💠وفای به پیمان
پیامبر اسلام (ص) قبل از آنکه به مقام پیامبری برسد، مدتی چوپانی می کرد، یکی از چوپانان در آن زمان عمار یاسر بود روزی پیامبر (ص) با عمار، با هم قرار گذاشتند، تا فردای آن روز، گوسفندان خود را به بیابان فخ که علفزار بود ببرند.
پیامبر (ص) فردای آن روز گوسفندان خود را بسوی بیابان فخ روانه کرد ولی عمار دیرتر آمد.
عمار می گوید: وقتی گوسفندانم را به بیابان فخ رساندم، دیدم پیامبر (ص) جلوی گوسفندان خود ایستاده و آن ها را از چریدن در آن علفزار باز می دارد.
گفتم: چرا آنها را باز می داری؟
فرمود: من با تو وعده کردم که با هم گوسفندان را به این علفزار بیاوریم، از این رو، روا ندانستم که قبل از تو، گوسفندانم در این علفزار بچرند
📚کحل البصر، ص 103
#وفای_به_عهد #پیمان #پیامبر #تعهد
#در_محضر_اهلبیت
@moballeghan
💠 ترس از عاقبت به خیری
رسول خدا صلی الله علیه و آله شبی در خانه همسرشان ام سلمه بود. نیمه شب از خواب برخاست و در گوشه تاریکی مشغول دعا و گریه و زاری شد.
ام سلمه که جای رسول خدا صلی الله علیه و آله را در رختخوابش خالی دید، حرکت کرد تا ایشان را بیابد. متوجه شد رسول اکرم صلی الله علیه و آله در گوشه خانه، جای تاریکی ایستاده و دست به سوی آسمان بلند کرده اند. در حال گریه می فرمود:
خدایا! آن نعمت هایی که به من مرحمت نموده ای از من نگیر!
مرا مورد شماتت دشمنان قرار مده و حاسدانم را بر من مسلط مگردان!
خدایا! مرا به سوی آن بدیها و مکروههایی که از آنها نجاتم داده ای بر نگردان!
خدایا! مرا هیچ وقت و هیچ آنی به خودم وا مگذار و خودت مرا از همه چیز و از هر گونه آفتی نگهدار!
در این هنگام، ام سلمه در حالی که به شدت می گریست به جای خود برگشت. پیامبر صلی الله علیه و آله که صدای گریه ایشان را شنیدند به طرف وی رفتند و علت گریه را جویا شدند.
ام سلمه گفت:
- یا رسول الله! گریه شما مرا گریان نموده است، چرا می گریید؟ وقتی شما با آن مقام و منزلت که نزد خدا دارید، این گونه از خدا می ترسید و از خدا می خواهید لحظه ای حتی به اندازه یک چشم به هم زدن به خودتان وا نگذارد، پس وای بر احوال ما!
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
- چگونه نترسم و چطور گریه نکنم و از عاقبت خود هراسان نباشم و به خودم و به مقام و منزلتم خاطر جمع باشم، در حالی که حضرت یونس علیه السلام را خداوند لحظه ای به خود وا گذاشت و آمد بر سرش آنچه نمی بایست!
📚پی نوشت
بحار، ج 16، ص 217.
#در_محضر_اهلبیت
💠نوجوان دانا
إرشاد القلوب: حكايت شده است كه نوجوانى كه هنوز به سنّ بلوغ نرسيده بود، به پيامبر صلى اللّه عليه و آله سلام كرد و از خوشحالىِ ديدن ايشان، چهره اش گشاده گشت و لبخند زد. پيامبر صلى اللّه عليه و آله به او فرمود:" اى جوان! مرا دوست دارى؟".
گفت: اى پيامبر خدا! به خدا سوگند، آرى! فرمود:" همچون چشمانت؟".
گفت: بيشتر.
فرمود:" همچون پدرت؟".
گفت: بيشتر.
فرمود:" همچون مادرت؟".
گفت: بيشتر.
فرمود:" همچون خودت؟".
گفت: اى پيامبر خدا! به خدا سوگند، بيشتر.
فرمود:" همچون پروردگارت؟".
گفت: خدا را، خدا را، خدا را، اى پيامبر خدا! كه اين مقام، نه براى توست و نه ديگرى. در حقيقت، تو را براى دوستىِ خدا، دوست مى دارم.
در اين هنگام، پيامبر صلى اللّه عليه و آله به همراهان خود روى كرد و فرمود:
" اين گونه باشيد. خدا را به سبب احسان و نيكى اش به شما، دوست بداريد و مرا براى دوستى خدا، دوست بداريد".
📚منبع: حكمت نامه پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله و سلم،محمدى رى شهرى و همكاران، دارالحدیث، قم: 1386، صص 319-320.
#در_محضر_اهلبیت
https://eitaa.com/moballeghan
💠پرداخت بدهى و كمك هزينه زندگی به ناتوان
مرحوم علاّمه مجلسى ، شيخ صدوق و ديگر بزرگان رضوان اللّه عليهم حكايت كرده اند:
يكى از شيعيان و دوستان امام رضا عليه السلام به نام ابومحمّد غفّارى گويد: در يك زمانى ، بدهكارى من به افراد زياد شده بود و توان پرداخت آن ها را نداشتم .
با خود گفتم : بهتر است نزد حضرت علىّ بن موسى الرّضاعليهما السلام شرفياب شوم ، چون هيچ ملجا و پناهى جز مولا و سرورم نمى شناسم ؛ و تنها آن حضرت است كه مرا نااميد نمى كند و كمك مى نمايد تا قرض هاى خود را پرداخت كنم و زندگيم را سر و سامانى دهم .
پس به همين منظور، عازم منزل امام عليه السلام شدم و چون به منزل حضرت رسيدم ، اجازه ورود گرفتم ؛ و هنگامى كه داخل شدم به حضرت سلام كرده و در حضور مباركش نشستم .
امام عليه السلام فرمود: اى ابومحمّد! ما خواسته و حاجت تو را مى دانيم ، كه چه تقاضائى دارى و براى چه اين جا آمده اى ، عجله نكن و ناراحت مباش ، ما خواسته ات را برآورده مى كنيم .
پس چون شب فرا رسيد، در منزل حضرت استراحت نمود، وقتى صبح شد مقدارى طعام مناسب آوردند و صبحانه را با آن حضرت تناول كردم .
سپس امام عليه السلام فرمود: آيا حاضر هستى نزد ما بمانى ، يا آن كه قصد مراجعت و بازگشت به خانواده خود را دارى ؟ عرضه داشتم : ياابن رسول اللّه ! چنانچه لطف نموده ، خواسته و نيازم را برآورده فرمائى ، از محضر مبارك شما مرخّص مى شوم ؛ چون خانواده ام منتظر هستند.
پس از آن ، امام رضا عليه السلام دست مبارك خويش را زير تُشكى كه روى آن نشسته بود بُرد؛ و سپس مُشتى پول از زير آن درآورد و به من عطا نمود.
وقتى آن پول ها را گرفتم ، ضمن تشكّر خداحافظى نموده و از منزل بيرون آمدم ؛ چون آن ها را نگاه كردم ، ديدم چندين دينار سرخ و زرد مى باشد و نوشته اى ضميمه آن ها است :
اى ابومحمّد! اين پنجاه دينار را به تو هديه داديم كه بيست و شش دينار از آن را بابت بدهى خود پرداخت كنى و بيست و چهار دينار باقى مانده اش را هزينه و مصرف زندگى خود گردانى و نيز خانواده ات را از سختى و ناراحتى نجات بدهى .
📚پی نوشت :
1-عيون اخبارالرّضا عليه السلام : ج 2، ص 218، ح 29، بحارالا نوار: ج 49، ص 38، ح 22، الثّاقب فى المناقب : ص 475، ح 402.
#در_محضر_اهلبیت
https://eitaa.com/moballeghan
💠پاسخ امام سجاد علیه السلام به دشنام دهنده
شیخ مفید از محمد بن جعفر و دیگران روایت کرده است که مردی از خویشاوندان امام زین العابدین علیه السلام در برابر آن حضرت ایستاد و به فحش و ناسزا و دشنام پرداخت. امام پاسخی نداد. بعد از رفتن آن مرد، حضرت به همراهانش فرمود: شما گفتههای این مرد را شنیدید، اکنون دوست دارم با من بیایید تا پاسخ مرا نیز بشنوید، عرض کردند: میآییم، ما نیز دوست داریم وی را پاسخ گوییم و ما هم حرفمان را به او بزنیم.
امام کفشش را پوشید و به راه افتاد. در بین راه این آیه کریمه را تلاوت میفرمود: ... والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین.(1)
«آن کسانی که خشم خویش را فرو میخورند و از خطای مردم در میگذرند (نیکوکارند و) خدا نیکوکاران را دوست دارد.»
ما (با خواندن این آیه) دانستیم که برخورد امام با آن شخص آن طور که ما فکر میکردیم نخواهد بود. حضرت رفت تا به در خانه آن مرد رسید و فرمود: به صاحب خانه بگویید علی بن الحسین (علیهماالسلام) بیرون در ایستاده! وی در حالی که آماده شرارت بود از خانه بیرون آمد و شک نداشت که امام برای تلافی آمده است.
اما امام سجاد علیه السلام با نرمی فرمود: برادر! تو اندکی پیش نزد من آمدی و آنچه خواستی گفتی، اگر آنچه گفتی در من هست من هم اکنون از خداوند آمرزش میطلبم و اگر در من نیست از خدا میخواهم تو را بیامرزد. آن مرد (شرمنده و خجل زده) میان دو چشمان حضرت را بوسید و عرض کرد: من چیزهایی را گفتم که در شما نبود و خودم بدانچه گفتم سزاوارترم.
راوی حدیث میگوید: آن مرد حسن بن الحسن (یعنی حسن مثنی) بوده است.(2)
حضرت علی علیه السلام: العَفوُ زَکاةُ الظَّفَرِ.(3)
زکات پیروزی، گذشت است.
📚 پی نوشت :
1- آل عمران /134.
2- ارشاد مفید، ج 2، صص 145- 146.
3- نهجالبلاغه، ترجمه شهیدی،
#در_محضر_اهلبیت
https://eitaa.com/moballeghan
💠 یاری برادر مومن
علامه مجلسى نقل مى كند كه ابن مهران گفت: در محضر مولایم حسین بن على (ع)، نشسته بودم كه مردى آمد و عرض كرد: اى فرزند رسول خدا؛ فلانى از من طلبى دارد و مىخواهد، مرا به زندان افكند. حضرت فرمود: به خدا سوگند! نزد من، هیچ پولى نیست تا بدهى تو را بپردازم. عرض كرد: با او صحبت فرما شاید راضى شود. فرمود: هیچ آشنایى با او ندارم [نمىپذیرد]؛ امّا از پدرم امیرمؤمنان علی (ع)، شنیدم كه مىفرمود: رسول خدا (ص) فرمود: هركس در راه تأمین نیاز برادر مؤمن خود تلاش كند، گویى كه نه هزار سال، خدا را پرستش نموده، در حالىكه روز را، روزه داشته و شب را، به بیدارى سپرى كرده است.
همچنین كلینى با سند خود از صفوان جمال نقل مىكند كه گفت: خدمت امام صادق (ع) نشسته بودم كه مردى از اهل مكّه، به نام میمون وارد شد. جهت دیر كرد اجاره منزل خود كه توان پرداخت آنرا نداشت، از آن جناب دادرسى نمود. پس حضرت به من فرمود: برخیز و برادرت را یارى كن. برخاستم و همراه میمون، رهسپار شدیم، خدا اجاره او را فراهم فرمود و پرداخت شد. به جاى خود برگشتم؛ امام صادق (ع) پرسید: با حاجت برادر خود، چه كردى؟ عرض كردم: پدر و مادرم به فدایت؛ خدا فراهم نمود و پرداخت شد. پس حضرت فرمود: بدان اینكه برادر مسلمان خود را یارى رسانى، نزد من از یك هفته طواف خانه خدا كه به آن دست به كار شده باشى، محبوبتر است.
📚 منابع:
1-علامه مجلسی، بحار الأنوار ج 74: 315.
2-کلینی، الكافی ج 2: 198.
#در_محضر_اهلبیت
https://eitaa.com/moballeghan
💠 تناقض در آيات قرآن؟!
اسحاق كِنْدي از فيلسوفان و دانشمندان بزرگ عراق بود او قرآن را مطالعه كرد، ديد كه بعضي از آيات قرآن با بعضي ديگر، در ظاهر سازگار نيست، بلكه ضدّ هم هستند، تصميم گرفت كتابي در تناقض قرآن بنويسد، اين كار را شروع كرد.
يكي از شاگردان او به محضر امام حسن عسكري ـ عليه السّلام ـ رسيد، امام به او فرمود: آيا در ميان شما مرد با شهامتي نيست كه با استدلال، استاد كندي را از اين كار باز دارد؟!
شاگرد گفت: ما شاگرد او هستيم، چگونه او را از اين كار باز داريم؟
امام حسن عسكري ـ عليه السّلام ـ فرمود: سخني را به تو ميآموزم، نزد او برو و همين سخن را به او بگو، به اين ترتيب كه: نزد او برو و چند روز او را در اين كاري كه شروع كرده كمك كن وقتي كه با او دوست و مأنوس شدي، به او بگو، سؤالي به نظرم آمده ميخواهم از تو بپرسم، او ميگويد بپرس، به او بگو: «اگر گويندة قرآن (خدا) نزد تو آيد، آيا ممكن است كه مراد او از آيات قرآن، غير از آن معنائي باشد كه تو گمان كردهاي و آن را معنا آن گرفتهاي؟
استاد كندي ميگويد: آري چنين امكاني دارد. در اين هنگام به او بگو تو چه ميداني، شايد مراد خدا از آيات قرآن غير از آن معاني باشد كه تو فهميدهاي.
شاگرد نزد استاد اسحاق رفت و مدّتي او را در كار تأليف آن كتاب كمك كرد، تا اينكه طبق دستور امام حسن ـ عليه السّلام ـ به او گفت:
آيا ممكن است كه خدا غير از اين معني را كه تو از آيات قرآن فهميدهاي، اراده كرده باشد؟
استاد فكري كرد و سپس گفت: سؤال خود را دوباره بيان كن، شاگرد بار ديگر سؤال خود را مطرح كرد.
استاد گفت: «آري ممكن است كه خدا ارادة معاني ديگر غير از معاني ظاهري كرده باشد» سپس به شاگرد گفت: اين سخن را چه كسي به تو ياد داده است؟
شاگرد گفت: به دلم افتاد، و از تو پرسيدم.
استاد گفت: اين كلام، بسيار بلندپايه است، كه از مانند تو بعيد است سرزند، تو هنوز به چنين مقام عالي علمي نرسيدهاي.
شاگرد گفت: اين سخن را از امام حسن عسكري ـ عليه السّلام ـ شنيدهام.
استاد گفت: اينك حقيقت را گفتي، و چنين مسائلي جز از اين خاندان شنيده نميشود.
آنگاه استاد، درخواست آتش كرد، و تمام آنچه را دربارة تناقض گوئي قرآن تأليف كرده بود سوزانيد و نابود كرد.[1]
📚 پی نوشت :
[1] ـ انوار البهيّه، ص 286، نشر منشورات ديني مشهد.
ابن شهر آشوب، «المناقب»جلد4، ص 424
#در_محضر_اهلبیت
https://eitaa.com/moballeghan
💠 پاسخ امام حسین به ملامت ازدواج با کنیز
معاویه در مدینه جاسوسی داشت و حوادث مدینه را با فرستادن نامه برای معاویه، به او گزارش می داد، در یکی از گزارشها برای معاویه نوشت: حسین بن علی (ع) کنیز خود را آزاد نموده و سپس با او ازدواج کرده است.
وقتی که این خبر به معاویه رسید نامه ای به این مضمون برای امام حسین (ع) نوشت:
به من خبر رسیده که تو با کنیز خود ازدواج کرده ای، و بجای اینکه با همتاهای خود در طائفه (بزرگ) قریش ازدواج کنی که اگر با آنها ازدواج می کردی، فرزند نجیب از آنها به دنیا می آمد و تو شخصیت خود را حفظ می کردی ولی نه درباره فرزندت و نه درباره خودت اندیشیدی و با کنیزی ازدواج کردی، که از شأن تو دور است.
امام حسین (ع) پس از دریافت نامه معاویه، در پاسخ او چنین نوشت:
نامه و انتقاد تو در مورد ازدواج من با کنیز آزاد شده ام به من رسید، این را بدان هیچکس در شرافت و در نسب به مقام رسول خدا (ص) نمی رسد، من کنیزی داشتم برای وصول به ثواب خدا او را آزاد ساختم سپس بر اساس سنت پیامبر (ص) با او ازدواج نمودم و این را نیز بدان که اسلام خرافات جاهلیت را از بین برد و هیچگونه سرزنشی بر مسلمانان روا نیست، مگر گناه کنند (و من ثواب کردم نه گناه) بلکه سرزنش سزاوار آن کسی است که پیرو برنامه های جاهلیت باشد.
وقتی که جواب نامه امام حسین (ع) به معاویه رسید، آن را خواند و سپس به یزید داد یزید آن را خواند و به پدرش گفت: افتخار حسین بر تو بسیار کوبنده است.
معاویه گفت: چنین نیست ولی زبان بنی هاشم تند و تیز است که سنگ کوه را متلاشی می کند و دریا را می شکافد
📚 پی نوشت :
اعیان الشیعه ج، 1 ص
#در_محضر_اهلبیت
https://eitaa.com/moballeghan
💠اهمیت توجه به کودک
سیرۀ رسولخدا(ص) در محبت به کودکان به حدی بود که علاوه بر همبازی شدن با آنان و نادیده گرفتن موقعیت، با فروتنی به بازی با آنها میپرداخت و این در حالی بود که زمان نماز فرا رسیده بود و مردم در انتظار اقامۀ نماز به امامت ایشان بودند. در یکی از روزها که رسولخدا(ص) به منظور خواندن نماز جماعت عازم مسجد بودند، در راه به گروهی از کودکان برخوردند که در حال بازی کردن بودند. بچهها با دیدن پیامبر(ص) دست از بازی کشیدند و به سوی ایشان رفتند و به پیامبر(ص) گفتند؛ «کن جملی»! شتر من باش. رسولخدا(ص) درخواست کودکان را اجابت کردند و مشغول بازی با آنها شدند و این درحالی بود که مردم در مسجد در انتظار ایشان بودند.
بلال که در مسجد همراه مردم منتظر ورود رسولخدا(ص) بود، با مشاهدۀ تاخیر پیامبر(ص) به سمت خانه ایشان حرکت کرد. او در راه به رسولخدا(ص) رسید و با دیدن صحنۀ بازی کردن ایشان با کودکان خواست تا بچهها را از اطراف ایشان دور کند؛ اما رسولخدا(ص) مانع شدند و فرمودند: برای من دیر شدن زمان اقامۀ نماز از ناراحتی کودکان بهتر است. سپس از بلال خواستند تا به خانۀ ایشان برود و برای کودکان چیزی تهیه نماید تا به این ترتیب بچهها حضرت را رها کنند. بلال رفت و از منزل پیامبر(ص) تعدادی گردو پیدا کرد و به محضر ایشان بازگشت. رسولخدا(ص) گردوها را از بلال گرفتند و به بچهها فرمودند: آیا شتران خود را به این گردوها میفروشید؟ کودکان نیز با دیدن گردوها، آنها را از دست پیامبر گرفتند و ایشان را رها کردند.
امروزه توجه به کودکان به اسباب مختلف دنیای مدرنیته و امکانات سرگرم کننده کاذب ، بسیار کم شده غافل از اینکه بازی یکی از ابزارهای قوی تربیتی میباشد .
📚 پی نوشت :
عوفی، سدید الدین محمد ؛ جوامع الحکایات و لوامع الروایات، تهران، نشر ابن سینا 1340ه.ش چاپ اول؛ باب دوم از قسم دوم، ص30.
#در_محضر_اهلبیت
https://eitaa.com/moballeghan
💠 منت گذاری بر اهل البیت (ع)
مردی نزد امام جواد(ع) آمد که بسیار خوشحال و خندان به نظر می رسید. امام علت خوشحالی اش را بپرسید، و گفت: یابن رسول اللّه! از پدرت شنیدم که فرمود: شایسته ترین روز برای شادی یک بنده روزی است که در آن، انسان توفیق نیکی و انفاق به دوستانش را به دست آورد و امروز ده نفر از دوستان و برادران دینی که فقیر و عیالوار بودند، از فلان شهرها به نزد من آمدند و من هم به هر کدام چیزی بخشیدم. به همین خاطر خوشحال شدم. آن حضرت فرمود: لعمری انّک حقیق بان تسرّ ان لم تکن احبطته او لم تحبطه فیما بعد؛(1) به جانم سوگند! شایسته است که خوشحال باشی، امّا ممکن است که اثر کار خود را از بین برده باشی یا بعداً از بین ببری
او با شگفتی پرسید: چگونه عمل نیک من بی فایده می شود و از بین می رود؟ در حالی که من از شیعیان خالص شما هستم.
امام فرمود: با همین سخنی که گفتی، کارهای نیک و انفاق های خود را در حق دوستان از بین بردی، او توضیح خواست و آن حضرت، این آیه را تلاوت کرد: یا ایّها الّذین آمنوا لاتبطلوا صدقاتکم بالمنّ و الاذی؛(2) ای مؤمنان صدقه ها و بخشش های خود را با منّت و اذیّت کردن باطل نکنید.
مرد گفت: من که به آن افراد منّت نگذاشتم و آزارشان ندادم.
امام فرمود: همین که گفتی: چگونه عمل نیک من بی فایده می شود و از بین می رود؟ و یقیناً خود را جزء شیعیان خالص ما قرار دادی، ما را آزردی! آن مرد بعد از اعتراف به تقصیر خود پرسید: پس چه بگویم امام فرمود: بگو من از دوستان شما هستم. دوستان شما را دوست دارم و دشمنان شما را دشمن می دارم.(3) مرد قبول کرد و امام جواد فرمود: الآن قد عادت الیک مثوبات صدقاتک و زال عنها الاحباط؛(4) اکنون پاداش بخشش هایت به تو برگشت و حبط و بی اثر بودن آن زایل شد.
📚پی نوشت :
1. بحارالانوار، ج 68، ص 159.
2. سوره بقره، آیه 264.
3. بحارالانوار، ج 74، ص 159.
4. بحارالانوار، ص 160.
#در_محضر_اهلبیت
https://eitaa.com/moballeghan
💠خلف وعده خدا!!!
فردی نزد امیرمؤمنان علی(ع) آمد و از عدم استجابت دعایش شکایت کرد و گفت:
با این که خداوند فرموده: "دعا کنید، من اجابت میکنم". چرا ما دعا میکنیم و به اجابت نمیرسد: امام در پاسخ فرمود: فکر و قلب شما در هشت چیز خیانت کرده، از این رو دعاهایتان مستجاب نمیشود، آن هشت مورد را اصلاح کنید تا نتیجه دعاهایتان را ببینید:
1 - خدا را شناختهاید، اما حق او را ادا نکردهاید، به همین دلیل معرفت و شناخت شما سودی به حالتان ندارد.
2 - به فرستادة او ایمان آوردهاید، اما در عمل با سنتش به مخالفت برخاستهاید. پس ثمرة ایمان شما کجا است؟
3 - قرآن و کتاب او را خواندهاید، ولی به دستورهای قرآن عمل نمیکنید به زبان میگویید «سمعنا و اطعنا؛ شنیدیم و اطاعت کردیم» ولی بعد به مخالفت برخاستید!
4 - با گریه و اشک چشم میگویید از عذاب جهنم و کیفر خدا میترسید، اما کارهایی میکنید که شما را به جهنم نزدیک میسازد.
5 - میگویید به پاداشهای مادی و معنوی خداوند علاقه دارید، اما همواره کاری انجام میدهید که شما را از آن دور میسازد.
6 - از نعمتهای مادی و معنوی خداوند بهرهمند میشوید، اما شکر آن را به جا نمیآورید.
7 - به شما دستور داده دشمن شیطان باشید، ولی در عمل طرح دوستی با او میریزید. ادعای دشمنی با شیطان دارید اما عملاً با او مخالفت نمیکنید.
8 - عیبهای مردم را میبینید و بازگو میکنید، ولی عیوب خود را نمیبینید با این حال چگونه انتظار دارید دعایتان به اجابت برسد، در حالی که درهای اجابت دعا را بستهاید؟ تقوا پیشه کنید و با توبه و تهذیب نفس و خودسازی در تزکیة روح و پاکی قلب بکوشید. اعمال خود را اصلاح کنید و مبارزه با فساد و گناه را از طریق امر به معروف و نهی از منکر پیگیر باشید، تا خدا دعایتان را اجابت نماید.(9)
وقتی در جامعهای فساد و حرام خواری گسترش پیدا میکند و امر به معروف و نهی از منکر ترک میشود، هرچه خدا را بخوانند، اجابت نمیشود.
از جمله موانع دیگراستجابت دعا، تأخیر نمازهای واجب از اول وقت، بدبینی و سوء نیت نسبت به علمای دین و مؤمنان و دینداران، بدزبانی (اعم از فحش و توهین و بی احترامی به مردم)، غذای حرام، ترک صدقه و انفاق در راه خدا، ندادن خمس و زکات است. كه با مراجعه به كتاب¬هاي اخلاقي از قبيل معراج السعاده ، جامع السعادات، راه روشن مي¬توان به خوبي آن ها را شناخت و در رفع آنها كوشيد .
📚 بحار: ج 93، ص 277
#در_محضر_اهلبیت
https://eitaa.com/moballeghan
💠نجات جوان با رضایت مادر
مرحوم شيخ مفيد، به نقل از امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه حکايت نمايد:
روزي به رسول گرامي اسلام صلّي اللّه عليه و آله، خبر دادند که فلان جوان مسلمان، مدّتي است در سکرات مرگ و جان دادن به سر مي برد ونمي ميرد.
چون حضرت رسول بر بالين آن جوان حضور يافت، فرمود: بگو «لا إ لهَ إ لاّ اللّه»؛ ولي مثل اين که زبان جوان قفل شده باشد ونمي توانست حرکت دهد، حضرت چند بار تکرار نمود و جوان بر گفتن کلمه طيّبه «لا إ لهَ إ لاّ اللّه» قادر نبود.
زني در کنار بستر جوان مشغول پرستاري از او بود، حضرت از آن زن سؤ ال نمود: آيا اين جوان مادر دارد؟
پاسخ داد: بلي، من مادر او هستم.
حضرت فرمود: آيا از فرزندت ناراحت و ناراضي مي باشي؟
گفت: آري، مدّت پنج سال که است با او سخن نگفته ام.
حضرت پيشنهاد داد: از فرزندت راضي شو. عرض کرد: به احترام شما از او راضي شدم و خداوند نيز از او راضي باشد.
سپس حضرت به جوان فرمود: بگو «لا إ لهَ إ لاّ اللّه»، در اين موقع آن جوان سريع کلمه طيّبه را بر زبان خود جاري کرد.
بعد از آن، حضرت به او فرمود: دقّت کن، اکنون چه مي بيني؟
عرض کرد: مردي سياه چهره با لباس هاي کثيف و بدبو همين الا ن در کنارم مي باشد و سخت گلوي مرا مي فشارد.
حضرت رسول صلّي اللّه عليه و آله، اظهار نمود: بگو:
«يا مَنْ يَقْبَلُ الْيَسيرَ، وَ يَعْفُو عَنِ الْکَثيرِ، إ قبَلْ مِنِّي الْيَسيرَ، وَاعْفُ عنّيِ الْکَثيرَ، إ نّکَ اءنْتَ الْغَفُورُ الرَّحيم».
اي کسي که عمل ناچيز را پذيرا هستي، و از خطاهاي بسيار در مي گذري، کمترين عمل مرا بپذير و گناهان بسيارم را به بخشاي؛ همانا که تو آمرزنده و مهربان هستي،
وقتي جوان اين دعا را خواند، حضرت فرمود: اکنون چه مي بيني؟
گفت: مردي خوش چهره و سفيد روي و خوش بو با بهترين لباس، در کنارم آمد و با ورود او، آن شخص سياه چهره رفت.
حضرت فرمود: بار ديگر آن جملات را بخوان، وقتي تکرار کرد.
و در همان لحظه روح، از بدنش خارج شد و به دست پر برکت پيامبر اسلام صلّي اللّه عليه و آله، نجات يافت و سعادتمند گرديد.
📚 بحارالانوار،ح92،ص342 به نقل از امالی شیخ مفید،ج1،ص63.
#در_محضر_اهلبیت
https://eitaa.com/moballeghan
💠 نهایت از خود گذشتگی
در جلد نهم بحارالانوار ص 514 از تفاسير عامه نقل مى كند كه: مردى پيش رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) آمد و از گرسنگى شكايت كرد. آن جناب فرستاد به نزد زنهاى خود كه اگر خوراكى پيش شما يافت مى شود براى اين مرد بدهيد. گفتند غير آب چيزى اينجا پيدا نمى شود. پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود من لهذا الرجل الليلة ؛ كيست امشب اين مرد را خوراك دهد. على (عليه السلام ) عرض كرد من امشب او را مهمان مى كنم .
آنگاه امير المؤ منين (عليه السلام) به خانه پيش فاطمه زهرا (عليها السلام) آمد. پرسيد خوراكى يافت مى شود كه اين مرد را پذيرائى كنيم ؟ فاطمه (عليها السلام ) عرض كرد مختصرى كه بچه ها را كفايت كند هست ولى مهمان را بر فرزندان خود مقدم مى دارم .
حضرت فرمود نومى الصبية و اطفى ء السراج ؛ بچه ها را بخوابان و چراغ را خاموش كن . چراغ را خاموش كرد، ظرف غذا را كه بر زمين گذاشت على (عليه السلام ) دهان خود را حركت مى داد و چنان مى نمود كه مشغول خوردن است تا ميهمان با خاطرى آسوده غذا بخورد. همين كه آن مرد به اندازه كافى غذا خورد دست كشيد. كاسه را به فضل خداوند پر از غذا يافتند. صبحگاه امير المؤ منين (عليه السلام) براى نماز به مسجد رفته بود بعد از انجام فريضه ، پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) به على (عليه السلام) نگاهى كرد و قطرات اشك از ديده فرو ريخت . فرمود يا ابالحسن ديشب خداوند از عمل شما در شگفت شد و اين آيه را فرستاد و يؤ ثرون على انفسهم و لوكان بهم خصاصة، ديگران را بر خويش مقدم مى دارند اگر چه خود تنگدست و گرسنه باشد. منظور على و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام ) مى باشند.
📚 نهم بحار، ص 514.
#در_محضر_اهلبیت
https://eitaa.com/moballeghan
💠 ارزش تفکر عبرت آموز:
حسن بن صیقل می گوید: از امام صادق (ع) پرسیدم: مردم از پیامبر روایت می کنند اندیشیدن یک ساعت، بهتر از عبادت یک شب است، چگونه اندیشه ای است؟.
امام صادق (ع) فرمود: هنگامی که انسان از کنار خرابه یا خانه (رها شده ای) می گذرد، بگوید:
این ساکنوک، این بانوک، ما بالک لاتتکلمین
آنها که در میان تو سکونت داشتند، کجایند؟ آنها که تو را ساختند کجایند؟ چرا سخن نمی گوئی؟(9)
(به این ترتیب، هم امام، آن روایت را تصدیق فرمود، و هم چگونگی تفکر ارزشمند را بیان داشت، و براستی که چنین است، فکری که مایه عبرت فکری گر چه اندک باشد، بهتر از عبادات طولانی، ولی سطحی و بی عمق خواهد بود).
📚 پی نوشت :
کافی باب التفکر، حدیث 2، ص 54 - ج 2.
#در_محضر_اهلبیت
https://eitaa.com/moballeghan
💠 کدامیک بهترند؟
شيخ جليل محمدبن يعقوب كلينى از نوفلى نقل كرده كه على بن الحسين (عليه السلام) فرمود. حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) در بيابان به شتربانى گذشتند. مقدارى شير از او تقاضا كردند. در پاسخ گفت آنچه در سينه شتران است اختصاص به صبحانه اهل قبيله دارد و آنچه در ظرف دوشيده ام شامگاه از آن استفاده مى كنند. آنجناب دعا كردند خداوند مال و فرزندان اين مرد را زياد كن . از او گذشته در راه به ساربان ديگرى برخوردند. از او هم درخواست شير كردند. ساربان سينه شتران را دوشيده محتوى ظرفهاى خود را در ميان ظرفهاى پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) ريخت و يك گوسفند نيز اضافه بر شير تقديم نمود، عرض كرد فعلا همين مقدار پيش من بود چنانچه اجازه دهيد بيش از اين تهيه و تقديم كنم . پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) دست خويش را بلند كرده گفتند خداوندا به اندازه كفايت به اين ساربان عنايت كن . همراهان عرض كردند يا رسول الله آنكه درخواست شما را رد كرد برايش دعائى كردى كه ما همه آن دعا را دوست داريم ولى براى كسى كه حاجت شما را برآورد از خداوند چيزى خواستيد كه ما دوست نداريم .
فرمود ماقل و كفى خير مما كثر و اللهى مقدار كمى كه كافى باشد در زندگى بهتر از ثروت زيادى است كه انسان را به خود مشغول كند. اين دعا را نيز كردند
اللهم ارزق محمدا و آل محمد الكفاف خدايا به محمد و آل او به مقدار كفايت لطف فرما.
📚 انوار نعمانيه ، ص 342.
#در_محضر_اهلبیت
https://eitaa.com/moballeghan
💠احترام امام عسکری(ع) به عالم
یکی از علماء شیعه با مردی ناصبی بحث کرد و او را محکوم نمود این خبر به حضرت امام عسکری (ع) رسید. مدتی بعد همان فقیه خدمت آن حضرت شرفیاب شد و در آن مجلس بزرگان بنیهاشم حاضر بودند، همینکه آن فقیه وارد شد، امام (ع) به او بسیار احترام کرد و او را به بالای مجلس راهنمائی فرمود تا او را روی مسندی در بالای مجلس نشانید و با توجّه، به سخنانش گوش کرد، این احترام بر حاضرین سخت بود ولی به احترام آن حضرت اعتراضی نکردند تا اینکه یکی از عباسیّان حاضر در مجلس عرض کرد: یابن رسولاللّه چرا اینچنین مردی عامی را بر اشراف ترجیح میدهی؟!
امام (ع) فرمود: آیا راضی هستی که قرآن در این باره بین ما حکومت کند؟ گفت: آری، امام (ع) فرمود: مگر خداوند در قرآن نمیفرماید:« وَ الَّذينَ اُوتُوا العِلْمَ دَرَجاتٍ » عالمان دارای درجاتی میباشند، خداوند مؤمن عالم را بر مؤمن جاهل برتری داده همانطور که مؤمن را بر غیرمؤمن مزیّت داده، آیا خداوند فرموده: والّذین اوتوا شرف النّسب درجات؟! چگونه شما به من اعتراض میکنید که چرا به این مرد احترام کردهام با اینکه خداوند عالم را برتری داده است، شکستی که این مرد با استدلال و دانشی که خدا به او تعلیم فرموده بر آن شخص ناصبی وارد آورده از هر شرافت نژادی بهتر و پرارجتر است.1
در پيشگاه علم مقامي عظيم نيست
از هر مقام و مرتبهاي علم، اعظم است
📚 با اقتباس و ویراست از کتاب داستانهائی از علما
#در_محضر_اهلبیت
https://eitaa.com/moballeghan
💠 ولایت فقیه
عمربن حنظله می گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: دو نفر از خودمان در مورد ارث یا وام، نزاع دارند، برای محاکمه و داوری، نزد سلطان و قاضیات وقت (سلاطین جور) می روند، (آیا کار درستی می کننند؟).
امام صادق (ع) فرمود: کسی که در موضوعی، حق یا باطل نزد آنها برای محاکمه برود، همانند کسی است که نزد طاغوت برای محاکمه رفته است، و آنچه دستگاه طاغوتی، حکم کند- گر چه حق مسلم باشد - آنچه می گیرد مال حرام است، زیرا آن را به حکم طاغوت گرفته است، با اینکه خداوند در قران فرمان می دهد که به طاغوت، کافر باشند، آنجا که می فرماید:
یریدون ان یتحا کموا الی الطاغوت و قد امروا ان یکفروا به.
: می خواهند محاکمه خود را نزد طاغوت ببرند، با اینکه خداوند آنها را مأمور کرده که به طاغوت، کافر گردند (نساء - 60)
پرسیدم: پس این دو نفر در نزاع خود به چه کسی مراجعه کنند؟.
امام صادق (ع) فرمود: نظر کنند به شخصی از خود شما که حدیث ما را روایت می کند، و در حلال و حرام ما نظر می افکند، و احکام ما را می فهمد، حکمیت و داوری او را بپذیرد، قد جعلته علیکم حاکماً...
همانا من او را حاکم شما قرار دادم، اگر طبق دستور ما حکم داد، و یکی از آن دو نفر از او نپذیرفت، حکم خدا را سبک شمرده، و ما را رد کرده است، و آنکه ما را رد کند، خدا او را رد کرده است، و (گناه) این، در مرز شرک به خدا است .
📚 پی نوشت :
باب اختلاف الحدیث، حدیث 10، ص 67 - ج 1.(این حدیث به عنوان مقبوله عمر بن حنظله(مورد قبول اصحال و علماء) معروف است و وسائل الشعیه، ج 8 ،ص 98 آمده است.
#در_محضر_اهلبیت
https://eitaa.com/moballeghan