eitaa logo
پرویزن
506 دنبال‌کننده
225 عکس
19 ویدیو
79 فایل
آن‌که غربال به دست است از عقب کاروان می‌آید نقد و یادداشت‌های ادبی (محمد مرادی)
مشاهده در ایتا
دانلود
"یادآوری یک امکان عروضی" در علم عروض به دلیل رواج دو اختیار "قلب/ جابه‌جایی هجای کوتاه و بلند" و "ابدال/ تبدیل دوهجای کوتاه به بلند و بالعکس"، ارکان عروضیِ هم‌طول (از نظر عدد وزنی) را می‌توان با هم جایگزین کرد. از مهمترین این ارکان: مفاعلن، مفتعلن، مفعولن، فعلاتن، هستند که عدد عروضی آن‌ها شش است و در سنت شعر فارسی، بارها با هم جایگزین شده‌اند؛ برای مثال در بسیاری از غزل‌های مولوی و خاقانی و دیگران، مفاعلن به مفتعلن تبدیل شده است؛ در غزلی به مطلع زیر از شهریار بارها از این کارکرد استفاده شده است: اگر ز روی مصلحت نگه ندارم برود وگرنه گریه می‌کنم نمی‌گذارم برود در مطلع مخزن‌الاسرار نظامی هم بر اساس همین امکان، تبدیل وزن "مفتعلن مفتعلن فاعلن" را به "مفعولن مفعولن فاعلن" می‌بینیم: بسم‌الله الرحمن الرحیم هست کلید در گنج حکیم ناآشنایی با این قابلیت عروضی سبب شده که برخی از اهل ادب، این بیت را به‌صورت بسمِ اِلاهِ الرَحَمنِ الرحیم بخوانند؛ حال آنکه این نوع قرائت سازگار با زبان و قابلیت شعر نیست. از منظر این اختیار عروضی، وزن مشهور بحر مجتث "مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن" به مفاعلن مفعولن مفاعلن فعلن تبدیل می‌شود و این کارکرد بارها در شعر شاعران شاخص از جمله سعدی تجربه شده است. از این نوع کاربرد است تبدیل "فاعلاتن فعلاتن فع" به "فاعلاتن مفعولن فع" در مصرع زیر از علی‌رضا قزوه: آه بابا، بابا، بابا، سخت دلتنگ شما بودم روی محورِ تبدیل ارکان عروضی، می‌توان نحوه‌ی قرار گرفتن ارکان یادشده را اینگونه ترسیم کرد: مفاعن_ مفتعلن_ مفعولن_ فعلاتن یعنی هرچه این ارکان نزدیکتر به هم باشند، احتمال تبدیل آن‌ها به هم بیشتر است. البته استفاده‌ی متعدد و متنوع از این اختیار در یک شعر، ممکن است آن را از نظر آوایی_ موسیقایی برای مخاطب دچار کاستی کند؛ هرچند از منظر علم ریاضی و آواشناسی و سنت ادبی، این کاربرد کاملا صحیح است. البته متناسب با نوع شعر و زبان و فضای آن، استفاده از این اختیار تاثیری متفاوت بر مخاطب دارد. @mmparvizan
مقالهِ_'سه_گفتار_به_لهجه_شیرازی_قرن_نهم'،_محمدامین_ادیب_طوسی.pdf
657.5K
به مناسبت 15 اردیبهشت روز شیراز سه گفتار به لهج‏ه‌ی شیرازی قرن نهم ادیب طوسی نشریه‌ی دانشکده‌ی ادبیات تبریز @mmparvizan
شعری شیرازی پژمان فیروزبخش.pdf
1.24M
به بهانۀ روز شیراز گویش قدیمی شیراز به همراه بررسی غزلی از شمس پُس ناصر پژمان فیروزبخش مجله‌ی ایران‌شناسی @mmparvizan
گونه_های اصلی وزن در شعر شیرازی.pdf
407K
بررسی گونه‌های اصلی وزن و تحول آن در شعر گویش شیرازی محمد مرادی مجلۀ ادبیات و زبان‌های محلی ایران‌زمین @mmparvizan
"شیراز" در ولایت پارس شهری است که آن‌را به شکم شیر مانند کرده‌اند و از همه‌ی شهرها که گرداگرد اوست، نعمت آنجا آورند و از آنجا به جای‌های دیگر برند. و بنای آن محمدبن القاسم‌بن ابی‌عقیل، ابن عمّ حجّاج‌بن‌یوسف کرده است و دارالملک پادشاهان پارس است و هوای خوش دارد و نعمت فراخ باشد و درخت بسیار و میوه را حدّی نباشد. مجمل‌التواریخ والقصص، به تصحیح اکبر نحوی، ص ۷۲۸. @mmparvizan
رنگ در اشعار منزوی.pdf
281.4K
تنوع متمایز رنگ در اشعار حسین منزوی، محمد مرادی، مجلۀ شعرپژوهی دانشگاه شیراز ۱۶ اردیبهشت: سالگرد درگذشت حسین منزوی @mmparvizan
جریان شناسی غزل شاعران جوان.pdf
7.9M
جریان‌شناسی غزل شاعران جوان جنوب ایران: محمد مرادی به راهنمایی دکتر کاووس حسن‌لی ۱۳۸۷ دانشگاه شیراز نقد و بررسی محتوا و عناصر شاعرانه در غزل‌ شاعرانی چون: و... پ.ن: بخش غزل استان فارس از این پژوهش، در سال ۱۳۸۹ و به همت بنیاد فارس‌شناسی و قطب پژوهش‌های دانشگاه شیراز منتشر شده است. @mmparvizan
"به بهانه‌ی یادروز فردوسی" محقق ارجمند محمود مدبری، در کتاب "شرح احوال و اشعار شاعران بی‌دیوان"، ۴۴ بیت منسوب به فردوسی را از تذکره‌ها و منابع گوناگون جمع کرده‌است. (همان، صص ۳۹۹تا ۴۰۲) از منظر سندشناسی، این اشعار را می‌توان در سه‌دسته گنجاند؛ نخست قطعه‌ای با مطلع "دو چیز برِ تو بی‌خطر بینم" که در لباب‌الالباب به نام فردوسی آمده و به سبک شاعران سامانی همانندی دارد. دسته‌ی دوم اشعاری که عمدتا در مجمع‌الفصحا به نام فردوسی ثبت شده؛ هرچند با وجود شباهت سبک زبانی و ادبی و دقت هدایت در ماخذشناسی، احتمالا از فردوسی نیستند، ولی به زمان حیات او نزدیکند؛ از جمله اشعاری با مطلع‌های "شبی در برت گر برآسودمی" و "بیا بگوی که پرویز از زمانه چه خورد" و "حکیم گفت کسی را که بخت والا نیست". (همچنین نقل شده در مجالس‌المومنین) البته رباعیات نقل‌شده در مجمع‌الفصحا و قطعه‌‌ی "اگر به دانش اندر زمانه لقمان وار" و "مانند خدنگ گیو در جنگ پشن" نیز محتملا پیش از سده‌ی ششم سروده شده است. دسته‌ی سوم، ابیات شیعی منسوب به حکیم در قصیده‌ی "اگر بری به خم زلف تابدار انگشت" در ستایش امام علی(ع) است که نخست بار در مجالس‌المومنین قاضی نورالله آمده و از طریق آن در ادبیات دوران صفویه و قاجاریه به نام حکیم شهرت یافته؛ تا آنجا که هدایت هم دو بیت آن را در مجمع‌الفصحا نقل کرده‌است. با توجه به نوع ردیف اسمی و زبان و مضامین، این شعر قاعدتا پس از سده‌ی نهم سروده شده و به تبع آن برخی شاعران متاخر (عمدتا شاعران بازگشت)، قصایدی بر همین وزن و ردیف و قافیه، در ستایش امیر مومنان(ع) سروده‌اند. @mmparvizan
"ذکر ابن محمد جعفر صادق(ع): تذکره‌الاولیای عطار" آن سلطان ملّت مصطفوی، آن برهان حجّت نبوی، آن عامل صدّیق، آن عالم تحقیق، آن میوه‌ی دل اولیا، آن جگرگوشه‌ی انبیا، آن ناقد علی، آن وارث نبی، آن عارف عاشق: جعفرالصادق رضی الله عنه. گفته بودیم که اگر ذکر انبیا و صحابه و اهل بیت کنیم کتابی جداگانه باید ساخت؛ این کتاب شرح اولیاست که پس از ایشان بوده‌اند اما به سبب تبرّک به صادق ابتدا کنیم که او نیز بعد از ایشان بوده است. و چون از اهل بیت بود و سخن طریقت او بیشتر گفته است و روایت از وی بیشتر آمده است کلمه‌ای چند از آنِ او بیاوریم که ایشان همه یکی‌اند. چون ذکر او کرده شود از آن همه بود. نه‌بینی که قومی که مذهب او دارند، مذهب دوازده امام دارند. یعنی یکی دوازده است و دوازده یکی. اگر تنها صفت او گویم، به زبان و عبارت من راست نیاید که در جمله علوم و اشارات و عبارات بی‌تکلف به‌کمال بود، و قدوه‌ی جمله مشایخ بود، و اعتماد همه بر وی بود، و مقتدای مطلق بود. هم الهیان را شیخ بود، و هم محمدیان را امام، و هم اهل ذوق را پیشرو، و هم اهل عشق را پیشوا. هم عباد را مقدم، هم زهاد را مکرم. هم صاحب تصنیف حقایق، هم در لطایف تفسیر و اسرار تنزیل بی‌نظیر بود، و از باقر رضی الله عنه بسیار سخن نقل کرده است و عجب دارم از آن قوم که ایشان خیال بندند که اهل سنت و جماعت را با اهل بیت چیزی در راه است که اهل سنت و جماعت اهل بیت را باید گفت به حقیقت. و من آن نمی‌دانم که کسی در خیال باطل مانده است، آن می‌دانم که هر که به محمد ایمان دارد و به فرزندانش ندارد به محمد ایمان ندارد. تا به حدی که شافعی در دوستی اهل بیت تا به حدی بوده است که به رفضش نسبت کرده اند و محبوس کردند و او در آن معنی شعری سروده است و یک بیت این است: لو کان رفضا حب آل محمد فلیشهد الثّقلان انّی رافض که فرموده است یعنی: اگر دوستی آل محمد رفض است، گو جمله جن و انس گواهی دهید به رفض من؛ و اگر آل و اصحاب رسول دانستن از اصول ایمان نیست، بسی فضولی که به کار نمی‌آید، می‌دانی... . @mmparvizan
"حقّ صادق" قدیم‌ترین اشاره‌ی موجود در شعر فارسی، درباره‌ی امام ششم(ع)، بیت زیر از کسایی است که ۳۷۰ سال پس از زمان پیامبر و بیش از دو قرن پس از حیات امام صادق(ع) سروده شده است: منبری کآلوده شد از پای مروان و یزید حقّ صادق کی شناسد؟ وانِ زین‌العابدین این بیت سرآغاز نگاهی اجتماعی به جایگاه آن حضرت در شعر فارسی و نقد حکومت‌های زمان شاعر است. هرچند اشارات موجود درباره‌ی امام صادق(ع) در شعر فارسی سده‌های نخستین اندک است؛ در همین ابیات اندک رویکردی انتقادی به برخی مذاهب و حکومت‌ها و اصرار شاعران بر انتخاب مسیر آن حضرت دیده می‌شود. چنانکه ناصرخسرو سروده است: علی‌مان اساس است و جعفر امام نه چون تو ز دشت علی‌جعفریم از دیگر شاعران شاخص، سنایی است که چه در دیوان و چه در حدیقه، چندبار به مذهب جعفری و لزوم پیروی از آن اشاره کرده است: گر همی مومن شماری خویشتن را بایدت مهر زرّ جعفری بر دین جعفر داشتن* همو در قصیده‌ای دیگر که در سرخس انشا کرده، در نگاهی انتقادی، ثروت‌طلبی را متضاد با آیین امام ششم دانسته است: گرد جعفر گرد گر دین، جعفری جویی همی زآنکه نبوَد هر دو: هم دینار، هم دین جعفری سنایی همچنین در حقیقه (ذیل التمثل فی اکل الربا) حکایتی را در پیوند با امام صادق(ع) نقل کرده که در اغلب نسخ حدیقه، ذکر شده است. علاوه بر ابیات یادشده، در اشعار منسوب به ابوسعید نیز نشانه‌هایی از آن حضرت را می‌توان دید. همچنین در اشعار سده‌های ششم و هفتم (به‌ویژه سروده‌های عرفانی)، مضامین و اشارات و حکایات مربوط به امام ششم(ع) با توجهی بیش از قبل انعکاس یافته است. *برخی منتقدان در انتساب این شعر به سنایی، تردیدهایی وارد دانسته‌اند؛ هرچند از منظر سبکی این شعر قاعدتا در زمان سنایی سروده شده است. @mmparvizan
"از دمِ انسانی تا دمِ عرفانی" هنگام سپیده‌دم خروس سحری دانی که چرا همی‌کند نوحه‌گری یعنی که نمودند در آیینه‌ی صبح کز عمر شبی گذشت و تو بی‌خبری "روزبهان بقلی فسایی شیرازی" رباعی مشهور بالا را اغلب به نام خیام می‌شناسند؛ هرچند در منسوبات ابوسعید هم ثبت شده و در حقیقت، بیش از همه می‌توان آن را سروده‌ی عارف مشهور فارس روزبهان (ف ۶۰۶) دانست. موید صحت این انتساب، نخست جنگ‌ها و بیاض‌های موجود از سده‌ی هشتم و اوایل نهم چون: بیاض تاج‌الدین احمد وزیر و جنگ اسکندری مورخ ۸۱۴ و ...، است که در فارس کتابت شده و شاعر را روزبهان دانسته‌اند و از دیگر سو، نخستین انتساب‌های این رباعی به خیام زاده‌ی قلم کاتبان و نویسندگان پس از میانه‌ی سده‌ی نهم است. ( همچنین بنگرید به یادداشت‌های علی میرافضلی درباره‌ی خیام و این رباعی) آنچه شاید بیش از همه، سبب انتساب این رباعی به خیام‌شده، درونمایه‌ی غنیمت‌دانستن دم و عمر و ارجمندی حیات است؛ ویژگی‌ای که سبب شهرت بسیاری دیگر از رباعیات مشابه به خیام‌ شده است. غنیمت‌دانستنِ دم در فرهنگ بشری، مساله‌ای دیربنیاد است و با مرگ ارتباطی تنگاتنگ دارد و ریشه‌ی مدوّن فلسفی آن را در اندیشه‌های اپیکوروس می‌توان دید و در نصوص و آثار عهد اسلامی نیز، به‌فراوانی نشانه‌هایی از آن ثبت شده؛ چنانکه در این سخن منظوم که به امیرمومنان(ع) نسبت داده شده، به وضوح به اهمیت لحظه (دم) اشاره شده است: مافات مضی و ما سیاتیک فاین قم فاغتنم الفرصه بین العدمین* اما آنچه در فرهنگ اسلامی و ادبیات فارسی، اهمیت دارد تفاوت نگاه به "دم‌غنیمت‌دانی" است؛ چنانکه در ادب عرفانی، دم و وقت و تک‌تک لحظات حیات، پنجره‌ای در مسیر سلوک و یافتنِ انوار حقیقت است: صوفی ابن‌الوقت باشد ای رفیق نیست فردا گفتن از شرط طریق و آنگاه که سعدی در بیت زیر از "دم غنیمت‌دانستن" سخن می‌گوید، شاید به این مساله توجه دارد: به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح تا دل مرده مگر زنده شود کاین دم از اوست دم، چه زمان و چه نفَس و چه جان باشد، از این منظر کاربردی عمدتا عرفانی دارد؛ حال آنکه در نوع نگاه خیامی، در "دم غنیمت‌دانی"، امکان حیات جسمانی/ انسانی، اهمیت دارد: این قافله‌ی عمر عجب می‌گذرد دریاب دمی که با طرب می‌گذرد و سعدی نیز، آنگاه که از نفَس سخن می‌گوید تاحدودی از زاویه‌ی این معنی به "دم" نگریسته است: خبرداری ای استخوانی قفس که جان تو مرغی است نامش نفس چو مرغ از قفس رفت و بگسست قید دگر ره نگردد به سعی تو صید دم؛ فرصت است: فرصتی برای کشف عرفانی یا زیست جسمانی یا طربِ زندگانی یا سلوک آسمانی؛ هرچند در مقام لفظ در اشعار به صورتی مشابه جلوه‌گر شده است. به نظر می‌رسد؛ با وجود نزدیک‌شدن فاصله‌ی دم عرفانی و دم انسانی، در ادبیات قرن ششم؛ همچنان تلقی روزبهان از دم، بُعد عرفانی آن بوده‌است؛ نکته‌ای که با نوحه‌گری خروس سحری و آیینگی صبح برای عبرت گرفتن (چون آیینگی دل و دنیا در تمثیل‌های مشابه) تناسب دارد. اما باید این مساله را هم در نظر گرفت که نوع عرفان جمال‌شناسی روزبهان با تلفیق شدن دم‌های عرفانی و انسانی سازگاری دارد و ادامه‌ی این سنت را در شعر سعدی و کمالش را در غزل حافظ می‌بینیم؛ تا آنجاکه نمی‌توان به‌وضوح تصریح کرد که در بیت زیر از حافظ، منظور کدام‌یک از دم‌های انسانی یا عرفانی است: عمر را غنیمت دان، آن‌قدر که بتوانی حاصل از حیات ای جان، این دم است تا دانی در حقیقت، نوع تفسیر انسانی کاتبان خیام‌نویس از گذران عمر، در رباعی ذکر شده، سبب شده آن را به دیوان خیام راه دهند؛ حال آنکه کاتبان آشنا به مرام و نگاه روزبهان و محیط حیات او، به‌درستی این شعر را به نام او ثبت کرده‌اند. * پ.ن. مضمونی پرکاربرد در ادب پارسی؛ رودکی: نامده تنگدل نباید بود وز گذشته نکرد باید یاد خیام: از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکن فردا که نیامده‌ست فریاد مکن @mmparvizan
«به بهانه‏‌ی آغاز خرداد» بگذشت اردی‌بهشت و آمد خرداد خیز که باید قدح گرفت و قدح داد اول خرداد ماه و وقت گل سرخ وقت گل سرخ و اول مه خرداد آمد خرداد ماه با گل سوری داد بباید کنون به عیش و طرب داد بر گل ‌سوری خوش‌ است باده‌ی سوری ویژه ز دست تو ماهروی پریزاد... پ.ن: این ابیات، مقدمه‌ی قصیده‌ای است که به مناسبت توشیح قانون اساسی سروده شده است. @mmparvizan