🔰خاطرهای از مادر شهیدی که از سال ۱۳۴۹ می دانسته که فرزندش شهید می شود.
🌹آن مادر شهید کیست و راز چندین ساله چطوری بوده؟ داستان از این قرار است که او مادر شهید والامقام جعفر مرادی و من عاصی مرتضی مرادی خشنود می باشد و این راز، رازی بود بین من و مادرم(قزل گل مشکینی).
مادر در سال ۱۳۴۹ طبق آیین صالح آباد در منزل مشغول فرش بافی بودن البته قبل از سالهای ۱۳۴۹، تا اینکه سال ۱۳۴۹ فرا می رسد چشمهای مادرم خیلی کم سو و دیگر قادر به فرش بافتن نمی شود که حدود یکماه شب و روز کارش می شود گریه کردن و آقا حضرت امام رضا صلوات الله علیه السلام را صدا می زند، در آن زمان هم برای همه مقدور نبود بروند برای زیارت به مشهد تا اینکه یک شب آقا قربانش برم(امام رضا علیه السلام) دورش بگردم به خواب مادرم می آید و می گویند؛ «مادر شما خیلی ما را صدا می زنی مشکلت چیست؟» مادر می گوید؛ آقا جان دورت بگردم چشمم کم سو شده و دیگر نمی توانم فرش ببافم آقا می فرمایند؛ «دو مشت دو دستی(حتی دستهایش بهم چسبیده نشان می دهد) پر از نمک لای پارچه ای بریزید آن را گرمای ولرم دهید و شب موقع خواب به پیشانی ات ببند صبح که از خواب بلند شی چشمهات خوب است.» و مادرم مجدداً عبای آقا را می گیرند و التماس می کنند. آقاجان عاقبت فرزندانم چطوری می شود؟ آقا می فرمایند؛«دو تا از بچه هات شهید می شوند.» مادر می گوید؛ آقا متوجه نمی شم. دوباره آقا میفرمایند؛ « یعنی در راه خدا، اسلام وطن می میرند.» مادرصبح که از خواب بیدار می شود، داستان را بیان می کند و دوباره شب که فرا می رسد مادر می گوید که گفته آقا را اجرا کنم و همان گفته عمل می کند و شب موقع خواب نمک را لای پارچه به پیشانی می بندد، فردا که از خواب بیدار می شود، می بیند که چشم هایش خیلی عالی شده، انگار دوران جوانیش نور دارد و خدا را شکر میکند ولی از راز شهید شدن فرزندان حیرت زده می ماند تا اینکه انقلاب میشود و جنگ شروع میشود و من (مرتضی مرادی خشنود) سال ۱۳۶۰ به جبهه می رفتم، مادر هی به من سفارش می کرد: مرتضی مواظب خودت باش، زیاد جلو نری، حلالت نمی کنم ها، من نمیدانم دعای گریبانگیر مادر باعث شد که بنده چیزیم نشه، بنده فقط ۴۸ عملیات سنگین در کردستان داشتم که ابوالفتح طبی صمد پیش من شهید شدند و شهدای دیگر از جمله شهید ناصر کاظمی فرمانده تیپ ویژه شهدا و بعد از آن جنوب تا اینکه سال ۱۳۶۵ فرا رسید علیرضا برزچلویی در جزیره مجنون و برادرم جعفر مرادی در شلمچه به درجه شهادت رسیدند و من عاصی سالم ماندم و این را بگویم مادرم از حکمت آقا امام رضا علیه السلام تا موقع از دنیا رفتنش حتی بدون عینک سوزن نخ میکرد...
قربان تمام امامان برم، دورشان بگردم چه حکمتی...
✍ راوی مرتضی مرادی خشنود فرزند مادر شهید قزل گل مشکینی
#یادگاران_ماندگار_صالح_آباد
#کوله_بار|عضوشوید👇
🆔 @koolebar313
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅