که آویختن پرده‌ای آن را از من می‌گیرد سهم من پایین رفتن از یک پله‌ی متروک‌ست و به چیزی در پوسیدگی و غربت واصل گشتن سهم من گردش حزن‌آلودی در باغ خاطره‌هاست و در اندوه صدایی جان‌دادن که به من می‌گوید: «دست‌هایت را دوست می دارم» دست‌هایم را در باغچه می‌کارم سبز خواهم شد، می‌دانم، می‌دانم، می‌دانم... از کتاب نیما و پیروانش: محمد مرادی (پرویزن: اشعار، نقدها و یادداشت‌های محمد مرادی) https://eitaa.com/mmparvizan