11.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همه را غیر تو یک روز
رها خواهم کرد..
#شب_جمعه_ست_هوایت_نکنم_میمیرم
#یادی_از_کرببلایت_نکنم_میمیرم
#لبیک_یاحسین #استوری #امام_حسنی_ها
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄
❇️ @hoseiniyehmoalla
نماهنگ دلتنگ حرم.mp3
6.68M
دوریت زده آتیشم میشه تو بیای پیشم
هر جا که میاد اسمت دلتنگ حرم میشم
این دوری نفس گیره نوکر بی تو میمیره
امضای براتم رو نندازی عقب دیره
🎙 #جواد_مقدم
✳️ #جدید #فراق_و_دلتنگی_کربلا #مناجات_با_امام_حسین_ع #احساسی #استودیویی
#شب_جمعه_ست_هوایت_نکنم_میمیرم
#یادی_از_کرببلایت_نکنم_میمیرم
#لبیک_یاحسین #امام_حسنی_ها
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄
❇️ @hoseiniyehmoalla
♡حسینیـہ معلی♡🇵🇸
#قسمت_سیزدهم #سادات_بانو🧕🏻 فرزند کوچک با صدای بلندی شروع به گریه کرد با دست پاچگی سعی کردم آرام
#قسمت_چهاردهم
#سادات_بانو🧕🏻
صبح روز پنجشنبه با صدای گریه فخر السادات از خواب بیدار شدم گویی متوجه شده بود چه بلایی سرش آمده ، بلند شدم و او را در آغوش گرفتم مادر در حالی که روسری مشکی اش را سرش می کرد
زهرا سادات بلند شو مادر
مراسم کم کم شروع می شود
اشک روی گونه هایم جاری شد فخر السادات را تکان دادم بعد سراغ صندوقچه ی قدیمی مادر رفتم
صندوقچه بزرگ قرمز رنگ که رویش با نقش های گل نسترن کشیده شده بود را باز کردم
لباس های مشکی را از داخل آن بیرون آوردم و شروع به پوشیدن کردم در حالی که نگاهم متوجه حیاط بود منتظر پدر و سید ضیا الدین بودم
حال سید خوب نبود پدر نمی توانست او را تنها بگذارد
در همین فکر بودم که صدای در آمد مادر در حالی که به سمت در می دوید با صدای بلند
یا جد السادات خودت رحم کن آمدند
سید ضیا الدین در حالی که تلو تلو می خورد خودش را به حیاط رساند به آرامی چیزی به مادر گفت.
مادر با صدای بلند زهرا ،فخر سادات را داخل حیاط بیاور.
پدر در حالی که اشک می ریخت نگاهی به سید کرد همگی در سکوت به هم نگاه کردیم فخر سادات نگاه معصومانه ای به پدرش کرد و در آغوش او خوابش برد نیم ساعت بعد جمعیت زیادی با زنان با چادر های قجری و مردان با لباس های معمولی در میدان شهر جمع شده بودند تا به تشیع جنازه نجمه بانو بیایند
آژان ها که با اتفاق پیش آمده می ترسیدند حرفی بزنند مجبور به سکوت بودند تا مراسم تمام شود
زمانی که تابوت نجمه بانو را آوردند
مادر خودش را روی تابوت چوبی او انداخت شروع به شیون کرد سید در حالی که دستش روی صورتش گذاشته بود به آرامی اشک می ریخت.
من هم به آرامی شروع گریستن کرد در حالی که سعی می کردم صدای گریه ام فخر سادات را بیدار نکند.
نویسنده : تمنا🌺
کپی در صورتی با نویسنده صحبت شود 🌿
29.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلتنگی یعنی
کربلا بارون گرفته
چند ساله نوکر
درد بی درمون گرفته
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله🌺
#شب_جمعه🌙
•💛🕊•
🔸♡حسینیـہ معلی♡
💠 " حسینیه ای به وسعت ایران "
☑️ کانال ♡حسینیـہ معلی♡
┈┉┅━❀💠❀━┅┉┈
@hoseiniyehmoalla
┈┉┅━❀💠❀━┉┉┈