« کربـــلا یعـــنی حســـین » 🥀💔
.
.
امّالبنیــن پریشان و آشفته و بی هیچ درنگ و مقدمهای میپرسد:
- از کربـلا چه خبر؟! این مصائـب دهشتناک که دهانبهدهان میگردد، درسـت است!؟ حقیقت دارد!؟
بشیر، کتمان و پنهـان کردن خبر را نه میتواند و نه مجاز میشمرد. تنها راهی که برای تلطیف آن به ذهنش متبــادر میشود، تقطیع کردن آن است، پس، جویده و زیر لب میگوید:
- گویا در میان شهـدای کربلا، نامی هم از فرزند رشیـد شما هست.
امّالبنین که پیداست هنوز به پاسخ سؤال خود نرسیده، باز میپرسد:
- از کربـلا چه خبر؟
بشیر یک قدم پیشتر میگذارد در بیان خبر و کمی بلندتر میگوید:
- در کربلا، یکی، دو تن از فرزندان شما نیز، به مقام رفیع شهادت...
امّالبنین ـ علیرغم اینکه ستون استوار صبوری و حلم است ـ بلندتر، محکمتر و بیتابتر میگوید:
- اینها که پاسخ سؤال من نیست. بنـدبنـد دلم را گسستی از اضـطراب و التهاب.
همۀ فرزندان من و تمام آنچه زیر این آسمان کبود است، فدای ابا عبدالله.
کربــلا یعنی حسین. از حســین چه خبر!؟
✍ سید مهدی شجاعی
#محرم #عاشورا #تاسوعا #امام_حسین
🧕🏻|@Zaneasil
🏴 دویـــدن... ❤️🩹
- من آقای مداح نیستم!
ولی اگر بودم
تمام این ده شب روضهی عمه میخواندم!
اینطور رسم است که روضهخوانها هر شبِ محرم، روضهی یکی از شهدا را بخوانند.
من هم میخواندم، اما به سَبکِ خودم!
▪️مثلا شبِ اول که روضهی مسلم، باب است، از آنجایی میخواندم که خبرِ مسلم را آوردند، خبر آنقدر وهمآور بود که همانجا یک عده از کاروان حسین جدا شدند، زینب صورت برگرداند دید دارند میروند!
هِی نگاهِ حسینش کرد، هِی نگاهِ این ترسیدهها که به همین راحتی حسین را رها میکنند...
هر چه که باشد، خب خانم است دیگر! حتما تَهِ دلش خالی شد، اما دوید خودش را رساند به حسین: دورت بگردم عزیز خواهر، همهشان هم که بروند، خودم هستم :))
بعد هم دوید سمتِ خیامِ بیبیها، آرامشان کرد، دلداریشان داد، نگذاشت یک وقت بترسند...
باز دوید سمت حسین، باز برگشت سمت زنها و بچهها...
هی دوید این سمت باز برگشت آن سو، که نگذارد یک وقت دلهره به جان طفل یا زنی بیفتد...
◾️یا مثلا شبِ چهارم که روضهی جناب حر را میخوانند، از آنجایی میخواندم که حر راه را بست، میگفتم زینب پردهی کجاوهها را انداخت تا یک وقت این زنها و بچهها چشمشان به قد و قامت حر نیفتد و قالب تهی کنند! بچهها را مشغول بازی کرد، زنها را گرمِ تسبیح...
همان روز، بینِ خیمهها آنقدر دوید و آنقدر به دانهدانهشان سر زد و به تکتکشان رسید که تا شب خودش از پا افتاده بود اما نگذاشت یک وقت کسی از اهل حرم، آب توی دلش تکان بخورد...
◾️یا مثلا وقتی قرار بود روضهی هر کدام از شهدا را بخوانم، میگفتم هر کس از شهدا که به زمین افتاد زینب تا وسط میدان هروله کرد، بالای سر هر شهیدی رفت خودش همانجا شهید شد، اما نگذاشت حسین کنار شهید، جان بدهد!
برای همه شهدا دوید، به عدد تمام شهدا به دادِ حسینش رسید، از کنار تمام مقتلها حسین را بلند کرد و به خیمهگاه رساند...
اما نوبت به دو آقازاده خودش که رسید، دوید توی پستوی خیمهگاه خودش را پنهان کرد، یک جایی که یک وقت با حسین چشم به چشم نشود و خدای نکرده حسین یک لحظه از رویَش خجالت بکشد، حتی پیکرها را هم که آوردند از خیمهگاه بیرون نیامد، میخواست بگوید حسین جان اصلا حرفش را هم نزن، اصلا قابلت را نداشت، کاش جای دو پسر دوهزار پسر داشتم که فدایت شوند :)
◾️در تمام روضه ها، محور را زینب قرار میدادم و اول و آخرِ همهی روضهها را به زینب گره میزدم...
آنقدر از زینب میخواندم و از زینب میگفتم تا دلها را برای شام غریبان آماده کنم...
بعد تازه آن وقت روضهی اصلی را رو میکردم!
◾️حالا این زینبی که از روز اول دویده، از روز اول به داد همه رسیده، از روز اول نگذاشته آب توی دلی کسی تکان بخورد...
حالا تازه دویدنهایش شروع شده...
اول باید یک دور همهی بچهها و زنها را فرار بدهد...
یک دور دنبال یک یکشان بدود، یک وقت آتش به دامنشان نگرفته باشد...
یک دور تمامشان را بغل کند یک وقت از ترس قالب تهی نکرده باشند...
در تمام این دویدنها دنبال این هشتاد و چند زن و بچه، هِی تا یک مسیری بدود و باز برگردد یک وقت آتش به خیمه زین العابدین نیفتاده باشد...
بعدِ غارتِ خیمهگاه، باز دویدنهای بعدش شروع شود، حالا بدود تا بچهها را پیدا کند...
بچهها را بشمارد و هی توی شماردنها کم بیاورد و در هر بار کم آمدنِ عددِ بچهها، خودش فروپاشد و قلبش از جا بیرون شود و باز با سرعت بیشتر بدود تا گم شدهها را پیدا کند 💔
بعد باز دور بعدیِ دویدنهایش شروع شود، هِی تا لب فرات بدود قدری آب بردارد، خودش لب به آب نزند، آب را به زنها و بچهها بنوشاند و دوباره بدود تا قدری دیگر آب بیاورد....
◾️تازه اینها هنوز حتی یک خرده از دویدنهای زینب نبود...
از فردای عاشورا که کاروان را راه انداختند، تازه دویدنهای زینب شروع شد!
زینب هِی پِی این شترهای بی جحاز دوید تا یک وقت بچهای از آن بالا پایین نیفتد...
تا یک وقت، سری از بالای نیزهها فرونیفتد...
من آقای مداح نیستم!
ولی اگر بودم
تمام این ده شب، روضهی دویدنهای زینب را میخواندم...
◾️آن وقت شب یازدهم که مجلسم تمام میشد و بساط روضهها از همه جا جمع میشد، دیگر خیالم راحت بود، اینها که روضههای زینب را شنیدند، تا خودِ اربعین خواهند سوخت، حتی اگر دیگر جایی خبر از روضه نباشد 🥀
✍ملیحه سادات مهدوی
اجر این روضه و اشکی که با خوندن این چند سطر به چشم کسی بیاد، تقدیم به پدر و مادرم که همه چیزم و بطور خاص محبت اهلبیت رو مدیونشون هستم.
#محرم #عاشورا #حضرت_زینب
🧕🏻|@Zaneasil
🧕🏻|@sharaboabrisham
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"پخت روزانه۲۷میلیون نان درایام #اربعین "
🎥 تو این کلیپ میبینیم گاهی دو دو تا چهارتا نیس...‼️
🚩 خانمایی که به پیروی از #حضرت_زینب (س) هرسال برای حمایتِ دین خدا از جون مایه میزارن
✅️حضرت زینبی که آقا دربارشون فرمود: حادثهى #عاشورا ی حسینى را ستمگران و ظالمان میخواستند نگذارند باقى بماند، زینب کبرا (سلاماللهعلیها) نگذاشت
✅️ دو حرکت عمّهى ما - زینب کبرا (علیهاالسّلام) - انجام داد: یک حرکت، حرکت اسارت بود به #کوفه و شام و آن روشنگرىها و آن بیانات که مایهى افشاى حقایق شد؛ یک حرکت دیگر، آمدن به #زیارت #کربلا در اربعین بود
✅️ این حرکت به معناى این است که نباید اجازه داد که انگیزههاى خباثتآلودى که قصد دارند مقاطع عزیز و اثرگذار و مهم را از یادها ببرند، موفّق بشوند؛ البتّه موفّق هم نخواهند شد( ۹۳/۱۰/۱۷)
✅️متصل
@mo_ttasel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩و امروز #اربعین است
📽حاج منصور از زینبی با قامتی خمیده ی غم، میگوید 😔
🚩یک اربعین و چهل منزل فاصله میان حسین(ع) و دلدارش. اگر #عاشورا زینب (س) دیگر حسینش(ع) را نمی شناخت، حالا زینب(س) به کنار برادر آمده و حسین(ع) است که #زینبش (س) را نمی شناسد...
🚩و زنان ایران مقاومت و صبر و نجابت در سختترین ایام ، در جنگ تحمیلی و جنگ فرهنگی را از زینب(س) آموختند که بر سر عهدشان با ولی زمانشان ماندند. و اربعین فرصتیست برای درددل کردن زنان مومنه و محجبه ، از سراسر دنیا با امامشان ؛از بانوان ایرانی،تا فلسطینی و لبنانی و یمنی...
🚩 #اربعین_حسینی بر ساحت مقدس #امام_زمان (ع) و نایب بر حقش #امام_خامنه_ای
تسلیت باد🏴🏴
✅️متصل
@mo_ttasel