آمد رسولی با همه جانش
با دختر و داماد و طفلانش
این سو نشسته جمع روحانی
آن سو سران قوم نجرانی
این سو حضور مجمعی از نور
آن سو ولی از نخوتی مغرور
آری هدف شلیک یک واژه
نفرین، دعا، آماده شد ماشه
نجرانیان حیران و سرگردان
لب را گزیده گوشه ی میدان
گفتند ماها برگ پاییزیم
آهی رِسد در لحظه می ریزیم
این خاندان بر عشق می نازند
بر هر چه تاریکی ست می تازند
از چهره های غرق آرامش
تیم مقابل کرد یک خواهش
تا خواست ریزد واژه از لب ها
گفتند سازش بهتر از دعوا
ما بعد ازین تسلیم ایمانیم
با جِزیه دادن تحت فرمانیم
آن اهل بیت پاک و نورانی
بودند دور از میل نفسانی
پیمان صلح اینگونه امضا شد
عشق آمد و پیروز دنیا شد
#مریم_کنف_چیان
#مباهله
ارسالی به #اولین_جشنواره_شعر_مباهله
سال ۱۴۰۲
https://eitaa.com/mobahelerey