eitaa logo
♡حسینیـہ معلی♡🇵🇸
3.8هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
4.6هزار ویدیو
27 فایل
💠در دستگاه امام حسین مسابقه، مسابقه دیده نشدن است💠 🍂این کانال وابسته به هیچ ارگان و... دولتی نیست...!!! جهت حمایت وپشتیبانی از برنامه تلویزیونی "حسینیه معلی" +جهاد تبیین🍂 جهت ارتباط بامدیر کانال👇 @mojtaba_sp "تبلیغات" 👇 @hoseiniyehmoalla
مشاهده در ایتا
دانلود
♡حسینیـہ معلی♡🇵🇸
#قسمت_هفتم #سالهای_نوجوانی ماجرای یک روز برفی☃️ چشمانم را باز کردم ،نگاهم به شیشه ی مه گرفته ی ات
احساس سوزش شدید در دستانم احساس می کردم بعد از چند دقیقه معلم وارد کلاس شد همه ی بچه ها به احترام ایشان از جا بلند شدند ،کلاس غرق سکوت شد. خانم معلم گفت: برف خیلی زیادی باریده تا ظهر مجبورید در کلاس بمانید اما به دلیل یکنواخت نشدن کلاس ده دقیقه آخر زنگ را بازی می کنیم بچه ها خیلی خوش حال شدند خب این اولین باری بود که خانم معلم این پیشنهاد را داده بود بعد از صحبتش گفت:کتاب های فارسی📗 را باز کنید درس رنج هایی کشید ام که مپرس را بیاورید... زینب از روی درس شروع به خواندن کرد زینب دختر لاغر و ریز اندامی بود که خیلی صدای آرامی داشت اما خانم معلم علاقه زیادی به او داشت چون بسیار پر تلاش و درس خوان بود زینب شروع به خواندن کرد به نام خدا ، درس نهم، «رنج هایی کشیده ام که مپرس» همه کلاس گوش جان سپرده بودند به روخوانی زینب نیم ساعتی گذشت تا روان خوانی درس تمام شد و بعد از حل تمرین های درس خانم گفت: برای امروز کافی است. بازی به این صورت بود که هر کسی یک اسم بگوید و فرد بعدی یک اسم دیگر همراه با کلمه ی قبلی را تکرار کند بازی خیلی جذابی بود تا زنگ تفریح ادامه پیدا کرد. وقتی زنگ خورد معلم از کلاس بیرون رفت بچه ها در نیمکت های رنگ رو رفته کلاس نشسته بودند و شروع به خوردن تغذیه هایشان کردند بعد از اتمام زنگ تفریح معلم دوباره به کلاس بازگشت نوبت زنگ ریاضی رسید خب این درس نیازمند تمرکز فروان هست همه با دقت به درس گوش دادیم و تمرین حل کردیم. تا ظهر کلاس ها یکی پس از دیگری گذشت نور خورشید بی حال بر حیاط مدرسه تابیده بود انگار خورشید هیچ رمقی برای تابیدن نداشت زنگ خانه که زده شد هوا کمی گرم شده بود و کوچه ها نیز شلوغ شده بود. از مدرسه بیرون آمدم و به سمت خانه حرکت کردم هنوز چند قدمی از مدرسه دور نشده بودم که دوستم صدایم کرد برگشتم به سمت صدا دیدم زهرا دختر اعظم خانم همسایه دیوار به دیوار مان بود با هم به راه افتادیم از ماجرای صبح برایش تعریف کردم و گفتم : صبح به زمین خورم فکر کنم پایم زخمی شده باشد! به خانه که رسیدم از زهرا خداحافظی کردم به حیاط نگاهی کردم برف های صبح کمی آب شده بود وارد اتاق شدم مادر مشغول بافتن قالی بود در این چند ماه نصف قالی را بافته بود تا زودتر آماده شود و به مش رحمت بدهد تا خیالش کمی راحت شود بعد از ناهار درس هایم را خواندم درس فارسی چند کلمه سخت بود که قرار شد با آن جمله بنویسم و بر متن مروری کنم تا نزدیک غروب همه ی درس ها📚 را خواندم . فصل زمستان❄️ هوا خیلی زود تاریک می شود و فرصتی برای بازی در کوچه نیست به خصوص زمانی که برف هم ببارد دیگر نمی شود از خانه بیرون رفت باید کنار کرسی نشست ومشغول خواندن کتاب شد نوشیدن چای در این هوای سرد بسیار لذت بخش است . شب پرده ی سیاه خودش را بر آ سمان کشید پدر و برادرم برای کار به شهر رفته بودند در روستا. پاییز🍂 ، زمستان❄️ کشاورزان گندم ها را. درو می کنند و سیب زمینی ها را برداشت می‌کنند چون کار کشاورزی ندارند و در سرما ی زیاد نمی توانند محصول بکارند به شهر می روند تا با دامداری در گاوداری‌ها معشیت خود وخانواده را بچرخاند. شب هوا تاریک بود چراغ های💡 روستا چندان نمی توانست روستا را روشن کند صدای زوزه شغال ها از نزدیک شنیده میشد شغال ها برای گرفتن مرغ ها وخروس ها🐔 اطراف روستا می چرخیدندو در فرصت مناسب اقدام میکنند چند روز پیش شغال به خانه یکی از همسایه ها آمد و چند تا از مرغ و خروس هایش را شکار کرده بود مامان هم برای در امان نگه داشتن مرغ و خروس ها آنها را در انبار خانه می گذاشت تا هم مکان گرم داشته باشند و هم شغال به آنها حمله نکند از روزی که گذشت ، در میان برف ها به مدرسه رفته بودم خیلی خسته بودم و بعد از جمع کردن سفره همان جا خوابم برد. نویسنده :تمنا☘️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بمب‌هایی که بادهای آتش افروز شد 🔥🌪بادها ماموران الهی بودند... 🚩يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَلِيماً فِي الدُّنْيا .... 📍تاوان جنایات در غزه مظلوم را در خانه هایتان خواهید داد... و این است عدالت الهی
هادی چوپان: ای جوانان عزیز، شما را به ولای علی قسم میدهم، فریب خارجی‌ها را نخورید، آن‌ها به فکر تفرقه انداختن میان ما هستند... وطن پرست مثل هادی چوپان🇮🇷👌 •💛🕊. 🔸♡حسینیـہ معلی♡ 💠 " حسینیه ای به وسعت ایران " ☑️ کانال ♡حسینیـہ معلی♡               ┈┉┅━❀💠❀━┅┉┈ @hoseiniyehmoalla               ┈┉┅━❀💠❀━┉┉┈
♡حسینیـہ معلی♡🇵🇸
#سالهای_نوجوانی #قسمت_هشتم احساس سوزش شدید در دستانم احساس می کردم بعد از چند دقیقه معلم وارد کلا
قرار دوستانه در یک روز سرد زمستانی☃️☔️ ساعت هفت صبح هوا خیلی سرد بود داشتم در خانه راه می رفتم منتظر بودم هوا کمی گرم شود تا با زهرا برف بازی کنیم ساعت نه قرار گذاشته بودیم دو ساعتی گذشت تا صدای در آمد از نوع در زدنش متوجه شدم زهرا هست فوری رفتم در باز کردم ،حدس من درست بود. مادرم تاکید کرد که برای برف بازی شال گردن بپوشم از کوچه های پر از برف گذشتیم و به دشتی رسیدیم که در تابستان پر از سبزه بود و اکنون پر از برف شده شده بود . تیوپ پلاستیکی را روی بلندی قرار دادیم و از بالا به سمت پایین سر خوردیم سرسره خیلی هیجانی بود من و زهرا در حال سر خوردن فریاد بلندی می کشیدیم به طوری که صدایمان دشت🌱 را پر کرده بود . چند ساعتی بازی کردیم خورشید که درست در وسط آسمان قرار گرفته بود هوا کمی گرم تر شده بود پس به خانه برگشتیم تا کمی در کار های خانه به مادرهایمان کمک کنیم. به خانه که رسیدم مادرم غذا🥣 را آماده کرده بود من هم سفره را پهن کردم و با مادرم مشغول غذا خوردن شدیم ، غذای گرم جانی تازه در بدن یخ🥶 کرده من ایجاد کرد. بعد از ناهار به کمک مادرم آمدم تا چند رج از قالی راببافم کلی با هم صحبت کردیم و از آرزوهایی که داشتیم می گفتیم. مادرم می گفت دوست دارد یک سفر کربلا برود چون تا به حال نرفته است من هم گفتم دوست دارم معلم شوم. نزدیک غروب 🌅از اتاق بیرون رفتم و لحظه ی غروب آفتاب را تماشا کردم چقدر دل انگیز است پاره های خورشید کم کم در حال خاموش شدن است بعد از نماز مغرب و عشا زیر کرسی رفتم و به امروز فکر می کردم از سرسره برفی تا نردبان آرزو های من و مادرم....... روز های سخت اسفند...❄️ روز های اسفند ماه به سرعت می گذشت انگار عجله داشت زودتر خودش را به بهار🌸 برساند مردم روستا در تکاپوی سال نو🧡 بودند هر کسی در حد توان خانه را تمیز می کرد و بعد از یکسال حسابی غبار روبی می کردند اسفند از نیمه گذشته بود که من و مادرم شروع به خانه تکانی کردیم من بعد ظهر ها به آغل حیوانات می رفتم و آنجا را تمیز می کردم چند روزی زمان برد تا آغل کامل تمیز شود بعد از تمیز کردن آغل داخل اتاق رفتم مادرم را دیدم که مشغول سفید کردن اتاق تنور بود. مادرم دو روزی بود که مشغول این کار بود چون باید تمام دیوار ها را تمیز می کرد کمی زمان می برد. بعد از سفید کردن دیوار ها قالی های اتاق را جمع کردیم و در حیاط به میله ای که دو طرفش بسته بود آویزان کردیم هر دو با چوب خاک هایشان را تکان دادیم. خیلی خسته شدیم داخل اتاق رفتم کف اتاق خالی بود برای این که روی زمین نشینم پارچه ها پهن کردم و با مادرم مشغول خوردن چای شدیم. روزها به همین روال می گذشت یک روز کمد پر از ظرف را خالی کردم و ظرف هایش را پاک کردم روزی دیگر وسایل اتاق را جابجا کردم هر طوری بود وسایل اضافه را از خانه بیرون ریختم اتاق آشپزخانه بیشتر از همه جا کار داشت چون باید وسایل را بیرون می آوردیم، مرتب در زیر اپن می چیدم . تمام این کار ها را بعد ظهر ها بعد از مدرسه و درس خواندن انجام می دادم چون نمی خواستم از درس های📚 مدرسه عقب بیفتم یک هفته ای به عید مانده بود تکاپوی مردم روستا بیشتر شد، پدر و برادرم از شهر برگشته بودند و کمی از بازار نخودچی ، کشمش و آجیل های مرسوم روستا و میوه شیرینی تهیه کرده بودند وقت سال تحویل روز شنبه ساعت شش صبح بود فقط دو روز دیگر وقت باقی مانده بود تا کارها راتمام کنیم بیشتر از قبل هر چهار نفر مشغول بودیم. نویسنده :تمنا🌱☔️
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ 🌷اللّهُمَ بارِکْ لِموْلانا صاحِبَ‌الزّمْانْ (عَجّ)🌷 💠 باسلام خدمت همراهان گرامی و تبریک 🎊 میلاد امیر عالم مولا و مقتدا امیر المؤمنین حضرت علی(علیه السلام) 🎊 📌 به اطلاع عزیزان میرسانیم طبق سنوات و هفته های گذشته طبخ و توزیع به نیت سلامتی و تعجیل در (عجل الله تعالی فرجه الشریف) برقرار میباشد. 🤲 لذا لازم بذکر است توزیع اطعام این هفته سفره‌ی کرم مولا ۲۴ دیماه بمناسبت شب (علیه السلام) برگزار خواهدشد و سرگروه های محترم خانواده های هستند و انجام وظیفه خواهند کرد. ‼️ ما را در هرچه بهتر برگزار کردن این باحمایت های یاری نمایید. 📌منتظر نظرات و پیشنهادات تک تک عزیزان هستیم. ┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄ ❇️ @emamhassani_ha ❇️@hoseiniyehmoalla
11.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فتنه جدید زن زندگی آزادی... چادر سرشون می‌کنند رو می گیرند ،،میرن تو خیابون به مردم الکی گیر میدن،،تا نگاه جامعه رو نسبت به زنان محجبه بدبین کنند بصورت گسترده پخش کنید تا برسد به دست همه ی مردم ببینند و آگاه باشند و ببینند فتنه جدید چه مدلی،،،این عناصر نفوذی رو که با چادر در سطح خیابان‌ها برای دیگران الکی ایجاد مزاحمت میکنن رو باید ماموران شناسایی کرده و تحویل مراجع قضایی شوند
❄️بســــــــــم الله الرحــمن الرحیـــــــم❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام فرمودند: دنيا براى غيرش آفريده شده، نه براى خودش. (هدف از آفرينش اين جهان، تكامل و آمادگى براى زيستن در جهان آخرت است). ✍نهج البلاغه ، ۴۶۳ •💛🕊. 🔸♡حسینیـہ معلی♡ 💠 " حسینیه ای به وسعت ایران " ☑️ کانال ♡حسینیـہ معلی♡               ┈┉┅━❀💠❀━┅┉┈ @hoseiniyehmoalla               ┈┉┅━❀💠❀━┉┉┈
‏به لطف! کم کاری اصحاب رسانه تصویری که جهان از دختران کشور ما میبینه، دختریه که وسط دانشگاه ‎لخت می‌شه و یا دختری که به صورت پدرش ‎سیلی می‌زنه... اما دختر ایرانی همونیه که مدال المپیکش رو تقدیم مردم ‎غزه می‌کنه و با جایزه اش آرزوی پدرش رو برآورده می‌کنه! •💛🕊. 🔸♡حسینیـہ معلی♡ 💠 " حسینیه ای به وسعت ایران " ☑️ کانال ♡حسینیـہ معلی♡               ┈┉┅━❀💠❀━┅┉┈ @hoseiniyehmoalla               ┈┉┅━❀💠❀━┉┉┈