eitaa logo
مجمع آل‌یس دانشگاه علوم‌پزشکی قم
445 دنبال‌کننده
1هزار عکس
271 ویدیو
19 فایل
سًلامٌ‌عَلــٰی‌آلِ‌یٰـس🤍 خرم آن روز که بازآیی و سعدی گوید آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم💚 -اللَّھُـمَ‌عجِّـلْ‌لِوَلیِڪَ‌ألْـفَـرَج 📲 پیج‌اینستاگرام‌: https://www.instagram.com/majmae_aleyasin?igsh=NTc4MTIwNjQ2 👤ارتباط با ادمین: @MAJMA_ALEYASIN
مشاهده در ایتا
دانلود
📌گهــــواره علی‌‌اصغر(ع) بی‌قراری میکرد و رباب از او بی‌تاب‌تر بود. هرچه گهواره را تاب میداد ذره‌ای از بی‌قراری علی‌ کوچکش کم نمیشد... کلافه پسرش را درآغوش گرفت و نرم فشرد. رباب مادر بود و خوب میدانست دلیل بی‌تابی غنچه‌اش چیست؛ او تشنه‌ی آب بود. حسین(ع) پرده خیمه را کنار زد و کنار رباب نشست. علی را از آغوش رباب گرفت و عزم رفتن کرد. پدر، اصغرش را به قصد رفع تشنـــگی می‌برد و رباب این را خوب میدانست اما... اما انگار بند دلش پاره شده و نقش زمین بود، انگار مطمئن بود که دیگر علی را بی‌تاب نخواهد دید. هر لحظه که از رفتن حسین میگذشت بی‌قراری رباب بیشتر میشد. در دلش غوغایی به پابود که دوایی برایش نداشت. گهواره خالی علی‌اصغر بیشتر آتش به دلش می‌افکند، آرام آرام گهواره را تاب میداد و لالایی‌هایش را از بَر میخواند که صدایی شنید، صدای هق‌هقی آشنا از پشت خیمه‌ها... ازخیمه بیرون زد؛ قدم های سستش اورا به سمت صدا کشیدند. حسین، کمرخم کرده و قنداقه‌ای خونین را درآغوش می‌فشرد... رباب شکست و این‌بار خودش هم همراه دلش نقش زمین شد. رد خون روی زمین را چنگ زد و بوسید. بازهم حس مادرانه‌اش درست حدس زده بود، علی‌اصغرش دیگر بی‌تابی نمیکرد، غنچه‌ی پرپرِ رباب دیگر... تشنه نبود!💔 {تقدیم به غنچه‌ی پرپر دشت کربلا، حضرت علی اصغر (ع)}❤️‍🩹 -𝐣𝐨𝐢𝐧 ↴ «❁ @mmuq98