"پیشواز: به بهانهی روزهای نزدیک به نوروز و به یاد سفرههای خالی از آجیل"
عید است یا که شامِ غریبان؟ سیل است یا نسیم بهاری؟
این ناله، بانگ نحسِ کلاغ است؟ یا شورِ سار و رقصِ قناری؟
این داعیان که عقل کُلانند، دلسوز خَلق یا مغولانند؟
با لطف بیکرانهی اینان: رحمت به قاتلان تتاری
*
ای پادشاه خطّهی مستان! ای لشکرِ کلیدبهدستان!
در فصل اعتدال ربیعی، این است وضع مملکت، آری!
تهران بِکام باشد و خوشحال، ای آسمان بهوش که هرسال
تنها برای مردم اهواز، بارانِ گرد و خاک بباری
در این دیارِ مملوِ غصّه، همقافیه است پسته و قصّه
تا طعم پسته را تو ازین پس، در قصّهها به یاد بیاری
امسال هم به گریه بسازید، ای کودکان فقر و بنازید
با کفشهای پارهی پیرار، پیراهن تکیدهی پاری
من "دارم" آنقَدَر که غمی نیست، اما غم تو درد کمی نیست
ای هموطن که نو شده سالت با میوههای شصتهزاری!
سگ_دو زدی و جای دویدن، هی پشت هم "ریال" گرفتی
حالا تویی و قحطی بازار، در حجم نرخهای "دلاری"
*
من جای آن مسبّب نامی، ای دوست ای رفیق گرامی
دلواپس تو ام که نخوردی، شرمندهی تو ام که نداری
#محمد_مرادی
#روزه
#صائم_الدهر
#بهاریه
#شعر_اعتراض
#چای_دبش
https://eitaa.com/mmparvizan
"انجامهی کیمیای سعادت"
نسخهای از کیمیای سعادت که به سال ۶۸۷ در اصفهان نوشته شده است. کاتب این نسخه، از نسل روزبهان بقلی (باقلانی) شیرازی بوده است که از این زاویه، این نسخه میتواند در مطالعات شیرازشناسی، ارجمند باشد.
#نسخه
#روزبهان
#شیراز_شناسی
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
تحقيق_انتقادي_در_عروض_فارسي.PDF
4.4M
"تحقیق انتقادی در عروض فارسی و چگونگی تحول اوزان غزل"
این کتاب ارزشمند حاصل رسالهی دکتری پرویز ناتل خانلری به راهنمایی ملکالشعرای بهار است که در سال ۱۳۲۷، توسط انتشارات دانشگاه تهران منتشر شده است.
خانلری در مقدمات این اثر پژوهشی مباحثی نسبتا جدید را دربارهی وزن شعر و طبقهبندی اوزان مطرح میکند و پس از بررسی حدود ۱۷۰۰۰ غزل، الگویی از اوزان پرکاربرد در غزل فارسی ارائه کرده است.
از کاستیهای این پژوهش، باوجود نوجوییها، یکی بررسینکردن اوزان غزل برخی شاعران تاثیرگذار چون: مولوی و بیدل است و دیگر اینکه، وزن مشهور و مهمّ "مفعول مفاعیل مفاعیل مفاعیل" از دایرهی بررسی خانلری جامانده است.
@mmparvizan
"به بهانهی تحویل سال"
بیتو، منم و مصیبت غمسالی
زندانی کنج قفس بیبالی
محتاج "مقلّبالقلوب" است دلم
ای عشق! دمی بیا و "حوّل حالی"
#محمد_مرادی
#تحویل
#بهار
https://eitaa.com/mmparvizan
"هوالربیع"
پنهان مشو که روی تو بر ما مبارک است
"مولوی"
آمد بهار و خلوتِ دلها مبارک است
این شور بر اهالی دنیا مبارک است
آن روزهای "باد" اگر سهم ما نبود
این روزهایِ سبزِ "مبادا" مبارک است
دیروزمان اگر همه غم بود، چاره نیست
باید امید داشت که "فردا مبارک است"
باید که چشم دوخت به زیبایی جهان
زیرا نظر به چهرهی زیبا مبارک است
آغاز صبح ِ روشنِ ایمان خجسته باد
پایانِ شامِ ممتدِ یلدا، مبارک است
خورشید میدرخشد و گل میدهد زمین
بارانِ نور بر سرِ اشیا مبارک است
از زمهریر کهنه، خودت را خلاص کن
ای باغ! گرم باش که گرما مبارک است
بر شاخهها جوانه زده شورِ رستخیز
آغازِ این قیامت عظما مبارک است
شمشاد قدکشیده به پابوس آفتاب
آری به سمتِ نور تقلا مبارک است
بر منبر چنار نشسته چکاوکی
بر اهلِ بیتِ غنچه، تولا مبارک است
آوای تازهای است میانِ سماع برگ
گل_نغمههای سازِ نکیسا مبارک است
نوروز زنده شد به دمِ عیسیِ نسیم
بر جسمِ خاک، جانِ مسیحا مبارک است
پروانه مثلِ مجنون: در چرخ، گردِ گل
یعنی جمالِ دلکش لیلا مبارک است
موسیجه مستِ نغمهی یاهو فرازِ کاج
یعنی که طور و حیرتِ موسی مبارک است
دیوِ سپیدِ برف به زندانِ خاک رفت
سهرابِ غنچه گشته هویدا: مبارک است
سودابهگون، کلاغ، سیهرویِ باغ شد
از لشکر دروغ تبرا مبارک است
تکرارِ آفرینش آدم به روی خاک
بر خاندانِ آدم و حوا مبارک است
*
یاس است و یاد او که سراسر مقدس است
سرو است و قدّ او که سراپا مبارک است
او یارِ حاضر است ولی در لباسِ گل
گل: دستهدسته اوست که بر ما مبارک است
در گل نهفته است و هویداست در درخت
آن جلوهی نهفته و پیدا مبارک است
*
نورانی و سپید: شکوفه میان باغ
بر دوش شاخه این یدِ بیضا مبارک است
زنبور، گرمِ بوسه زدن بر ضریح گل
در دینِ او، زیارتِ گلها مبارک است
آن خاتمِ عقیق بر انگشت ارغوان
در انقراض دولت سرما مبارک است
هر گل در این چمن یکی از اسمهای اوست
پس جلوهگاهِ "علَّمَ الاسما" مبارک است
ریگ است: مُهر و سبزه: مصلا و قبله: نور
سجده بر این گشودهمصلا مبارک است
حوض است کاغذ و قلم: انگشتهای بید
بر قابِ حوض، خط معلّا مبارک است
تکثیرِ چشمههای زلالِ ترانهخیز
تفسیر رودهای مصفا مبارک است
لختی نگاه کن به بنفشه کنار جوی
تا بنگری که زلف چلیپا مبارک است
یک لحظه گوش کن به سرود قناریان
تا بشنوی که این همه غوغا مبارک است
کوه از هبوطِ آیهی خلقت، منور است
دشت از نزول لالهی حمرا مبارک است
از فیضِ باد، جامهی سوسن معطر است
از لطفِ خاک، دامن صحرا مبارک است
یوسف به دشت خیمه زده در قبای ابر
این عشوه در نگاه زلیخا مبارک است
معراج کرده شاخهگلی روی نردهها
بر رحلِ نرده، سورهی اسرا مبارک است
جنگل گشوده دست تقاضا بر آسمان
از آستان دوست تقاضا مبارک است
برگِ درخت سبز که تعبیرِ بینش است
بر چشمهای مردمِ بینا مبارک است
*
از صورتِ خیال به معنی سفر کنیم
چون سیر در حوالی معنا مبارک است
از هفتبامِ جسمِ مغاکی فرا رَویم
چون هفتشهرِ عالم بالا مبارک است
ای ساکنان خاک به افلاک رو کنید
بالی بر آورید که آنجا مبارک است
"ای بستگان تن به تماشای جان روید
کاخر رسول گفت: تماشا مبارک است"*
*
اینک که نفخ صور دمیده است در زمین
اینک که حال مردمِ دنیا مبارک است
ای خوب! ای حضورِ قدیمی مرا بهار
بیعشق تو بهراستی آیا مبارک است؟
مینوشمت چنانکه هوا را فرازِ کوه
نوشیدن تو بر همه اعضا مبارک است
میبویمت چنانکه تبِ غنچه را نسیم
بوییدن تو بر غمِ دلها مبارک است
چون قطره موج میزنم اینک به سوی تو
پس اتصال قطره به دریا مبارک است
#محمد_مرادی
#بهار
#نوروز
#شادی
* تضمین از مولوی عزیز
https://eitaa.com/mmparvizan
"نوروز: روزِ دادخواهی"
چنین گویند که جمشید برادر طهمورث بود و همهی جهان وی داشت... نخستین کسی که سلاح کرد او بود، و سلاح مردمان از چوب و سنگ بود. او شمشیر و حربه و کارد کرد، و کرباس کرد و ابریشم و قزّ و رنگهای الوان... و دیوان را فرمود تا گرمابه نهادند... و غواصی کردند و گوهرها از دریا برآوردند... . پس علما گرد کرد و ازیشان پرسید که چیست که این پادشاهی بر من باقی و پایند دارد؟ گفتند: داد کردن و در میان خلق نیکی. پس او داد بگسترد و علما را بفرمود که روز مظالم من بنشینم، شما نزد من آیید تا هرچه [درو داد] باشد مرا بنمایید تا من آن کنم و نخستین روز که به مظالم بنشست روز [هرمز بود] از ماه فرودین، پس آن روز [را] نوروز نام کرد.
تاریخ بلعمی، ابوعلی بلعمی، به تصحیح ملکالشعراء بهار، به کوشش محمدپروین گنابادی، نشر زوار، صفحههای ۸۷ و ۸۸.
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"بهار و شعر فارسی"
یکی از مهمترین مضامین و موضوعهای شعر فارسی، بهویژه در سدههای نخستین، وصف بهار و عناصر مربوط به آن بوده است؛ بهطوری که هیچ فصلی در شعر، چون بهار منعکس نشده و هزاران اثر ادبی با این موضوع خلق شده است.
ردّپای بهار و وصف آن را حتی در جُنگها و مجموعههای ادبی نیز میتوان دید و در برخی جنگها که بر اساس موضوع سامان یافته، بخشی به بهارسرودهها اختصاص یافته است.
یکی از این مجموعهها، جنگ کتابخانهی #گنج_بخش #اسلام_آباد است که مولف در باب دهم آن (فی صفه الربیع)، به این موضوع پرداخته و جنگ۵۳۴ مجلس (#سید_الهی) هم (با تغییرهایی) بر اساس همین مجموعه تدوین شده است.
در باب دهم جنگ گنجبخش، بیش از ۲۰۰ قطعه شعرِ کوتاه و بلند، با موضوع بهار، نوروز و طبیعت، از شاعران شاخص سدههای چهارم تا هفتم گزینش و ثبت شده است. مولف، عمدهی اشعار را از مقدمات قصاید و از خلال مثنویها، قطعات و غزلها بهاختصار انتخاب کرده و تنها در رباعیها صورت کامل اشعار را میتوان دید. به مناسبت بهار و این روزهای تعطیلی، در ادامه چند رباعیِ بهاری از این مجموعه آورده میشود؛ با ذکر اینکه تعدادی از این رباعیها جزو رباعیهای سرگردان است و در مجموعهها و دیوانها، به نام دیگر شاعران هم منسوب شده است.
انوری:
با گل گفتم ابر چرا میگرید؟
ماتمزده نیست بر کجا میگرید؟
گل گفت اگر راست همی باید گفت
بر عمر من و عهد شما میگرید
#
گلها چو به باغ جلوه را ساز کنند
در غنچه نهفت[ه] هفتهای ناز کنند
چون دیده به دیدهی جهان باز کنند
از شرم رخت ریختن آغاز کنند*
#
صف زد حشم بهار پیرامن گل
ابر آمد و پر کرد ز دُر دامن گل
با اینهمه جان نماند اندر تن گل
گر تو به چمن درآیی ای خرمن گل*
کمالالدین اسماعیل:
از خار چو آمد گلِ رنگین بیرون
اندوه کنیم از دل غمگین بیرون
کردند نظاره را عروسان چمن
سرها ز دریچههای چوبین بیرون
#
یارب که چه خرم است و چه بزمافروز
سبزی و شکوفه و نسیم نوروز
مستی و فغان بلبل و اول صبح
صحرا و لب جوی و مَی و آخر روز*
ظهیر فاریابی:
ای باد بیا و بوی گلزار بیار
وی بلبل مست نالهی زار بیار
ای سبزه گرت ملک چمن میباید
پروانهی مطلق از خط یار بیار
#
ای غنچهی گل سر شکفتن داری
وی نرگس مست میل خفتن داری
وی سوسن تر دراز کردی تو زبان
اندیشهی راز عشق گفتن داری
نجمالدین دایه:
صحرا به گل و لاله بیاراستهاند
در عیش فزوده و ز غم کاستهاند
در خاک عروسان چمن خفته بدند
امروز قیامت است و برخاستهاند
#
وقت است که گل به شاهی اقرار دهد
فراش چمن خبر به عطار دهد
در وقت چنین تو عاشقان خود را
گر خود ندهی بار دلت بار دهد*
#
آمد گل و چون یار بهایی دارد
زان در دل هر شیفته جایی دارد
باغ از گل و از نوای بلبل امروز
انصاف که خوش برگ و نوایی دارد*
[مجیر بیلقانی]:
گل صبحدم از باد بر آشفت و بریخت
با باد صبا حکایتی گفت و بریخت
بدعهدی عمر بین که گل در ده روز
سر بر زد و غنچه گشت و بشکفت و بریخت*
#
تا سایه فکند سرو آزاد بر آب
تا عکس گل شکفته افتاد بر آب
آب از هوس بهار دیوانه بماند
زنجیر نهاد ازین سبب باد بر آب*
مختاری:
امروز نشاط گلسِتان باید کرد
وامروز به روی یار، مَی باید خَورد
کز چشم شکوفه و چراغ گل زرد
شد باغ به رخ چشم و چراغ زن و مرد*
*این رباعیها در جنگ الهی موجود نیست.
#بهار_در_شعر
#نوروز
@mmparvizan
"اردیبهشت روز"
در تقسیم اجزای ماه، ایرانیان برای هر روز، نامی در نظر گرفتهاند. چنانکه در یاداشت نوروز اشاره شد، "اورمزد" نخستین روز ماه است و نوروز با این روز سازگار است.
دومین روز هر ماه نیز بهمن نام دارد؛ چنانکه مسعود سعد سروده است:
بهمنروز ای صنمِ دلسِتان
بنشین با عاشق در بوستان
(دیوان، ص ۶۵۹)
مسعود سعد در قطعاتی جداگانه، تمام روزهای ماه را وصف کرده است؛ چنانکه در توصیف "اردیبهشت: روز سوم هر ماه" سروده است:
اردیبهشت روزست ای ماه دلسِتان
امروز چون بهشت برین است بوستان (همان)
مهمترین جشنهای ایرانی، از انطباق روز و ماه همنام یا روز و ماهی خاص شکل گرفته است. چنانکه نوروز انطباق روز اورمزد با ماه فروردین است و همچنین فروردینگان همزمانی روز فروردین(روز نوزدهم) با ماه فروردین، یا جشن بهمن همزمانی روز بهمن با ماه بهمن و جشن مهرگان انطباق مهرروز با ماه مهر و سپندارمذگان، انطباق روز سپندارمذ با ماه سپندارمذ/اسفند.
#جشن_های_ایرانی
https://eitaa.com/mmparvizan
"غزلی برای تو"
در خود تکیدهام من، خسته... غریب... تنها
چون نی پر از سکوتم، در دل ولی سخنها...
آشفته و پریشان، در جمعِ مردگانم
باید چهکرد بیتو؟ تنها میانِ تنها
پروانه باش یکشب، ای دوست! تا بفهمی
این شمع را چه حال است؟ از داغِ سوختنها
این کوهِ استخوان را در پیرهن نظر کن
تا یاد کرده باشی، از درد کوهکنها
ای غنچهلب! نگاهی بر این گلِ خمیده
اینک که پاره کرده، در عشق پیرهنها
گیسو ببند و بگذار، دیوانگان نبینند
رقص نسیم را باز، در دشتی از گونها
من: بیتو هیچِ هیچم، من: بیتو گنگ و گیجم
باید "تو" بود وقتی، مِنهایِ "تو"ست "من"ها
*
دیشب به یاد چشمت، "تنها" نماز خواندم
من، تو، خدا... چه حالی! "انّ الصلاهَ تنهی..."
#محمد_مرادی
#غزل
https://eitaa.com/mmparvizan
«صفحهی نخست کتاب حدیقه المعارف»
این نسخهی موجود در کتابخانهی فاتح، به سال ۸۶۷، در شیراز نگاشته شده و از منظر وضعیت خط نستعلیق و تحول آن در هنر شیراز عصر آل تیمور، اهمیت دارد.
#خط
#هنر_شیراز
#نسخه_پژوهی
https://eitaa.com/mmparvizan
"ماه فروردین روز خرداد"
مطابق با سیستم گاهشماری در ایران باستان، یک سال ۱۲ ماه داشت و هر ماه ۳۰ روز، به عبارت دیگر یک سال از ۳۶۰ روز تشکیل میشد. اردشیر بابکان پس از دست یافتن به پادشاهی (۲۲۴م) ازجمله اقداماتی که کرد یکی اصلاح تقویم بود. او با افزودن پنج روز به پایان سال (ظاهراً از روی الگوی سال مصری) آن را ۳۶۵ روزه کرد تا امر گاهشماری دقیقتر انجام شود. این اصلاح تقویم باعث شد تا مردم در برپا کردن جشن نوروز در آغاز سال دچار سرگردانی شوند. سنتگرایان در روز آخر اسفند و پس از برگزاری آخرین گاهنبار منتظر بودند تا مثل همیشه روز بعد، در اول فروردین نوروز را جشن بگیرند، اما طبق فرمان عمومی میبایست صبر میکردند تا نخست آن پنج روز اضافی بگذرد، پس نوروز آنان به ۶ فروردین یعنی روز خرداد میافتاد. اصلاحطلبان پس از گذشت آن پنج روز اضافی نوروز را در اول فروردین روز هرمزد جشن میگرفتند. اینچنین برپا کردن جشن نوروز در دو تاریخ گوناگون به فاصلۀ کمی از هم پس از گذشت سالیانی چند باعث ایجاد اصلاً دو نوروز شد: نوروز بزرگ یا نوروز خاصّه، در ششم فروردین و نوروز خرده یا نوروز عامّه، در اول فروردین. قابل توجه است که این دوگانگی و دو روز بودگی به جشنهای دیگر مثل مهرگان و گاهنبارها نیز سرایت کرد. ظاهراً برای ایجاد مصالحهای میان دو گروه مخالف بود که هرمز، نوۀ اردشیر (۳۷۳-۳۷۲م) دو نوروز را به هم پیوست و روزهای میانشان را نیز جشن گرفت. از اینجاست که طول برگزاری جشنها را (و نیز گاهنبارها را) پنج روز دانستهاند. حال آنکه برپایی جشنها و گاهنبارها در اصل محدود به یک روز بوده.
[دوازده متن باستانی، تدوین، ترجمه، توضیح و تفسیر دکتر بیژن غیبی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۵، ص ۱۲۰-۱۲۱]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی.
نقل از رسانهی بنیاد موقوفات افشار.
https://eitaa.com/mmparvizan
@AfsharFoundation
"باران"
باران! چه ماجرای غمانگیزی، در حسرت صدای خودش دارد
حتی بهار، این تبِ رنگین هم، صدجور غم برای خودش دارد
از آسمان بپرس که میبارد... از ابرها که باز سرازیرند:
اینرا که "کوه شانهی همراهی هنگام هایهایِ خودش دارد"؟
طوفان سوار دلهره میآید با اسبی از جنون و غضب همراه
غافل از اینکه باز هزاران گل افتاده زیر پای خودش دارد
پرواز: امتحان جگرسوزی است، از پشت میلههای قفس اما
اینجا پرندهای است که صدها حرف، پربسته با هوای خودش دارد
من: یککتاب خاطره میخواهم، او: سفرهای پر از نمک و خرما
اینجا خلاصه... هرکه تو میبینی یکخواهش از خدای خودش دارد
باید که خوب گوش کنی آنوقت از چلچراغ چلچله میفهمی
حتی درخت هم شب و روز اینجا صدناله در دعای خودش دارد
هِی دُور میخوری و نمییابی... در انتهای جادهای اما نه
اینجا هر انتهای بلاخیزی راهی به ابتدای خودش دارد
...
با من مگو که هیچ نمیدانم... از جادهها بپرس که در راهند
این شهر سالهاست که رازی را در عمق کوچههای خودش دارد
باید که داغ باشی از آتش نه... آهی برآر و سوز گدایی کن
از مادری که داغ جوانی را در سوز لاللای خودش دارد
...
حتی بهار ... این تب رنگین هم چشمانتظار روز غزلخوانی است
چشمانتظار سایهی سبزی که صدباغ در نوای خودش دارد
*
چکچک... دوباره سایهی آرامی... بارید و شست ردّ قدمها را:
باران... چه ماجرای غمانگیزی... در حسرت صدای خودش دارد
#تو_سیب_و_گندم
#محمد_مرادی
#غزل
https://eitaa.com/mmparvizan