eitaa logo
پرویزن
535 دنبال‌کننده
283 عکس
32 ویدیو
100 فایل
آن‌که غربال به دست است از عقب کاروان می‌آید نقد و یادداشت‌های ادبی (محمد مرادی، دانشگاه شیراز)
مشاهده در ایتا
دانلود
یا هو یلدا سلام! یلدا سلام! و آمدنت خوش! یلدای سرد و تیره‌ی بی‌پایان یلدایِ داغ‌های نمایان یلدایِ گاه، دورِهمی، خندان * یلدا! یلدا! یلدا سلام! یلدای هندوانه و شیرینی یلدای فال حافظ یلدای شاهنامه و کف‌بینی یلدای بازی و هوس و آجیل یلدای پرستاره‌ی تزیینی ... یلدای برف و سرما یلدای سیب سرخ و انار و یخ یلدای کو؟ کجاست؟_ آن روزهای کرسی و گرما * یلدا سلام و آمدنت خوش! هرچند شهر ما چندی است مهمان شامِ ممتدِ یلداست و قرن‌هاست که ننه‌سرما اینجاست * یلدا سلام! یلدای شام آخرِ زایش یلدایِ " پس کجاست گشایش؟" ای شامِ آفتاب و مسیح و صلح ای وقت آرزو و نیایش! یلدای صد گروه: تحمّل آن‌سمت یک‌گروه: تجمل پس تا به‌کی دروغ و نمایش؟ * در چشم‌های من یلدا پرنده‌ای است که می‌خواند بر شاخه‌های خیس زمستان یلدا زن شکسته‌ی غمگینی است در چارراهِ پول‌پرستان یلدا گرسنه‌ای است که می‌نالد در خلوت دلار به‌دستان * این سو: یلدای باستانی محبوب یلدای شادِ تا به ابد مطلوب یلدای یک کُرور "ژنِ خوب" آن سو: یلدای سخت‌جانی و شب‌کاری یلدای رنج‌خواری و دشواری یلدای درد و حسرت یلدای بی‌پناهی و بیماری ... یلدای "هِی زدن به درِ بسته" یلدای بی‌ترانه‌ی بی‌پسته یلدای نان خشک یلدای قبض برق یلدای مالیات نمی‌دانی از کجا یلدای قسط بانک یلدای " هر چقدر بپرسی می‌گویمت که باز ندارم" یلدای "دردهای دلم را این روزها به کی بنگارم؟" یلدای باز، مدرسه و آتش یلدای داغ خون سیاوش یلدای فقر پشت تورم یا شام درد ممتد مردم * آن سمت‌تر ولی یلدا حساب بانکی سرشاری است که آرزوی مردم یک شهر جا می‌شود در آن یلدای میز و نفت یلدای بودجه یلدای جاودانه‌ی خورشیدِ"خاوری‌" یلدای چای "دبش" یلدای پول مفت یلدای بی‌صدا یلدای چرت و قهقهه و خنده در انجماد مجلس شورا یلدای "بَه! چه خوشمزه شلغم در ازدحام این‌همه بلغم" یلدای جز دلار ندیدن یلدای فحش و گمرک یلدای خوردن و ترکیدن * یلدا! یلدا! یلدا سلام و آمدنت خوش! اما با این همه مصیبت طولانی این شام را امید طلوعی هست؟ آیا فردا که شد دلیل شروعی هست؟ https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از سیاوش نریمان
⭕️ فراخوان جشنواره ملی شعر مهدوی اقوام🇹🇯 از سری برنامه‌های سومین جشنواره علمی، فرهنگی و هنری امامت و مهدویت. 🔹دانشگاه آزاد اسلامی استان کهگیلویه و بویراحمد 🔹 پذیرای اشعار مرتبط با فرهنگ انتظار و مهدویت از تمامی قومیت‌ها و گویش‌های ایران‌زمین هستیم. شرکت در جشنواره برای عموم آزاد است. ✅ مهلت ارسال آثار: ۵ بهمن ۱۴۰۲ ✅ تاریخ اختتامیه جشنواره: ۸ اسفند ۱۴۰۲ ✳️ سامانه همایش و ارسال اشعار: https://emamat.iau.ir/fa/form/303 🔹شماره هماهنگی: ۰۹۳۶۷۱۴۹۹۷۹ 🔹🔹🔹 ⭕️ مزایای شرکت در جشنواره: ۱. دریافت گواهینامه معتبر. ۲. چاپ اشعار در مجموعه اشعار برگزیده جشنواره. ۳. کسب جوایز. 🏆 جوایز جشنواره: به ۵ شعر برگزیده اول هر نفر: تندیس جشنواره + ۳۰ میلیون ریال. به ۵ شعر برگزیده دوم هر نفر: تندیس جشنواره + ۲۰ میلیون ریال. به ۵ شعر برگزیده سوم هر نفر: تندیس جشنواره + ۱۰ میلیون ریال. ♦️نشانی دبیرخانه: یاسوج، دانشگاه آزاد اسلامی، معاونت فرهنگی و دانشجویی. 🔹🔹🔹
هدایت شده از غلامرضا کافی
36.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💎جشنواره مسیح عصر 💎 گفت و گو با محمد محمدی رابع 🤩 داور جشنواره مسیح عصر😍 📌تنها تا ۱۰ دی ماه مهلت شرکت در جشنواره مسیح عصر می باشد 👈🏻شما میتوانید با ارسال آثار خود به 📨ایمیل:              masih.asr1402@gmail.com و 📞یا شماره تماس : ۰۹۱۳۶۶۹۲۱۰۸ ارسال کنید 📥
یا هو آبستن است این شبِ طولانی، خورشید کودکی است که می‌آید بعد از غروبِ آخر آذرماه، فردایِ کوچکی است که می‌آید فردای این جهانِ پر از سرما، شاید هوای تازه‌تری باشد فردا: بخاری‌ای است که می‌سوزد، فردا چکاوکی است که می‌آید * یلدایِ لحظه‌لحظه غم و سرما! یلدای درد و رنج بگو آیا؟ نوروز غنچه‌ای است که خواهد رُست؟ خورشید کودکی است که می‌آید؟ می‌دانم ای مصیبتِ طولانی، بعد از تو ای عروسِ زمستانی شب‌های تیره‌ای است که خواهد رفت، عیدِ مبارکی است که می‌آید * با اینکه با یقین و گمان گاهی، اینجا به نور و آینه شک دارم در هر گمان گلی است که می بوید، با هر یقین شکی است که می‌آید * هرچند در تکدّرِ این کابوس، پایان داستان جهان تلخ است در شعر من کسی است که می‌خندد، در قصه‌ها یکی است که "می‌آید" https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"نسیم غدیر: دهمین کنگره‌ی ملی شعر غدیر" در دو بخش شعر سنتی و قالب‌های نو مهلت ارسال آثار دهم دی‌‌ماه ۱۴۰۲ نفرات اول: تندیس جشنواره و ۸۰ میلیون ریال. نفرات دوم: تندیس جشنواره و ۶۰ میلیون ریال. نفرات سوم: تندیس جشنواره و پنجاه میلیون ریال. نفرات چهارم و پنجم و تقدیری: ۴۰ تا ۲۰ میلیون ریال. آثار خود را از طریق شماره‌ی واتساپ یا ایمیل فراخوان به دبیرخانه ارسال کنید: ghadirfars395@gmail.com ۰۹۳۹۷۶۲۱۲۵۵ *فراخوان را به نام امیرمومنان(ع) به اشتراک بگذارید. https://eitaa.com/mmparvizan
"به بهانه‌ی آغاز زمستان" در ادبیات فارسی، از دیرباز به فصل‌ها و جلوه‌های آن‌ها بسیار توجه شده است. شاعران سنتی، بیش از همه به تصویر بهار رنگارنگ و گل‌های آن پرداخته‌اند و پس از آن، فصل پاییز(خزان) به دلیل پیوندش با مهرگان و یادکرد از انگور به‌ویژه در اشعار مدحی و خمریات، بازنمودی فراوان در ادب کهن داشته است. زمستان(دی) از منظر انعکاس وصفی، کمتر مطمح نظر شاعران بوده و در آثار سده‌های چهارم تا آغاز هفتم، گاه در وصف آتش و جشن سده و گاه در تصویر آبگیرها و فضای یخ‌زده یا برفی به آن اشاره شده است. زمستان در شعر عراقی، بیش از بازنمود عینی، انعکاسگر جهان درون شاعران است و فقر انسان را در برابر خداوند نمایندگی می‌کند؛ چنانکه در اشعار مولوی و سعدی می‌توان دید یا یادآور اندوه روزگار فراق از معشوق یا دشواری حوادث روزگار است. در شعر معاصر، برخی شاعران با نگاهی تغزلی و رمانتیک به زمستان نگریسته‌اند. این زاویه را نخست‌بار در چارپاره‌ی "زمستان" از جعفر خامنه‌ای می‌توان رد گرفت؛ اما زمستان و فضای سرد و بورانی‌اش در اشعار نیما چون "در شب سرد زمستانی"، رنگی چندلایه یافته و سرآغاز تلقی‌ای متمایز از آن شده است. زمستان در شعر نیما، مولّد نمادهایی پیکره‌ای و اندامواره است؛ اما به‌مرور در شعر پیروانش، کاربردی واضح‌تر یافته است؛ تجربه‌ای که اشعاری چون: زمستان اخوان و ایمان بیاوریم فروغ و آرش کمانگیر کسرایی و... آن را نمایندگی می‌کند. پ.ن. تصویر جنگ گنج‌بخش پاکستان، حدود سال۷۰۰، فصل ۱۳ در وصف زمستان.‌ https://eitaa.com/mmparvizan
"یادی از رودکی/ به بهانه‌ی چهارم دی و انتساب آن به پدر شعر فارسی" اگر در نظري كلي اشعار رودكي(ف.۳۲۹) را از زاویه‌ی انواع ادبي واكاوي كنيم، خواهيم ديد كه وصف و اندرز و مدح‌هاي ساده (غير اغراقي و باورپذير) و تغزل ومرثيه و شكوه و داستان‌هاي منظوم و در كنار آن خمریه، زيرشاخه‌هاي اصلي شعر رودكي را تشكيل مي‌دهد. رودكي همان‌گونه كه ويژگي ديگر شاعران اين دوره نيز هست، به خردورزي و عقل‌گرايي در اشعارش توجهي ويژه دارد و چون اين جهان را گذرا و فاني مي‌داند، مخاطب را به بهره‌گيري از لذت حيات تا پيش از رسيدن زمان مرگ دعوت مي‌كند و مي‌كوشد با استمداد از آموخته‌هاي ايراني و اسلامي، اين مفهوم را به نحوی نیکو به مخاطب منتقل کند. نگاه رودكي را به جهان، مي‌توان از سويي مقدمه‌ي دیدگاه دهري و دم‌غنیمت‌شمار خيام دانست؛‌ و از سویی دیگر مقدمه‌ای بر خردگرايي شاعراني چون ناصرخسرو به شمار آورد؛ شايد همين تفاوت نگرش رودكي به جهان در مقايسه با خيام و وجه نيمه‏‌مذهبي شعر او باشد که او را با دیگر شاعران بزرگ کهن متمایز کرده است: مهتران جهان همه مردند مرگ را سر همه فرو کردند (رودكي، 498:1341) نگاه اندرزي و اخلاقي رودكي و هم‌چنين ديدگاه خاصي كه درباره‌ي جهان دارد، يكي از زمينه‌هاي روي آوردن او را به مفاهيم و اشارات ديني و حكمي فراهم ساخته است. انديشه‌ي اندرزمدار او را به‏‌وضوح در رعايت زمينه‌هاي معتدل مدح‌ها مي‌بينيم. او هم‌چنين در توجهي كه به نظم حكايت‌هاي اخلاقي به¬‌ويژه در «كليله و دمنه»‌ دارد، اين تمايل را آشکارا نشان داده است. رودكي خلاف ديگر شاعران عصر ساماني كه هجو را يكي از ويژگي‌هاي سبكي در اشعار خود می‌دانند، ‌به اين نوع ادبي بي‌توجه بوده است (دست کم بر اساس ابیات باقی مانده) و اين نكته نيز با زمينه‌هاي اخلاقي و شايد ديني در شعر او سازگار است. اخلاقي بودن او به اندازه‌اي واضح است كه شاعران خردگرا و عرفان‌مدار بيش از ديگران از مفاهيم اشعار او بهره برده‌اند و تاثير شعر او را در سده‌هاي بعد بر اشعار فردوسي،‌كسايي، ناصر خسرو،‌ سنايي،‌ سعدي و مولوي مي‌بينيم. حتي ناصرخسرو كه با شاعران مداح ميانه‏‌ای ندارد، شايد به سبب همين پيوند اخلاقي و خردمندانه، از او به نيكي ياد مي‌كند و او را شاعر روشن‌بين مي‌خواند: اشعار پند و زهد بسي گفته است اين تيره‌چشم شاعر روشن‌بين (ناصر خسرو،‌90:1368) احتمالا گرايش نزديك به شيعيان اسماعيلي يكي از زمينه‌هاي بهره‌گيري رودكي از مفاهيم ديني را فراهم ساخته و اين نكته را در برخی از ابيات منسوب به او مي‌توان ديد. گويي در دیوان رودكي پيش از دوران تعصب‌هاي ديني، آن‌قدر ابيات شيعي و ديني بوده كه ناصرخسرو او را شاعري منقب‌گو دانسته و با حسّان مقایسه کرده است: جان را ز بهر مدحت آل رسول گه رودكي و گاهي حسّان كنم (همان:372) https://eitaa.com/mmparvizan
"مسیح صبا: به بهانه‌ی میلاد عیسی (ع) " عيساي مسيح، یکی از مهمترین پیامبران الهی است که از دیرباز در شعر فارسی حضور یافته و مضامین مربوط به زندگی و معجزاتش، در وصف‌ها و مضمون‌آفرینی‌ها، بازنمود داشته است. آن حضرت(ع)، چهارمين نام ديني پر تکرار در مجموع شعر عصر ساماني است. اگر حكايتي را كه در ديوان رودكي با او پيوند دارد، از آنِ شاعر بدانيم، قديم‌ترين اشاره‏‌ در شعر فارسي،‌ تلميح به داستان عيسي و ديدن كشته‏‌اي بر سر راه است؛ حكايتي كه در دوره‏‌هاي بعد به ناصرخسرو انتساب يافته است: عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده حیران شد و بگرفت به دندان سرِ انگشت گفتا که چرا کشتی تا کشته شدی باز؟ تا باز که اورا بکشد آنکه تورا کشت؟(رودکی، ۱۳۴۱: ۴۹۴) پيشينه‏‌ي تلميح به عيسي در شعر فارسي متاخر از زمان رودكي نيست؛‌ چنانكه رابعه‌ی كعب در وصف بهار و طبيعت، جان‏‌بخشي باد را به دم عيسي مانند كرده است: مثال چشم آدم شد مگر ابر؟ دلیل لطف عیسی شد مگر باد؟(مدبری، ۱۳۷۰: ۷۷) خسروی سرخسی هم ابر بهاری را چون مسیح، حیات‌بخش تصویر کرده است: مرده است زمی ابر بر او دست مسیحا بیمار جهان باد صبا داروی بیمار تا ابر، مسیحا شد و بلبل همه انجیل بر خوانَد بر کوه پدید آید زنار (همان، ۱۷۶) در شعر شاعران اواخر قرن چهارم، كسايي در توصيف‏‌هايش از طبيعت، نسيم نيمه‏‌شبان بهاري را به جبرئيل مانند كرده كه دختر درختان خشك را چون مريم بارور ساخته است: نسیم نیم‌شبان جبرئیل گشت مگر که بیخ و شاخ درختان خشک مریم گشت (کسایی، ۱۳۶۷: ۷۷) او همچنين در شعري انتقادي، از احترام ترسايان به «سمّ‌خر مسيحا» سخن مي گويد؛ مضمونی که در دوره‌های بعد، اغلب در شعر عرفانی انعکاس یافته است. كمال عزي، ديگر شاعر اواخر قرن چهارم، در مدح، به سخن‌گفتن مسيح در گهواره گريز زده و مخلّد گرگاني هم در قطعه‌اي كه پس از او به نام عنصري و عسجدي و مجلّدي و شاه علي ابورجاي غزنوي و سنايي ثبت شده، رگ‏زن ممدوح را به مسيح مانند كرده است. جدا از اشعار غنايي، در شاهنامه‌ي فردوسي هم مسيح از شخصيت‌هاي ديني نسبتا پرکاربرد است كه حكيم در داستان اسكندر و پس از او شاپور و قباد، بارها به نام او تلميح كرده است. از عيسي در دوره‏‌ي ساماني و حتي غزنويان محمودي، ‌بيش‌تر با لقب مسيح ياد شده و از دوره‌ي سلجوقي غلبه‏‌ی نام عيسي را در وصف‌ها و تلمیح‌ها مي‌توان ديد. https://eitaa.com/mmparvizan
پرتال انجمن آثار و مفاخر فرهنگی | آغاز نخستین رویداد فرهنگی آیینه‌ها در شیراز: آشنایی با سید کمال‌الدین غیاث شیرازی https://fars.anjom.ir/fa/news/%d8%a2%d8%ba%d8%a7%d8%b2-%d9%86%d8%ae%d8%b3%d8%aa%db%8c%d9%86-%d8%b1%d9%88%db%8c%d8%af%d8%a7%d8%af-%d9%81%d8%b1%d9%87%d9%86%da%af%db%8c-%d8%a2%db%8c%db%8c%d9%86%d9%87%d9%87%d8%a7-%d8%af%d8%b1-%d8%b4%db%8c%d8%b1%d8%a7%d8%b2-%d8%a2%d8%b4%d9%86%d8%a7%db%8c%db%8c https://eitaa.com/mmparvizan
«گفتا تو از کجایی کآشفته می‌نمایی؟ گفتم منم غریبی از شهرِ آشنایی گفتا سرِ چه داری کز سر خبر نداری؟ گفتم بر آستانت دارم سرِ گدایی گفتا کدام مرغی کز این مقام خوانی؟ گفتم که خوش‌نوایی از باغِ بی‌نوایی گفتا ز قیدِ هستی رو مست شو که رَستی گفتم به می‌پرستی جُستم ز خود رهایی» انجمن‌علمی زبان و ادبیّات فارسی با همکاری مرکز پژوهش‌های زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه شیراز برگزار می‌کنند: هفتمین نشست از سلسله‌نشست‌های «کم‌خوانده‌های ادبی» معرّفی، تحلیل و خوانشِ گزیده‌ای از «شعرِ خواجوی کرمانی» با حضورِ دکتر محمّدصادق بصیری، عضو هیأت‌علمی دانشگاه شهید باهنر کرمان زمان: پنج‌شنبه ۷ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۸ این نشست به‌صورت مجازی در اسکای‌رومِ مرکز پژوهش‌های زبان و ادبیّات فارسی برگزار می‌شود: https://www.skyroom.online/ch/shirazuiec/markaz https://eitaa.com/mmparvizan
"پرواز" بپر تا اوج، این‌حجم از شگفتی را نمی‌بینی؟ شب زیبای شیراز است، از بالا نمی‌بینی؟ بپر بالاتر از بالاتر از بالاتر از بالا که زیباتر، ازین معراج جان‌افزا نمی‌بینی ببندی چشم اگر اینجا، سلیمان می‌شوی روزی شبیه شهر موران است این دنیا، نمی‌بینی؟ اگر با چشم سِرّ یکسر بخوانی دفتر دل را به غیر از آیه‌ی تطهیر در آنجا نمی‌بینی در اینجا "لا الهی" نیست، چشم روح را واکن که غیر از خنده‌ی اللّه در الّا نمی‌بینی به کوهستان نظرکن، مهبط وحی است هر سنگش شبیه رحلِ سی‌جزء است گل، آیا نمی‌بینی؟ به آن کل متّصل کن پاره‌های جزء جزءت را که جز آیات عقل کل، در این اجزا نمی‌بینی اگر دیروزها را در مسیر آسمان بودی غم امروز را جز توشه‌ی فردا، نمی‌بینی اگر یک‌موج، چون قطره دچار رودها باشی سلوک ابر را جز قصّه‌ی دریا نمی‌بینی * دمی در قابِ باران زل بزن، خود را تماشا کن به سمت اطلسی‌ها خیره شو، اورا نمی‌بینی؟ پ.ن. در پرواز شیراز_تهران. https://eitaa.com/mmparvizan
"از فروغ فردگرا تا فرخزادی اجتماعی" عمده‌ی محققان شعر معاصر، در تحلیل اشعار فروغ بر نگاه زنانه و دغدغه‌های ساخت‌شکنش در این حوزه، تاکید کرده‌اند. اما آنچه در سیر تحول شعر فروغ می‌توان دید، چیزی فراتر از نگاه‌های یک‌جانبه است. خلاف شاملو که در سیر شاعری‌اش، از دهه‌ی چهل، به فردیت نزدیک می‌شود، در اشعار فروغ، این جمع‌محوری است که در سال‌های پایانی حیات شاعر اهمیت می‌یابد. سیر تحول شعر فروغ را از این منظر، می‏‌توان، بر اساس حرکت از لحن و بیان عصیانگر و فردی زنانه در سه دفتر اول، به سمت نگاه خاکستری و فردی_جمعی با اعتدال زنانگی در دفتر "تولدی دیگر"و از آنجا، ورود به ساحت نگاه اجتماعی و مبارزاتی با زنانگی محدود در "ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد"، ترسیم کرد. اوج شاعرانگی فروغ، نشان‌دهنده‌ی نوعی سمبولیسم شهری است که در دفتر "تولدی دیگر" و برخی اشعار دفتر "ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد" شکل گرفته و می‌توان، ویژگی‌های آن به شرح زیر بر شمرد: -اهمیت‌دادن به جمع و انتقادهای جمع‌محور در اشعار، در مقایسه با شاخه‌ی سمبولیسم انسانی به نمایندگی شاملو. -حضور عناصر و جلوه‌های روزمره و واژه‌های شهری در شعر. - کم شدن زمینه‌های نمادین سمبولیسم مبهم و وضوح نسبی برآمده از نزدیک‌شدن به شگرد شاعران واقعیت‌نویس. -طول قابل توجه اشعار، استفاده از روایت، گره‌افکنی وزنی و تلاش برای کم‌کردن جنبه‌های موسیقایی شعر و نزدیک‌شدن به ساختار شعر سپید گفتاری. - التزام به تکرار عبارت‌ها و تلاش برای ساختن ترکیب‌های نو زبانی با تلفیق مفاهیم ذهنی و عینی. -اعتدال در زنانگی و توجه به احساسات فردی در شعر. اگر شعرهای «تولدی دیگر» و «پنجره»‌ی فروغ را با اشعاری چون «دلم به حال باغچه می‌سوزد» و «کسی که مثل هیچ‌کس نیست» مقایسه کنیم، به‌وضوح حرکت شعری فروغ را از سمبولیسم انتقادی_شهری به سمت سمبولیسم سیاسی می‌توان تشخیص داد؛ شاخه‌ای که برخی آن را سرآغاز شعر چریکی در سروده‌های او می‌دانند: "تولدی دیگر" همه‌ی هستی من آیه‌ی تاریکی‌ست که تورا در خود تکرارکنان به سحرگاه شفکتن‌ها و رستن‌های ابدی خواهد برد من در این آیه تورا آه کشیدم، آه من در این آیه تورا به درخت و آب و آتش پیوند زدم زندگی شاید یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن می‌گذرد زندگی شاید ریسمانی‏‌ست که مردی با آن خود را از شاخه می‌آویزد زندگی شاید طفلی‌ست که از مدرسه برمی‌گردد … زندگی شاید آن لحظه‌ی مسدودی‌ست که نگاه من، در نی‌نی چشمان تو خود را ویران می‌سازد و در این حسی است که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت در اتاقی که به اندازه‌ی یک تنهایی‌ست دل من که به اندازه‌ی یک عشق‌ست به بهانه‌های ساده‌ی خوشبختی خود می‌نگرد به زوال زیبای گل‌ها در گلدان به نهالی که تو در باغچه‌ی خانه‌ی‌مان کاشته‌ای و به آواز قناری‌ها که به اندازه‌ی یک پنجره می‌خوانند آه … سهم من این‌ست سهم من این‌ست سهم من، آسمانی‌ست که آویختن پرده‌ای آن را از من می‌گیرد سهم من پایین رفتن از یک پله‌ی متروک‌ست و به چیزی در پوسیدگی و غربت واصل گشتن سهم من گردش حزن‌آلودی در باغ خاطره‌هاست و در اندوه صدایی جان‌دادن که به من می‌گوید: «دست‌هایت را دوست می دارم» دست‌هایم را در باغچه می‌کارم سبز خواهم شد، می‌دانم، می‌دانم، می‌دانم... https://eitaa.com/mmparvizan