💠هر چی که ایشون بگن همون کار رو می کنم !
( خاطره ای از شهید محمد جواد تند گویان )
اصـرار فایده ای نداشـت. هر کاری می کـرد ، مادرش اجازه نداد بره آبـادان. می گفت: نمی خواد راه دور بری ؛ برو همین دانشکده مهندسی تهران . جواد هم که دید مادرش راضی نیست، قید دانشگاه رو زد و گفت: « من عاشق مهندسی نفتم و دوست دارم برم آبادان. مطمئنم اگر نروم ،آینده ام خراب می شه . ولی چون مادر راضی نیستن نمی رم !!!؛ هر چی که ایشون بگن همون کار رو می کنم !. » اینو که گفت ، دل مادرش نرم شد و دیگه مخالفت نکرد.
📚( حکایت آن مرد غریب ، ص 18)
#زندگی_به_سبک_شهدا
@moballeghanedin
✳️طلب توفیق می کنم که حتی در عالم تصوّر و رویا هم به او نیندیشم!
بانک ملی از میان قبول شدگان در دانشگاه تهران، همه ساله 200 نفر را به عنوان سهمیه انتخاب می کرد و در مرحله بعد از میان آنها 7 نفر را از طریق آزمون اختصاصی انتخاب و برای طی دوره بانکداری به کشور انگلستان اعزام می کرد. محمد جواد به عنوان نفر سوم سهمیه انتخابی جهت اعزام به انگلستان انتخاب شد. آخرین مرحله مصاحبه بود ... مصاحبه کننده از او پرسید: اگر در خیابانها و یا پارکهای لندن با یک دختر خانم عریان رو به رو شوی و یا در یکی از محافل تهران با یک دختر خانم نیمه عریان رو به رو شوی چه عکسالعملی از خود نشان میدهی؟ محمد جواد پاسخ داده بود: در صورتی که با چنین وضعی رو به روشوم، چون قادر نیستم مانع رواج منکرات شوم ابتدا سعی میکنم خودم را از مسیر دور کنم و به او نگاه نکنم و بعد از خداوند درخواست میکنم مرا یاری دهد که بر نفس امّارهام مسلط شوم و طلب توفیق میکنم که حتی در عالم تصوّر و رویا هم به او نیندیشم. به این ترتیب محمد جواد در برابر نگاه تمسخرآمیز داوران، در گزینش بانک ملی مردود شناخته شد. زیر ورقه آزمون او این عبارت به چشم میخورد : « نامبرده به علت تعصّبات مذهبی صلاحیت اعزام به خارج از کشور را ندارد .»
[ خاطره ای از شهید محمد جواد تندگویان وزیر نفت کابینه شهید رجایی، باشگاه خبرنگاران]
#زندگی_به_سبک_شهدا
https://eitaa.com/moballeghan
سرمايه ز کف رفت و تجارت ننموديم جز حسرت و اندوه متاعي نخريديم
آنچه در دوران زندگیم بیش از همه چیز مرا رنج داد و باعث خون دل خوردن من شد، اخلاص نداشتنم بود و الان نمی دانم در مقابل خدای بزرگ چه عملی را همراه خود ببرم؟ ... و چیز دیگری كه گوشت بدنم را آب كرد و در دنیا مرا سوزاند تا قیامت چه بر سرم آورند، غیبت بود. خدا كند كه با دعای شما پروردگار همه کسانی را که بر گردن ما حق دارند از دست ما راضی گرداند....
افــسوس که عـمـري پــي اغـــيار دويـديم از يار بمانديم و به مقصد نرسيديم
سـرمايه ز کف رفـت و تجارت ننموديم جز حسرت و اندوه متاعي نخريديم
[ فرازی از وصیت نامه شهید عبدالله میثمی ، بر گرفته از کتاب - تنها 30 ماه دیگر - نوشته مصطفی محمدی]
#زندگی_به_سبک_شهدا
https://eitaa.com/moballeghan
حماسه آن پنج نفر
شهید حاج حسین بصیر در عملیات کربلای 5 در غرب کانال ماهی به همراه نیرو های جان بر کفش بیست و دو روز حماسه آفرید. در یکی از همین روز ها که عراق برای باز پس گیری سر پلی که ما گشوده بودیم تمامی امکانات تدافعی و تهاجمی اش را در قالب دو تیپ کماندویی وارد عمل کرده بود و فرمانده سپاه چهارم عراق،عدنان خیرالله نیز برای روحیه دادن به نیروهایش در منطقه حضور داشت،کار به جایی رسید که از نیروهای در خط ما فقط حاج حسین مانده بود و دو پاسدار و دو طلبه بسیجی. در همین گیرودار،حاجی در تماس با من فرمود : فلانی! ما پنج نفر به تعداد پنج تن آل عبا با ذکر مقدس “یا فاطمه الزهرا” جلویشان را می گیریم؛ حال یا به شهادت می رسیم یا پیروز باز می گردیم. در حالی که بغض سنگین گلویم را به هم می فشرد، آنان را به خدا سپردم. آنها با عزمی آهنین و ایمانی والا به امداد های غیبی الهی، این دو تیپ کماندویی را با جرات و جسارتی شگرف به یاری خدا به عقب راندند. بعدها از نیروهایی که در ادامه عملیات به اسارت ما درآمدند، شنیدم که می گفتند: شما پانزده گردان وارد عمل کرده بودید.
[روایتی از سردار مرتضی قربانی ، کتاب ما آن شقایقیم (مجموعه خاطرات)، تقی متقی، ص 59-60
#زندگی_به_سبک_شهدا
https://eitaa.com/moballeghan