eitaa logo
مباحثه فقاهت
7.7هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
6 ویدیو
41 فایل
کانال مباحثه فقاهت وابسته به مدرسه عالی فقهی امام محمد باقر عليه السلام با هدف کمک به تعمیق فقه و اصول و ايجاد فضاي علمی و تخصصی در حوزه ایجاد شده است کانال مباحثه فقاهت در تلگرام https://t.me/+h9HkTrDUB4ViMWY0 🌐ارتباط با مدیر کانال 🆔️ @mobahathah
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 💠 و الّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا میرزا از اعاجیب عالم است! گاهی انسان مطالبی را از افواه می‌شنود، آن‌ها ارزشی ندارد و گاهی با اسناد صحیح مطلبی را می‌شنود. یکی از مطالبی که مسند است، قضیه‌ای است که آقای آخوند ملاعلی همدانی رحمه الله نقل می‌کرد از آقای شیخ عبدالنبی نوری که بعد از شیخ فضل الله نوری در این اواخر اعلم علمای تهران بود. آقای شیخ عبدالنبی، استاد آخوند همدانی هم بود؛ چون در تهران پیش ایشان درس خارج می‌خواند. آقای آخوند می‌گفت یک وقت راجع به خدمتی که شیخ فضل الله نوری در مورد طبع وسائل الشیعه با تشویق کردن «امیر بهادر» کرد، صحبت بود. شیخ عبدالنبی نوری فرمود: وسائل یک دفعه چاپ شده بود و بسیاری از اهل علم به آن احتیاج داشتند و به کسی نمی‌رسید؛ چون تعداد چاپی آن محدود بود. لذا طلبه‌ها وسائل را استنساخ می‌کردند و من هم بعضی را «استکتاب» کرده بودم تا برایم بنویسند، و در آن تاریخ صد تومان مقروض شده بودم در نجف (برای استکتاب و هزینه‌های دیگر)، و چون در نور و مازندران املاکی داشتیم، از فروش محصولات این املاک، برای ما پول می‌فرستادند و من هم به حساب آن درآمد، این صد تومان را مقروض شده بودم که وقتی پول رسید، بدهم. ولی از عامل ما در نور، نامه‌ای آمد که امسال باران نیامده و محصول سوخته..... ✅ ادامه مطلب را در دنبال کنید. 👇🏼 🌐 mfeb.ir/home/?p=12510/#ZJore ┄══•ஜ۩🌹۩ஜ•══┄ 🌐 کانال "مباحثه، تالار علمی فقاهت" https://eitaa.com/joinchat/3251961862Cb591c8b8aa
🔹️ آیت الله العظمی شبیری زنجانی (دام ظله): 🔸️ آقای آخوند(همدانی) نقل می‌کرد: آقای که استاد ما در تهران بود و ما نزد او درس خارج می‌خواندیم و از اعلام درجه یک ایران بود می‌گفت: من طلبه بودم -گویا در مدرسه محمودیه تهران_ مقدمات _مثلاً سیوطی_ می‌خواندم. و بود که در حجره ساکن بود و کسی را بدان راه نمی‌داد. 🔸️ می‌گفتند او علم کیمیا می‌داند، من با او طرح دوستی ریختم و او مرا به حجره‌اش راه داد؛ چندی بعد از او خواستم که از این علم به من یاد دهد. او گفت به دردت نمی‌خورد! من اصرار کردم او دستوراتی داد و چیزهایی را گفت که من تهیه کنم. 🔸️ در این هنگام برخی از اهالی نور به تهران آمده و به مدرسه ما آمدند، آن‌ها می‌خواستند مشرّف شوند؛ به من گفتند تو می‌آیی؟ گفتم نهایت آرزوی من است... با آن‌ها به سوی مشهد حرکت کردیم، به سبزوار که رسیدیم آن‌ها مایل شدند خدمت برسند، من هم در جمع آن‌ها خدمت حاجی رفتم. پس‌ از زیارت حاجی، آن‌ها برخاستند بروند من هم خواستم بروم که حاجی به من گفت تو بایست!! 🔸️ من از آن‌ها فاصله گرفتم، حاجی فرمود ، راه دیگر در پیش گیر!! من در شگفت شدم چون داستان آموزش کیمیا را به هیچ‌کس نگفته بودم! 📗 حکایات نورانی، ص۱۷. ┄══•ஜ۩🌹۩ஜ•══┄ 🌐 کانال "مباحثه فقاهت" 🆔 @mobahathah_ir