بهش گفتم برات مهم نیست؟
این همه اذیتت کرد، این همه خوردت کرد، این همه پَسِت زد باز دوسش داری؟
گفت جای من نبودی، خنده هاشو ببینی، چشاشو ببینی، حرف زدنشو ببینی که هیچی برات مهم نباشه، حتی خودت، له شدنت، خورد شدنت، خراب شدن یه دنیا رو سرت...
خوش به حال آینه اتاقت ،
خوش به حال گردنبند نقره تو گردنت ،
خوش به حال کاکتوس های گلخونه ات ،
خوش به حال تخت خوابت ،
خوش به حالشون که فاصله ای که من نتونستم به صفر برسونم رو اونا به صفر رسوندن ، هر شب ، هر روز و هر ثانیه .
نیستی. می خوابم، نیستی خودمو توی بغلت تصور می کنم. غذا می خورم، نیستی تورو رو به روم تصور می کنم. آهنگ می ذارم، میرقصم نیستی، چشامو می بندم، دستتو می گیرم باهم می رقصیم. می رم بیرون، تنهام نیستی، تند تند پلک می زنم نگات می کنم. کتاب میخونم، فیلم میبینم، حموم میرم، عصبی می شم، میخندم، غمگین می شم، نا امید می شم، خوشحال می شم، نیستی ولی کنارمی. جالب اینجاست این خیال ذهنی، تصور کردنات و راه رفتن باهات تو رویاهامو با هیچی و هیچکی عوض نمی کنم. به هرچیز و هرکسی ترجیحت می دم. قلبم دستته، همونجایی که هستی و با این همه فاصله ای که داری.
بیزارم از حرفایی که منو گول میزنه و باعث میشه فکر کنم که مهمم، من همیشه اولویت آخرت بودم، همیشه دنبالِ نگاهت بودم و تنها چیزی که نصیبم شد خستگی تو بود، تو منو وسط جادهی پر از گرگ، دریای پر از غم، و هوای پر از بغض رها کردی، و توی توهماتت فکر میکنی دستمو محکم گرفتی، من جز بغل تو مگه سنگرِ دیگهایم داشتم؟ میدونستی و ازم دور شدی و بعدش مستقیماً تیرِ بیتوجهیت رو تو قلبم فرو کردی؟ میدونستی عجیب ازت خستهام؟
"شب بخیر" گفتن و "صبح بخیر" گفتن خیلی قشنگه،
صبح بخیر یعنی من تا بیدار شدم به تو فکر کردم، شب بخیر یعنی اخرین نفری که بهش فکر کردم تو بودی، همینقدر کوتاه،
همینقدر قشنگ.
کاش مثلا آدم وقتی یکیو خیلی دوستداره برای ابراز حجم زیاد علاقهش میتونست یه کاری فراتر از بغل و بوس و اینا انجام بده، مثلا یه تیکه از خودشو میکَند میداد به اون آدمه، یا یه تیکه از اون آدمه رو پیش خودش نگه میداشت، یا آدمه رو میخورد؛
من تو رو فراموش نکردم، تو هم منو فراموش نکردی. ما فقط وانمود به فراموشی میکنیم! ما تظاهر میکنیم به هم فکر نمیکنیم، درحالی که همیشه به فکرِ همیم. ما تظاهر میکنیم دلتنگِ هم نمیشیم، ولی توام خوب میدونی که چقدر دلتنگِ همیم. ما تظاهر میکنیم حالِ خوب و بدمون واسه همدیگه اهمیتی نداره، اما هر دومون خوب میدونیم که جز ما دوتا، هیچکس برامون مثلِ ما نمیشه. ما تظاهر میکنیم زمانی به هم علاقه نداشتیم و دوتا دوستِ معمولی بودیم که مدتی درمونِ دردای هم بودن، ولی خوب میدونی که زمانی شده حتی به دروغ، تو منو دوست داشتی. ما دوتا تظاهر میکنیم نسبت به هم بیتفاوتیم، اما هیچ دلمون نمیخواد طرف مقابلمون با کسی باشه. ما دوتا سراغِ هم نمیریم، ولی دورا دور حواسمون به همدیگهست. ما تظاهر میکنیم بیخیالِ هم شدیم، ولی رفتارمون اینو نمیگه. ما دوتا درسته از هم دوریم، ولی بیشتر از هر کسی همو میفهمیم. ما تظاهر میکنیم حسی به هم نداریم، اما در واقع ما دوتا خیلی همدیگرو دوست داریم. فقط راهِ درست رو گم کردیم ..