eitaa logo
علی ، غدیر، مباهله
136 دنبال‌کننده
53 عکس
65 ویدیو
2 فایل
اطلاع رسانی در خصوص فعالیت های مرتبط با اعیاد سعید غدیر و مباهله اشعار با موضوع غدیر و مباهله (قدیم و معاصر) ارتباط با ادمین ؛ @alirezaghorbankhan
مشاهده در ایتا
دانلود
ناگهان، یک دم به خود لرزید، ناقوس، از صدای دلنشین وحدت حق. اهل «تثلیث» از ندای عشق و ایمان، چون سپیداری، به خود لرزید. گیسوانی چون چلیپا سایه ها بود و سیاهی، صحن تاریکی، رقم می خورد. جان ترسایان، پر از تردید، روزشان هم مثل شب ها بود. بسته ی قید تجمل بود اسقف. ابتدا با او، محمد، سرگران بود. جان عالم، ساده و بی ادعا بود. از تواضع، خاک پایش، چون حریری، نرم و نازک بود. اهل نجران، لاجرم، رخت زینت را ز تن، کندند. بعد از آن، شد گفتگو، آغاز. روز با شب، نابرابر بود. نور تابان صداقت، در برابر بود. پنج تن، چون ماه تابان، بر فراز خاک تیره، چتر گل را می گشودند. در «کسا»ی جان جانان، در امان بودند. در میان آن «کسا»، جان پیمبر بود. همچنین، زهرای اطهر بود. دو برادر، نور چشمان علی و فاطمه، هم. اهل نجران، ترس شان بود از محمد( ص). «رحمه للعالمین» اما، شکوه ایزدی داشت. زان مهابت، رنگ این قوم « نصارا» می پرید از ترس. این چنین شد: چهره‌شان، سرشار تردید. جان شان، محصور، در پرگار تکفیر. هر کشیشی، در لجاجی سخت بود و غوطه ها می خورد. پرده ای را، بر حقایق می کشید از جهل. نور خورشید حقیقت را مگر، کتمان توان کردن ؟ خوب می دانست راهب، این معانی را: لب به نفرین گر گشایند این بزرگان، این زمین و آسمان، طومارشان، پیچیده خواهد شد. اهل نجران، این صلابت را به عینه، دیده بودند. نور اخلاص پیمبر، آن زمان، در چشم آنان، منعکس می شد. در نتیجه، این جماعت، پیش قرآن، سر فرود آورده بودند. ارسالی به سال ۱۴۰۲ https://eitaa.com/mobahelerey
نامه‌ای بنوشت پيغمبر در اوجِ اقتدار...! تا کند اسلام را بر اهلِ نجران آشکار...! اسقفِ نجرانیان چون دید این مکتوب را...؛ گفت؛ ما را نیست جز تثلیت در عالَم، شعار...! او و همراهانِ راهب، راهی یثرب شدند...؛ تا عیان سازند باورهایِ خود را اعتبار...! ابتدا گفتند با شوق و شعف؛ عیسی خداست...؛ گفت پيغمبر؛ که هرگز نیست او پروردگار...! کِی خدا باشد کسی که زاده‌ی مریم بُوَد...؛ هست او هم بنده‌ای، از بندگانِ کردگار...! گفت اسقف؛ حضرت عیسیاست فرزندِ خدا...؛ هیچ کس را نیست خلقت همچو او در روزگار...! گفت پيغمبر که این خلقت؛ شبیهِ آدم است...؛ آنکه او را آفریده حق، ز خاکِ رهگذار...! بحث چون بالا گرفت و عیسوی خاضع نشد...؛ نازل آمد آیه‌ای از سویِ حق، با افتخار...! گفت با نجرانیان؛ باشد زمانِ ابتهال...؛ تا شود هر شک و شبهه زین میانه، برکنار...! اَنفُس و ابناء خود را همرهِ زن‌هایِ خود...؛ آوريد اینک به میدانِ دعا، بهرِ نثار...! این سخن، ختمِ کلامِ احمدِ مختار بود...؛ تا نماید منطقِ نجرانیان، منکوب و خوار...! گوشه‌ای از شهرِ یثرب، وعده‌گاهِ عشق شد...؛ تا در آن میقات، از رخسارِ حق، گیرد غبار...! چون برون آمد ز بیتِ خویش، ختم المرسلین...؛ گفت جبریل امین؛ طی شد زمانِ انتظار...! عزمِ او، عزمِ بیانِ واژه‌هایِ نور بود...؛ تا نماید لشکرِ تثلیثِ نجران، تار و مار...! جلوه‌ی وحدت عیان از چهره‌ی نورانی اش...؛ بر لبِ او، ذکرِ توحیدِ الهی بی‌شمار...! در یمینش، نَفسِ او، یعنی امیرالمؤمنین...، آنکه شد میلادِ او را، کعبه ی حق پرده‌دار...! کمترین مدحِ علی، این بس که گفتا جبرئیل...؛ لافَتی اِلّا علی، لاسَیف اِلّا ذوالفقار...! در یسارش، دخترِ او، حضرت خیرالنساء...؛ آن‌که دارد آفرینش، از قرارِ او قرار...! فاطمه، اُمِّ اَبیها، باعثِ کون و مکان...؛ سرورِ زن‌هایِ جنّت، معنیِ عزّ و وقار...! پیشِ رویِ او روان، نورالهدی، سبطینِ او...؛ جلوه‌ی شمس الضّحی و عرشِ حق را گوشوار...! یک طرف در جلوه رخسارِ کریم ابن کریم...؛ آنکه باشد کشورِ حُسنِ خدا را شهریار...! سویِ دیگر جلوه‌گر رویِ دلآرایِ حسین...؛ آنکه باشد دینِ حق، از کربلایش، استوار..‌.! جمعِ اصحابِ کسا شد جمع زیرِ آسمان...؛ آسمانی‌ها همه چشم انتظارِ انتصار...! وقت، وقتِ لعن و نفرین بر طریقِ باطل است...؛ تا برآرَد دستِ حق، از لشکرِ باطل، دمار...! دید چون اسقف چنین اوضاع و احوالِ نبی...؛ گفت با نجرانیان، این مرد باشد رستگار...! دعوت او حقّ و استدلال او بر حق بُوَد...! بهترین ره بهرِ ما باشد از این صحنه، فرار...! آن‌که آمد با تبختر سوی یثرب، بازگشت...؛ رو سویِ نجرانیان، بی‌اعتبار و شرمسار...! بارالها...! این من و این حرف هایِ شبهِ شعر...؛ کن قبول و ابر رحمت را بر این عاصی ببار...! حجّتی بالاتر و والاتر از این خمسه نیست...؛ حقّ این حجّت مکن ما را به نامردان دچار...! ارسالی به سال ۱۴۰۲ https://eitaa.com/mobahelerey
43.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽ 🌸یا علی گفتیم و عشق آغاز شد🌸 🎙اجرای سرود زیبای 🌹🌹مهرعلی ع و زهرا س🌹🌹در ویژه برنامه سلام تهران 💞به مناسبت سالروز ازدواج آسمانی و پربرکت 💞 ❤️ حضرت علی علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها ❤️ 🖥پخش زنده از شبکه تهران 📅 شنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۳ ایتا👇🏻 https://eitaa.com/reynava10 روبیکا👇🏻 https://rubika.ir/Rey__nava
ای ثناخوان تو در قرآن خدایت یا محمد وی سر کویت بُوَد بر کل عالم راه و مقصد ای که جام جسم تو از باده حق پُر ز سرمد خاتم پیغمبران ای عقل کل روحِ مجرد کعبه دلها تویی تو رهبر و مولا تویی تو نور هل اتا تویی تو مظهر تقوا تویی تو خلقت از یُمن وجودت شد بپا تا روز محشر در شب معراج تو بر قاب قوسین پا نهادی از تکامل بر فراز قله ی حق ایستادی هم سخن با خالقت بودی و با او دست دادی محرم بزم الهی، هم مریدی هم مرادی آخرین پیغمبری تو مسلمین را رهبری تو انبیاء را سروری تو عاشقان را دلبری تو مظهر ذات خداوندی تو غرقه نور داور امر حق این بود که ادیان دگر اسلام آرند موسوی و عیسویان بر درت اکرام آرند پیروان هر کتب در مکتبت ادغام آرند باده از خمخانه ی عشق تو را در جام آرند مست گردند از سبویت سرمه سازند خاک کویت روی آرند جمله سویت بغض ورزند بر عدویت چون تویی انسان کامل نیست مثل تو پیمبر قوم نجران در تباهل فتنه ها از سر گرفتند گمرهان تثلیت را افضل ز هر باور گرفتند با کلام الله جدل کرده ره دیگر گرفتند با تفاخر سبقه از اسلام و پیغمبر گرفتند جمع گردیده قبائل جمله با حق در مقابل تا که شد این آیه نازل از خدا روز مباهل با نساء و انفس و ابناء خود آئید یکسر اسقف اعظم چنین گفتا سخن با قوم نجران گر محمد(ص) با صحابیون خود آید به میدان شک ندارم حق بُوَد با ما و او را نیست ایمان نی اگر با اهل بیتش آید حق است او و قرآن ناگهان آمد پیمبر همرهش زهرا و حیدر شد روان شبیر و شبر پنج تن حاضر به محضر عیسی از چرخ چهارم بر زمین شد بار دیگر لب گشود احمد سپس بر حمد خلاق دو عالم بعد از آن فرمود علی نفس من است و یار و بن عم او یدالله است و عین الله و صهر است او به خاتم پنج تن را دید در یک قاب تا اسقف اعظم بر پیمبر کرد تعظیم قوم نجران بود تسلیم جزیه اش را کرد تقدیم پایه اسلام تحکیم روز تباهل شاد شد زهرای اطهر ارسالی به سال ۱۴۰۲ https://eitaa.com/mobahelerey
هدایت شده از علی ، غدیر، مباهله
بسمه تعالی دومین جشنواره شعر غدیر و مباهله ؛ هیات زنجیرداران حضرت علی اکبر (ع) معروف به ( محمدهاشم ) در نظر دارد به مناسبت عید بزرگ غدیر و مباهله دومین جشنواره شعر را به شرح ذیل برگزار نماید؛ یک. موضوع اشعار ؛ عید غدیر واقعه ی مباهله منقبت حضرت امیرالمومنین علی (علیه السلام) دو. قالب اشعار ؛ کلاسیک شامل ( غزل، قصیده، قطعه، مسمط، ترجیع بند، ترکیب بند، رباعی، دوبیتی، مثنوی، غزل مثنوی، نوخسروانی ) آزاد شامل‌ ( نیمایی، سپید، موج نو ) سه. مهلت ارسال آثار ؛ تا روز چهارشنبه سی ام خرداد ۱۴۰۳ نحوه ارسال ؛ یکی از راه های ذیل Mobahelerey@gmail.com ایمیل https://eitaa.com/alirezaghorbankhan ایتا چهار. جشن غدیر و مباهله در روز دوشنبه ۱۴۰۳/۴/۱۱ بعد از نماز مغرب و عشا الی ساعت ۲۳ شب با پذیرایی شام و با شعرخوانی شاعرانی که اثر ارسال کرده اند و مداحی و برنامه های متنوع دیگر برگزار خواهد شد. پنج. محل برگزاری جشن ؛ شهرری ضلع جنوبی حرم حضرت عبدالعظیم اتوبان سلمان فارسی میدان امام هادی (ع) حسینیه زنجیرداران حضرت علی اکبر (ع) ( محمدهاشم ) شش. به تمامی شاعران گرامی که با ارسال شعر در این جشنواره شرکت می نمایند لوح تقدیر و هدایایی به رسم یادبود تقدیم خواهد شد. هفت. گزیده اشعار ارسالی در مجموعه ای با عنوان « غدیر و مباهله » و به نام شاعر اثر چاپ خواهد شد. به کانال اختصاصی مباهله بپیوندید؛ https://eitaa.com/mobahelerey
این حرف را به مردم نجران خطاب کرد باید تمام فاصله ها را خراب کرد عیسی پیمبر است خدا نیست بشنوید باید ز کفرگویی خود اجتناب کرد، گفتند گرچه نزد مسلمان خدا یکیست ما را فقط خدای سه گانه مجاب کرد گفتند چون که حضرت عیسی پدر نداشت بی شک خداست، می شود او را خطاب کرد حق گفت با حساب شما در خدا شدن باید که رویِ حضرت آدم حساب کرد مشروط شد مباهله تا داوری شود باید علاجِ شب پره با آفتاب کرد توحید شد مسلم و تثلیث رنگ باخت احمد دعا نکرد و خدا مستجاب کرد دستم بگیر ای غزلم در مباهله باید تمام کارِ نبی شعر ناب کرد ارسالی به سال ۱۴۰۲ https://eitaa.com/mobahelerey
خبری کوچه به کوچه همه جا می گردید آمده بین مسلمان و ، مسیحی تردید خبر آهسته ولی وِرد زبانها گشته خبر از جنس تَنش کوه بلایا گشته گفتگو بر سَرِ آیین و رُسُل بُحرانیست منکر سُنَّتُ قرآنِ مُبین نجرانیست وحی و نازل، سخن از ایزد منان آمد آیه شصت و یک سوره عمران آمد یا نبی صدق کلام تو ، بُوَد عترت تو با علی ، فاطمه و دو نوه ات عازم شو نور حق جلوه شُد و فاطمه با یار آمد نبی با دو نوه و حیدر کرار آمد گوییا بت شکن کعبه علی آمده است فاتح خیبر و سردار و ولی آمده است سرُّ صدقِ همه آیاتِ شرف گشته عیان طاهر و زاکی و تقوا بنگر رتبه شان بین دلهای مسیحی شده غوغا بر پا نبی آورده فقط فاطمه و اهلش را بَرَد از قوم مسیح احمد اگر سر به سجود یک نصارا نشود در همه عالم موجود لب به نفرین اگر اولاد نبوّت بزَنَد سیل قهرو غضبش خیل نصارا ببرد ارسالی به سال ۱۴۰۲ https://eitaa.com/mobahelerey
با ماهِ خود آفتاب را  آورد و... خورشید و تبارش، آب را آورد و... ایمان به محمد آن زمان آوردند وقتی که ابوتراب را آورد و... با آینه صحبت از غضب می کردند نفرین به خدای روز و شب می کردند آری؛ چه مسیحیان نجران دیدند؟ از پنج جهت نور طلب می کردند با آمدنِ بهارِ اندیشه نشست کفر از درِباغ و سرِ هر بیشه نشست جهل از درِ خفت به خفا کرد فرار خورشید در آمد آب تا ریشه نشست کردند از آیینه سوال اهل سراب گفتند بیاورد دلیل اهلِ کتاب! آورد نفس نفس؛ نفس ها ی نبی با آیه ی تطهیر به آن قوم جواب ارسالی به سال ۱۴۰۲ https://eitaa.com/mobahelerey
خجسته باد نام خداوند، نیکوترین آفریدگاران  که تو را آفرید.  از تو در شگفت هم نمی توانم بود  که دیدن بزرگیت را، چشم کوچک من بسنده نیست:  مور، چه می داند که بر دیواره ی اهرام می گذرد  یا بر خشتی خام.  تو، آن بلندترین هرمی که فرعونِ تخیّل می تواند ساخت  و من، آن کوچکترین مور، که بلندای تو را در چشم نمی تواند داشت  پایی را به فراغت بر مریّخ، هِشته ای  و زلالِ چشمان را با خون آفتاب، آغشته  ستارگان را با سرانگشتان، از سرِ طیبَت، می شکنی  و در جیب جبریل می نهی و یا به فرشتگان دیگر می دهی به همان آسودگی که نان توشه ی جوین افطار را به سحر می شکستی یا، در آوردگاه، به شکستن بندگان بت، کمر می بستی چگونه این چنین که بلند بر زَبَرِ ما سوا ایستاده ای در کنار تنور پیرزنی جای می گیری، و زیر مهمیز کودکانه بچّگکان یتیم، و در بازارِ تنگِ کوفه... پیش از تو، هیچ اقیانوس را نمی شناختم که عمود بر زمین بایستد... پیش از تو، هیچ خدایی را ندیده بودم که پای افزاری وصله دار به پا کند، و مَشکی کهنه بر دوش کشد و بردگان را برادر باشد. آه ای خدای نیمه شبهای کوفه ی تنگ. ای روشن ِ خدا در شبهای پیوسته ی تاریخ ای روح لیلة القدر حتّی اذا مَطلعِ الفجر اگر تو نه از خدایی چرا نسل خدایی حجاز «فیصله» یافته است...؟ نه، بذرِ تو، از تبار مغیلان نیست... خدا را، اگر از شمشیرت هنوز خون منافق می چکد، با گریه ی یتیمکان کوفه، همنوا مباش! شگرفیِ تو، عقل را دیوانه می کند و منطق را به خود سوزی وا می دارد خِرَد به قبضه ی شمشیرت بوسه می زند و دل در سرشک تو، زنگارِ خویش، می شوید اما: چون از این آمیزه ی خون و اشک جامی به هر سیاه مست دهند، قالب تهی خواهد کرد. شب از چشم تو، آرامش را به وام دارد و توفان، از خشم تو، خروش را. کلام تو، گیاه را بارور می کند و از نـَفـَست گل می روید چاه، از آن زمان که تو در آن گریستی، جوشان است. سحر از سپیده ی چشمان تو، می شکوفد و شب در سیاهیِ آن، به نماز می ایستد. هیچ ستاره نیست که وامدارِ نگاه تو نیست لبخند تو، اجازه ی زندگی است هیچ شکوفه نیست کز تبار گلخند تو نیست زمان، در خشم تو، از بیم سِترون می شود شمشیرت به قاطعیّتِ «سِجیّل» می شکافد و به روانی خون، از رگها می گذرد و به رسایی شعر، در مغز می نشیند و چون فرود آید، جز با جان بر نخواهد خاست چشمی که تو را دیده است، چشم خداست. ای دیدنی تر گیرم به چشمخانه ی عَمّار یا در کاسه ی سر بوذر هلا، ای رهگذاران دارالخلافه! ای خرما فروشان کوفه! ای ساربانان ساده ی روستا! تمام بصیرتم برخی چشم شمایان باد اگر به نیمروز، چون از کوچه های کوفه می گذشته اید: از دیدگان، معبری برای علی ساخته باشید گیرم، که هیچ او را نشناخته باشید. چگونه شمشیری زهراگین پیشانی بلند تو، این کتاب خداوند را، از هم می گشاید چگونه می توان به شمشیری، دریایی را شکافت! به پای تو می گریم با اندوهی، والاتر از غمگزایی عشق و دیرینگی غم برای تو با چشمِ همه ی محرومان می گریم با چشمانی: یتیم ِ ندیدنت گریه ام، شعر شبانه ی غم توست... هنگام که به همراه آفتاب به خانه ی یتیمکان بیوه زنی تابیدی وصَولتِ حیدری را دستمایه ی شادی کودکانه شان کردی و بر آن شانه، که پیامبر پای ننهاد کودکان را نشاندی و از آن دهان که هَرّای شیر می خروشید کلمات کودکانه تراوید، آیا تاریخ، به تحیّر، بر دَرِ سرای، خشک و لرزان نمانده بود؟ در اُحُد که گلبوسه ی زخم ها، تنت را دشتِ شقایق کرده بود، مگر از کدام باده ی مهر، مست بودی که با تازیانه ی هشتاد زخم، برخود حدّ زدی؟ کدام وامدار ترید؟ دین به تو، یا تو بدان؟ هیچ دینی نیست که وامدار تو نیست دری که به باغ ِ بینش ما گشوده ای هزار بار خیبری تر است مرحبا به بازوان اندیشه و کردار تو شعر سپید من، رو سیاه ماند که در فضای تو، به بی وزنی افتاد هر چند، کلام از تو وزن می گیرد وسعت تو را، چگونه در سخنِ تنگمایه، گنجانم؟ تو را در کدام نقطه باید بپایان برد؟ تو را که چون معنی نقطه مطلقی. الله اکبر آیا خدا نیز در تو به شگفتی در نمی نگرد؟ فتبارک الله، تبارک الله تبارک الله احسن الخالقین خجسته باد نام خداوند که نیکوترین آفریدگاران است و نام تو که نیکوترین آفریدگانی به کانال تخصصی « علی، غدیر، مباهله » بپیوندید؛ https://eitaa.com/mobahelerey
امشب دلیل مستی ام از هر جهت تویی دنیا تویی برای من و آخرت تویی شایسته مرد هیمنه سلطنت تویی نور خدا به هیبت انسان فقط تویی در جلوه ات خدا شده تکرار ، یاعلى تو بودى و خدا و جهان آفرینى ات تو بودى و ملائک و خلوت گزینى ات صدها هزار سال پس از همنشینى ات حالا رسیده وقت ظهور زمینى ات حالا رسیده موعد دیدار ، یا على من سینه چاک روی توام، کعبه نیز هم گرم طواف کوی توام، کعبه نیز هم من در نماز سوی توام، کعبه نیز هم مدیون آبروی توام، کعبه نیز هم ای قبله گاه، کعبه ی سیار،یا على کعبه اگر که چاک گریبان گشوده است ثابت نمود،عاشقت از قبل بوده است صحنی که خاک مقدم مریم زدوده است در را به روی بنت اسد وانموده است مختصِ توست، مُعجزِ بسیار،یا على مِنْ بعد از این علامت توحید، علم شده ماتِ تجلّیِ تو خداوند هم شده بتخانه ی حجاز ،دگر محترم شده بیت الحرام بعد تو بیت الحرم شده شد با شرافت این درو دیوار،یا على دادم زکف به شوق مدیحت ،قرار را واجب شده است سجده کنم نام یار را میزان کجاست ،تا که بسنجد عیار را نشناختیم غیر تو پروردگار را ماتم از این شباهت رفتار،یا على گاهی علی نشسته به جای خدای خود گاهی خداست جای شه لافتای خود در تو نگاه کرده خدا رو نماى خود هنگام خلقت همه بنده هاى خود... فرموده است اول گفتار ، یا على در لا اله غیر تو خواندیم ،جا نشد من هیچکس برای دلم مرتضا نشد مومن نشد هرآنکه ز کفرش دوا نشد پس لاشریکٓ لَهْ که حقیقت ادا نشد من به یقین رسیده ام اینبار،یا على آنقدر مِی زدم علنی عشق می کنم امشب اویسمُ قرنی عشق میکنم با جمله ی یَموت یَرنی عشق میکنم من با ابالحسن،حسنی عشق میکنم دیوانه ام ،پیاله نگه دار یا على عشقم اگر علیست سرِ دارَم آرزوست من سر گذشتِ میثم تمارم آرزوست خرما فروختن بشود کارم آرزوست رسوا شدن میانه ی بازارم آرزوست بالای دار از تو زنم جار،یا علی هر کس که دید اوج تورا بال و پر فروخت نهج البلاغه از نمک تو شکر فروخت آنقدر غمزه های نگاهت، نظر فروخت هر کس که دید سر به جنون زد جگر فروخت عشاق را تویی تو خریدار، یا على پر میدهیم مرغ دل خویش تا نجف کنج ضریح گوشه ایوان طلا نجف پر شد قنوت هر شبم از ذکر یا نجف من سالهاست خواسته ام از خدا نجف خواندم دعای وصل تو بسیار ،یاعلی سر میدهم سروش نجف روزی ام کنید ابر گناه پوش نجف روزی ام کنید هستم پیاله نوش نجف روزی ام کنید دیدار می فروش نجف روزی ام کنید پس تا نجف بگو:صد و ده بار یا على در این مسیر دیده ی گریان مُقرب است در صحن شاه، ریگ بیابان مقرب است در خانه ای که کلب نگهبان مقرب است زانو زدن مقابل ایوان مقرب است پس سجده میکنم به تو اینبار، یا علی گر چه برات ،مالک اشتر نمیشویم مقداد نیستیم ،ابوذر نمیشویم سلمان نبوده مُحرِم این در نمیشدیم اینها که جای خود سگ قنبر نمیشویم اما تویی همیشه مددکار،یا علی توحید محض، باعث ایجاد حیدر است بالای عرش افضل اوراد حیدر است آنکس که جام دست نبی داد حیدر است زهرا عروس خانه و داماد حیدر است ای در نگاه عشق،علمدار یا علی مولی الموحدین،نفحات پیمبری نَفسِ رسول، باب نجات پیمبری رمز شفاعت عرصات پیمبری مِیلِ حیات و کُنهِ صفات پیمبری پیغمبر است بر تو گرفتار ،یا علی حبّ علی نتیجه ی احسان فاطمه است او هل اتای فاطمه، قرآن فاطمه است اسباب شادی لب خندان فاطمه است این مرد مهربان به خدا جان فاطمه است زهرا توراست یار و وفادار،یا على آنجا که نیست نام تو جای نشست نیست لعنت به هرکسی که زجام تو مست نیست بر روی دست دست خداوند دست نیست این ورطه جای آنکه یقینش شکست نیست لعنت به هر که میکند انکار،یا علی    ای شیر پاک،ای ثمر لقمه ی حلال خونم حلال تو شده یا سیف ذی الجلال گرما بده شراب شود غوره های کال ما را به غیر هجر نجف نیست یک ملال امضا بزن به نامه ام ای یار،یا علی ای اولین تلاوت قرآنِ قبل از آن ای اولین امام مسلمان قبل از آن آیات مومنون نمایان قبل از آن ای صاحب ولایت دوران قبل از آن قرآن بخوان بگو تو ز اسرار،یا علی قاری شدی و تیر و سنانت نریختند سنگ جسارتی به لبانت نریختند با خیزران به سمت دهانت نریختند مشتی حرامزاده به جانت نریختند وای از حسین و مجلس اغیار،یا علی" به کانال تخصصی « علی، غدیر، مباهله » بپیوندید؛ https://eitaa.com/mobahelerey
خدا می‌خواست چشمِ او فقط عین‌الیقین باشد خدا می‌خواست دستِ او فقط حَبل‌المَتین باشد خدا می‌خواست تیغِ او میانِ کُفر و دین باشد خدا می‌خواست نامِ او به نامِ خود قَرین باشد خدا خود را که مومن خواند *منظورش همین باشد که می‌خواهد علی تنها امیرالمومنین باشد خدا تصویری از خود را زمانی که به قاب انداخت خدا را شُکر ما را هم به پایِ بوتراب انداخت "صبا خاکِ وجودِ ما به آن عالیجناب" انداخت رُطب‌های نجف وقتی دهان‌ها را به آب انداخت ضریح غرقِ انگورش مرا شَطِ شراب انداخت صُراحی می‌کشم وقتی شرابش اینچنین باشد دلم مست است تا ساقی امیرالمومنین باشد علی منظور از مِی‌ها از این هوهو و هِی‌هِی ها علی می‌جوشد از هر لب لبِ ما یا لبِ نِی ها علی موسیقیِ باران که می‌بارد پیاپی ها فدای شاه راهش که به مژگان می‌کنم طی ها سمرقند و بخارا و حجاز و کعبه و رِی ها علی حق و علی حی و پس از این نقطه چین باشد فقط وصفِ خدا وصفِ امیرالمومنین باشد خدا وقتی بهشتی رویِ دامانِ نجف دارد بهشت از دور رویایِ بیابانِ نجف دارد چه غم دارد کسی که خُرده‌ای نانِ نجف دارد که زهرا هم دو چشمش را به ایوانِ نجف دارد چه کم دارد خدا وقتی که سلطان نجف دارد خدا را می‌توان بینی اگر آئینه این باشد خدا را شُکر مولایم امیرالمومنین باشد به حیرت کعبه می‌بیند شکوهی آسمانی را ظهورِ نقطه‌ی بسم‌الله سَبْع‌الْمَثانِى را نبی می‌بوسدش از لب همین جامِ دهانی را به میدان می‌رود بیند زمین خانه تکانی را به تیغ آبدارا و به هر سو سر پَرانی را همیشه مرکبش دُل‌دُل برایِ فتح زین باشد رمیدنهای لشکر از امیرالمومنین باشد نه تنها وقت رزمش زَهره هاشان از جگر ریزد نه تنها وقتِ مِیدان‌داریَش کوه از کمر ریزد که از جبریل و عزرائیل حتی کُرک و پَر ریزد نه تنها پیشِ او صحرایی از تیغ و سپر ریزد که از تیغ و سپرشلوارهاشان بیشتر ریزد نمی‌اُفتیم از پا تا علی حِصنِ حَصین باشد نمی‌اُفتیم از پا تا امیرالمومنین باشد اگر توفیق باشد سر به پای قنبر اندازیم "فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم بُوَدکان شاهِ خوبان را نظر بر منظر اندازیم که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سر اندازیم" که از خاکِ نجف خود را به حوضِ کوثر اندازیم به نامش بشکند هر سَد اگر دیوارِ چین باشد ولیِ رهبرم وقتی امیرالمومنین باشد به کانال تخصصی « علی، غدیر، مباهله » بپیوندید؛ https://eitaa.com/mobahelerey