سخنان جالب امام حسین(ع) به جوان...
ورق بزنید
#یاحسین
📌 موجودی شما کافی نیست!
▪️ بیایید کمی تخصصیتر نگاه کنیم! اگر شخصی با اعمالش باعث تأخیر در ظهور بشود و برای توجیه اشتباهاتش اینطور بگوید که: «دُرست است که نماز نمیخونم یا پوشش کاملی ندارم، و هر کلیپی رو نگاه میکنم و... اما دلم پاکه و قلباً حضرت رو دوست دارم.»
▫️ باید به این افراد گفت: در قلبی که گُلی مثلِ امام زمان در آن است، جایی برای علفهای هرزِ (گناه) نیست. همانطور که برای خرید ماشین یا خانه، نیاز است موجودیِ حسابِ شما کافی باشد، برای یاری حضرت هم به پشتوانهی محکمی نیاز است.
▪️ واقعهی کربلا به ما اثبات کرد که تنها کسانی میتوانند در هر شرایطی پای امام زمانشان بمانند که موجودی دلشان کافی باشد.
📎 #توجیه_المسائل_کربلا ۶
#خواندنی | رسم برادری
📝 روایتی از وفاداری پسران امالبنین به امام حسین علیهالسلام
🌷 همهشان همان حوالی بودند. هر چهار نفرشان. عباس، عبدالله، جعفر و عثمان. اصلاً آمده بودند که حوالی او باشند. نشسته بودند درون خیمۀ حسین بن علی و چشم به دهان برادرشان داشتند. خیمه در آرامش بود. برای همین، صدا که بلند شد، همه آن را شنیدند.
«خواهرزادههایم کجایند؟» صدا در چادر پیچید و لبها را به هم دوخت.
🗡 آشنا بود. همه صاحبش را میشناختند. همان کسی که سالها در رکاب پدرشان، شمشیر زده و برای حق جنگیده بود، حالا ایستاده بود مقابل حق. همان صدایی که در بدر و صفین رجز میخواند و هل من مبارز میگفت در لشکر امیرالمؤمنین، حالا مقابل خیمۀ پسر همان امیرالمؤمنین ایستاده بود. از پیش ابن زیاد برگشته بود. رفته بود مجیز پسر مرجانه را بگوید و رأیش را بزند که نکند راضی شود به صلح با حسین بن علی. سودای فرماندهی سپاه را در سر داشت. کار خودش را کرده بود. نامۀ پرگلایۀ تهدیدآمیز ابن زیاد را رسانده بود به دست عمر سعد که «اگر جربزه نداری خودت حسین را بکشی، کنار بِکش و بگذار شمر، فرمانده سپاه ما باشد.» تا کفر عمر سعد را دربیاورد و او را مصمم کند به این جنگ. عمر نامۀ ابن زیاد را که دیده بود، گفته بود: «کار خودت را کردی پسر ذیالجوشن! به خدا حسین، تسلیم نمیشود. جان پدرش علی در سینۀ اوست»...
🏴 #به_رهبری_حسین علیهالسلام
🔻 برای خواندن متن کامل به سایت یا #نرم_افزار_موبایلی نو+جوان مراجعه کنید👇
🌐 https://nojavan.khamenei.ir/showContent?text&ctyu=18292