♡حسینیـہ معلی♡🇵🇸
#قسمت_هفدهم #ویشکا_۱ با صداے باز شدن در اتاق ،چشمانم را باز کردم بابا در حالے ڪه لبخند مے زد وارد
#قسمت_هجدهم
#ویشکا_۱
نگاهے به قفسه هاے ڪتابخانه ڪردم به سمت ڪتابدار حرڪت ڪردم با اشاره سر به او سلام ڪردم خانم ڪتابدار به آرامے پرسید
خانم ڪتابدار : چه ڪمڪے مے توانم به شما بڪنم ؟
من به دنبال ڪتابے ڪه مے گردم ڪه هدف خلقت را توضیح داده باشد
قفسه هاے سمت چپ ڪتاب هاے دینے ، عقیدتےهست اجازه دهید ڪد ڪتاب مورد نظر را جستوجو ڪنم
بعد از چند لحظه 07۵ این ڪتاب مے تواند به شما کند
به سمت ڪتاب هاے مورد نظر رفتم ڪتاب را از قفسه هاے چوبے ڪتابخانه بیرون ڪشیدم و به سمت میز صندلی ها رفتم
ڪتابے ڪه در دست داشتم قطور از ڪاغذ گلاسه بود چند صفحه از ڪتاب را مطالعه ڪردم. ڪه چشم من به آیه اے افتاد ڪه
خیلے مرا متعجب ڪرد
ما خلقنا الجن و انس الا الیعبدون جن و انسان را نیافریدم جز براے این ڪه عبادت ڪنند
در ادامه ے مطلب به این موضوع اشاره شد هدف انسان عبادت و بندگے خدا است به طورے ڪه هر ڪارے ڪه انسان انجام میدهد اگر در مسر خدا باشد باعث تقرب خدا مے شود مانند خوابیدن ، خوردن،راه رفتن ،درس خواندن حس معنوے خاصے در وجودم برانگیخته شد احساس مے ڪردم به خدا نزدیڪ تر شدم گوشے را برداشتم شماره ے پگاه را جستوجو ڪردم
بعد از چند لحظه تماس برقرار شد
پگاه: سلام خانم
سلام پگاه جان خوبے
ممنون چے شده چقدر آرام صحبت مے ڪنے ؟
براے میان ترم اندیشه اسلامے به ڪتابخانه آمدم تا درمورد هدف خلقت تحقیق ڪنید ،مطلبے خواندم ڪه خیلے براے من تعجب برانگیز بود
مے خواهم با هم صحبت ڪنیم میاے به ڪتابخانه ؟ .
نشانے را بفرست اما ویشڪا خیلے تازگے ها ڪار هات روے مخ هست
بعد از قطع تماس گوشے را روے میز گذاشتم بلند شدم ڪتابخانه به سمت در ورودے رفتم در روبه روے حیاط باز مے شد وارد محوطه چمن شدم و ڪمے راه رفتم تا هوا عوض ڪنم
دوباره به ڪتابخانه برگشتم گوشے را برداشتم و با نگین تماس گرفتم
بعد از شنیدن چند بوق اشغال شد
دوباره تماس را برقرار ڪردم اما نگین دوباره اشغال ڪرد خیلے تعجب ڪردم نگین همیشه تماس مرا زود پاسخ مے داد به سراغ ڪتاب رفتم و مشغول مطالعه ادامه مطلب شدم ڪه صداے پیس پیس به گوشم رسید
سرم را بلند ڪردم
پگاه درست روبروے من ایستاده بود با ظاهرے نه چندان مناسب و مانتوے
ڪوتاه و چهره ے با آرایش
سلام✋🏻
چے شده با این عجله مرا تا این جا ڪشاندے ؟
بیین در این ڪتاب نوشته است انسان هر ڪارے ڪه انجام دهد اگر براے خدا باشد عبادت محسوب مے شود حتے درس خواندن ،خوابیدن پگاه با چشمان گشاده به من نگاه مے ڪرد
خوب الان بخاطر همین یڪ جمله مرا این همه را ڪشاندے پاشو میان ترم بیست
من براے میان ترم نمے گویم منظورم هدف از زندگے هست.
ویشڪا جون وسایلت را جمع ڪن برویم مے ترسم این جا بمانے یڪ فیلسوفے چیزے بشوے.
از روے صندلے بلند شدم وسایل را جمع ڪردم ، با دو ڪتابے ڪه از ڪتابخانه برداشته بودم به سمت ڪتابدار رفتم
این ڪتاب ها را امانت مے برم ڪتابدار ڪتاب را ثبت سیستم ڪرد بعد از دریافت ڪتاب به سمت در ورودے رفتم پگاه با چهره ے گرفت درب ڪتابخانه ایستاده و منتظر من بود.
نویسنده :تمنا 😉🌹