اذکار_روز_شنبه👌
1⃣ یا رب العالمین(100),مرتبه
2⃣ یا غنی(۱۰۶۰)مرتبه
3⃣ یا رحمن ویا رحیم 🧚♂️۱۰۰۰ مرتبه
4⃣ لا اله الاانت سبحانک انی کنت من الظالمین(۱۰۰)مرتبه
5⃣ ذکر یا محمد(۱۰)
6⃣ سوره کوثر (۱۰)مرتبه
سوره قدر 🧚♂️( ۱۰) ،مرتبه
4.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
♦️بوی گناه❗️
♦️ اگر گناه بو داشت، دو نفر کنار هم نمینشستند؛ «لَو تَکاشَفتُم ما تَدافَنتُم» اگر از گناهان هم خبر داشتید هیچ کس جنازه دیگری را دفن نمی کرد!
باید خدا را شکر کنیم که گناه بو ندارد.
♦️ البته اولیاء الهی بوی بد گناه را متوجه میشوند؛ امثال شیخ رجب علی خیاط متوجه بوی گناه میشدند لذا گناه بو دارد؛ ایمان هم بو دارد.
♦️ اویس به دیدن پیامبر خدا آمد، ولی ایشان تشریف نداشتند و بخاطر قولی که به مادر داده بود منتظر رسول الله نماند و به یمن برگشت. وقتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد منزل شدند؛ فرمودند بوی اویس به مشامم می رسد« إِنِّی لَأَجِدُ نَفَسَ الرَّحْمَنِ مِنْ جَانِبِ الْیَمَن» بوی ایمان اویس منزل رسول الله را معطر کرده بود.
♦️با بعضی انسانها وقتی معاشرت میکنی بدون اینکه عطری زده باشد خوش بو هستند، برعکس بعض افراد هستند که عطر هم که میزنند بوی بدی میدهند، بخاطر اینکه ایمان وتقوای کاملی ندارد؛ نماز صبحش قضا شده لذا بوی بدی میدهد
🤝
یا مولانا یا صاحب الزمان با شما عهد
میبندم امروز از زبان خویش مراقبت
نمایم تا آنگونه رفتار نکنم که شما
دلچرکین شوید و خدا از من ناراضی
شما هم مرا یاری کنید و پناهم باشید.
#مشارطه_صبحگاهی
#مراقبه_زبان
#روز_سیزدهم
@ostad_shojaeسکوت و جدل 10.mp3
زمان:
حجم:
7.5M
🗣سکوت و جدل
🎙استاد شجاعی
🌹قسمت 0⃣1⃣
👈یکشنبه ۱۹ اسفند
❣با زبانـــــت؛
میشه همین جــ👈ــا پا بذاری اول جاده بهشت و .... بسرعت پیش بری.
درست لحظه ای که:
دلـی رو شــ😊ــاد می کنی،
بهشت همون جا برات شروع میشه
💠چگونه با صاحب الزمان (عج)مانوس باشیم و حضرت را یاری کنیم؟
♦️آیت الله بهجت:
♦️تکان میخوری بگو یا صاحب الزمان
♦️می نشینی بگو یا صاحب الزمان،
♦️برمیخیزی بگو یا صاحب الزمان،
صبح که از خواب بیدار میشوی مؤدب بایست و صبحت را با سلام به امام زمانت شروع کن و بگو آقا جان دستم به دامانت خودت یاری ام کن
شب که میخواهی بخوابی اول دست به سینه بگذار و بگو"السلام علیک یا صاحب الزمان"بعد بخواب.
شب و روزت را به یاد محبوب سر کن که اگر اینطور شد,شیطان دیگر در زندگی تو جایگاهی ندارد،دیگر نمیتوانی گناه کنی،دیگر تمام وقت بیمه امام زمانی...✨
و خود امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرموده است: که در دوران غیبت فقط کسانی بر دین خود ثابت قدم می مانند که با روح یقین مباشر و با مولا و صاحب خود مأنوس باشند.
پیوست: صدقه دادن هرروزه برای سلامتی حضرت، خواندن زیارت عاشورا، اهدای صلوات و سوره توحید و...به حضرت صاحب الزمان،خواندن دعای فرج،دعای عهد هرروز صبح و...امثالهم باعث نزدیک شدن ما به حضرت میشود
رعایت ادب در یاد کردن امام معصوم بسیار زیاد سفارش شده است. تأکید شده مؤمن، باید با القاب شریف و مبارک حضرت را یاد کند.
سرودن و شعر خواندن در فضایل آن بزرگوار در مجالس آن حضرت موجب یاری امام به شمار میآید.
17.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زیارت روز یک شنبه حضرت امیرالمومنین علی (ع) و حضرت فاطمه س
، ....❀ ﴾﷽﴿ ❀
صبح است و طلوع مهربانی
خـورشیـد و حریر آسمـانی
ایام به کام و روزتان عشق
سرزنده و شـادمان بمانی
درود صبحتون بـخیر
#پيامبر_خدا صلى الله عليه و آله:
هركس بگويد: «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ كَمَا هُوَ أَهْلُهُ»، نويسندگانِ آسمان ها را به تكاپو مى اندازد و آنها مى گويند: بارخدايا! ما كه غيب نمى دانيم! و خداوند مى فرمايد: « آن را همان گونه كه بنده ام گفت بنويسيد. ثوابش با من»
🗓 یک شنبه
۳۱ فروردین ۱۴۰۴
۲۱ شوال ۱۴۴۶
۲۰ آوریل ۲۰۲۵
💢✨﷽✨✨﷽✨💢
💢اذکار_روز_یک شنبه👌
1⃣ یا ذالجلال والاکرام(100),مرتبه
2⃣ یا فتاح(۴۸۹)مرتبه
3⃣ یا واحدو یا احد 🧚♂️۱۰۰۰ مرتبه
4⃣ لا اله الاانت سبحانک انی کنت من الظالمین(۱۰۰)مرتبه
5⃣ ذکر یا علی ویافاطمه ادرکنی(۱۰)
6⃣ سوره کوثر (۱۰)مرتبه
سوره قدر 🧚♂️( ۱۰) ،مرتبه
16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام
حواسمون به قند های دور و برمون باشیم
نزاریم زود آب بشن !!
واقعا عالی بود چه مثال زیبایی
غیر از این هم نیست!!
✍انتظار داری کارت هم پیچ نخورد؟!
محقق عالی قدر استاد فاطمی نیا فرمودند: یکی از علما - که از دنیا رفته است. از یکی از صلحا برایم تعریف میکرد که یک نفر گفته بود: من در قسمت بایگانی اداره ای کار میکردم و پروندههای متعدد و بعضا بسیار مهم میآمد و ما در قسمت بایگانی قرار میدادیم. یک روز پرونده ی بسیار مهمی به دستم رسید. چند روزی که گذشت متوجه شدم آن پرونده گم شده است. هر چه گشتم پیدا نشد. در آن گیر و دار که کاملا نا امید شده بودم، به بنده خبر دادند: چون شما مسئول پروندهها هستید اگر تا چند روز دیگر پیدا نشود، حکمی که در مورد شما اجرا میشود یا اعدام است یا حبس ابد؛ از این رو نزد یک نفر اهل دل رفتم، ایشان دستور ختمی فرمودند که انجام بده. همان توسل را انجام دادم. روزی که قرار بود نتیجه بگیریم از پرونده خبری نبود با ناراحتی از منزل بیرون آمدم تا نزدیکی خیابان «مولوی» رفتم. دیدم پیرمردی جلو آمد و گفت: آقا؛ مشکل تو به دست آن شخص - که عرق چین به سر دارد و در حال رفتن است - حل میشود. بدون توجه به این شخص با شنیدن این کلمات دویدم و دامن آقا را گرفتم و گفتم: آقا جان! به دادم برس، گفته اند مشکلم به دست شما حل میشود. پیرمرد نگاهی به من کرد و گفت: خجالت نمی کشی؟ حالتی بهت زده و متعجب داشتم. ایشان فرمودند: چهار سال است شوهر خواهرت از دنیا رفته، یک مرتبه هم به خواهرت و بچه هایش سر نزده ای، انتظار داری کارت هم پیچ نخورد؟! تا نروی و رضایت آنها را جلب نکنی، مشکلت حل نمی شود. بعد از شنیدن صحبت پیرمرد بلافاصله به منزل خواهرم رفتم. وقتی در زدم و خواهرم متوجه شد من هستم، گفت: چطور است بعد از چهار سال آمده ای؟! گفتم: خواهر! از من راضی شو. بچه هایت را از من راضی کن. بعدا برایت تعریف میکنم، غلط کردم. آن گاه رفتم مقداری هدیه گرفتم و آوردم و آنها را راضی کردم. فردا که به اداره برگشتم، به من خبر دادند که ص: ۱۲۲ پرونده پیدا شده است. این پیرمرد عرق چین به سر، عارف بزرگ مرحوم شیخ رجبعلی خیاط بود! [۱]
[۱]: کرامات معنوی / ۷۲،
6.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫✨ با خودت تکرار کن:
♦️ از زمین و آسمان برای من برکت از طرف خداوند نازل می شود . من خودم را دوست دارم و برای خود ارزش میگذارم .
♦️ آرامش در زندگی من جاری است و من شاکر خداوندم . در هر دم انرژی مثبت کائنات وجودم را سرشار می کند .
♦️ در هر بازدم انرژی منفی از وجودم خارج می شود . من از افراد پیرامون خود انرژی مثبت ، آرامش و ثروت جذب میکنم .
♦️ من لیاقت بهترینها را برای خودم دارم . من شادم و برای شادی ام خدا را شاکرم .
🔘 حکایت بسیار زیبااا
مردی ساده چوپان شخصی ثروتمند بود
و هر روز در مقابل چوپانی اش پنج درهم از او دریافت میکرد.
یک روز صاحب گوسفندان به چوپانش گفت:
میخواهم گوسفندانم را بفرپوشم چون میخواهم به مسافرت بروم.
و نیازی به نگهداری گوسفند و چوپان ندارم و میخواهم مزدت را نیز بپردازم.
پول زیادی به چوپان داد اما چوپان آن را نپذیرفت و مزد اندک خویش را که هر روز در مقابل چوپانی اش دریافت میکرد و باور داشت که مزد واقعی کارش است، ترجیح داد.
چوپان در مقابل حیرت زدگی صاحب گوسفندان، مزد اندک خویش را که پنج درهم بود دریافت کرد و به سوی خانه اش رفت.
چوپان بعد از آن روز که بی کار شده بود، دنبال کار می گشت اما شغلی پیدا نکرد ولی پول اندک چوپانی اش را نگه داشت و خرج نکرد به امید اینکه روزی به کارش آید.
در آن روستا که چوپان زندگی می کرد مرد تاجری بود که مردم پولشان را به او می دادند تا به همراه کاروان تجارتی خویش کالای مورد نیاز آنها را برایشان خریداری کند.
هنگامی که وعده سفرش فرا رسید، مردم مثل همیشه پیش او رفتند و هر کس مقداری پول به او داد و کالای مورد نیاز خویش را از او طلب کرد.
چوپان هم به این فکر افتاد که پنج درهمش را به او بدهد تا برایش چیز سودمندی خرید کند.
لذا او نیز به همراه کسانی که نزد تاجر رفته بودند، رفت. هنگامیکه مردم از پیش تاجر رفتند ، چوپان پنج درهم خویش را به او داد.
تاجر او را مسخره کرد و خنده کنان به او گفت:
با پنج درهم چه چیزی می توان خرید؟
چوپان گفت: آن را با خودت ببر هر چیز پنج درهمی دیدی برایم خرید کن.
تاجر از کار او تعجب کرد و گفت: من به نزد تاجران بزرگی میروم و آنان هیچ چیزی را به پنج درهم نمیفروشند، آنان چیزهای گرانقیمت میفروشند.
اما چوپان بسیار اصرار کرد و در پی اصرار وی تاجر خواسته اش را پذیرفت.
تاجر برای انجام تجارتش به مقصدی که داشت رسید و مطابق خواسته ی هر یک از کسانی که پولی به او داده بودند ما یحتاج آنان را خریداری کرد .
هنگام برگشت که مشغول بررسی حساب و کتابش بود، بجز پنج درهم چوپان چیزی باقی نمانده بود و بجز یک گربه ی چاق چیز دیگری که پنج درهم ارزش داشته باشد نیافت که برای آن چوپان خریداری کند.
صاحب آن گربه می خواست آن را بفروشد تا از شرش رها شود ، تاجر آن را بحساب چوپان خرید و به سوی شهرش بر می گشت.
در مسیر بازگشت از میان روستایی گذشت، خواست مقداری در آن روستا استراحت کند ، هنگامی که داخل روستا شد ، مردم روستا گربه را دیدند و از تاجر خواستند که آن گربه را به آنان بفروشد .
تاجر از اصرار مردم روستا برای خریدن گربه از وی حیرت زده شد. از آنان پرسید: دلیل اصرارتان برای خریدن این گربه چیست؟
مردم روستا گفتند: ما از دست موشهایی که همه زراعتهای ما را می خورند مورد فشار قرار گرفته ایم که چیزی برای ما باقی نمی گزارند.
و مدتی طولانی است که به دنبال یک گربه هستیم تا برای از بین برن موشها ما را کمک کند.
آنان برای خریدن آن گربه از تاجر به مقدار وزن آن طلا اعلام آمادگی کردند .
هنگامی که تاجر از تصمیم آنان اطمینان حاصل کرد، با خواسته ی آنان موافقت کرد که گربه را به مقدار وزن آن طلا بفروشد.
چنین شد و تاجر به شهر خویش برگشت ، مردم به استقبالش رفتند و تاجر امانت هر کسی را به صاحبش داد تا اینکه نوبت چوپان رسید ، تاجر با او تنها شد و او را به خداوند قسم داد تا راز آن پنج درهم را به او بگوید که آن را از کجا بدست آورده است؟
چوپان از پرسش های تاجر تعجب کرد اما داستان را بطور کامل برایش تعریف نمود.
تاجر شروع به بوسیدن چوپان کرد در حالی که گریه می کرد و می گفت:
خداوند در عوض بهتر از آن را به تو داد چرا که تو به روزی حلال راضی بودی و به بیشتر از آن رضایت ندادی.
در اینجا بود که تاجر داستان را برایش تعریف کرد و آن طلاها را به او داد.
این معنی روزی حلال است
♦️الهی ما را به آنچه به ما دادی قانع گردان
و در آنچه به ما عطا فرموده ای برکت عطا فرما