اواخر زمستون بود.
هوای سرد زمستونی غیرقابل تحمل بود ولی قرار مهمی داشت.
روی نیمکت پارک منتظر نشسته بود و به موبایلش زل زده بود
استرس و هیجان عجیبی داشت، با پوست و استخون انتظار کشیدن رو حس کرد و با خودش زمزمه کرد انتظار چیز خوبی نیست!
شمارشو گرفت و صدای عزیزدلش پیچید توی گوشش، توی ترافیک گیر کرده بود، ترافیک لعنتی از دل بی قرار چی میدونست؟!
چند دقیقه گذشت تا اینکه دوباره موبایلش زنگ خورد، بلاخره انتظار به سر رسید و با جیغ و خنده پریدن بغل هم؛
بغلی که یک سال گیف بود،
خنده ای که یک سال ایموجی بود،
فکر میکرد خواب میبینه، هضم کردنش سخت بود.
تو بغلی که یک سال حسرتشو خورد لش کرده بود و میخندید
نگاهش میکرد و باورش نمیشد که الان کنارش نشسته و بغلش کرده،
لبخندش
چشاش
صورتش
دستاش
لپاش
صدای خندههاش
همش حک شده بود توی ذهنش!
علی رغم میل باطنیشون مجبور به رفتن شدن،
اون روز تموم شد ولی خاطرات قشنگش تا مادام العمر توی ذهنش میمونه؛
"1400/12/28"♥️
چيه اين كلمهی بمون؟
كه وقتى ميشنويش انگارى دنيارو بهت دادن.
- بمون باهام
- بمون تو زندگيم
- بمون تا بمونم
و قشنگترين و شيرينترينش اينه كه بگه: بمونى برام
اگه قراره بیای توی زندگی من بدون من همیشه حالتو قراره بپرسم که بدونم ناراحت نیستی و اتفاقی برات نیوفتاده، من قراره وقتی ناراحتی تمام تلاشمو بکنم تا خوشحالت کنم، من قراره تک تک چیزایی که خوشحالت میکنن رو حفظ کنم، من قراره روزایی که ناراحتی پیشت بمونم. من همه این کارا رو میکنم چون کسی نبود که برای من بکنه و من خوب میدونم احساس تنهایی داشتن توی ناراحتی چجوریه.
وقتی نیستی پتانسیل اینو دارم که با عالم و آدم قهر کنم و بهم بریزم ولی وقتی برگشتی جوابت رو از سر لج ندم و سرد برخورد کنم، وقتی نیستی می تونم وحشتناک ترین روی این زندگی رو ببینم و هیچ دلیلی واسه خوب شدن حالم پیدا نکنم، وقتی نیستی می تونم با هر آهنگی که برام فرستادی دلتنگت شم و کل روز رو تبدیل به جهنم کنم، وقتی نیستی می تونم یه خشاب روی آرزوهام خالی کنم و برای همیشه بذارم و برم. وقتی نیستی اونقدر مسخرست که می تونم کل کره رو خالی از جمعیت تصور کنم طوری که بی دلیل و خنثی ادامه بدم یا که خسته شم و برای همیشه از این زندگی منصرف شم.