eitaa logo
مسیر مؤمنانه
2هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
2.7هزار ویدیو
73 فایل
🍃نگاه ڪن به جان من،در انتظار #جمعه اے ستـــ 🍂ڪه روز وعده باشد و طلوع آن ظـهـور توستـــ 🌷اللّهمّـ عجّل لولیّڪ الفرج کپی مطالب آزاد با ذکر صلوات برای شادی روح مدیر عزیز مسیر مؤمنانه به امیدطلوع فجر ظهور منجی
مشاهده در ایتا
دانلود
💎 اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُران
🔆امروز 405662 روز از غیبت بهارانسانیت گذشت😔 💐معرفت مهدوی💐 🌿افزونى عشق و يقين🌿 💠 «لَوْ تَطَاوَلَتِ‏ الدُّهُورُ وَ تَمَادَّتِ الْأَعْمَارُ لَمْ أَزْدَدْ فِیكَ إِلَّا یقِیناً وَ لَكَ إِلَّا حُبّاً» «اگر تا رسیدن من به دوران وصال روزگاری طولانی در پیش باشد، گردش ایام تنها موجب فزونی یقین و محبت من نسبت به تو می‌شود.» 🔺 انسانى كه زندگى خود را در حریم ولایت امام عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه سپرى كند مهر و شوقى روز افزون دارد. 🔺در گذر ايام عاشق‌تر،راسخ‌تر و ثابت قدم‌تر مى‌گردد و حتى زمانى كه توجه ظاهرى امام عجل‌الله‌تعالی‌فرجه نسبت به او با تأخير صورت گيرد،دچار شك و ترديد نمى‌شود. 🔺اگر در گذر زمان محبتمان نسبت به حضرت افزون نشده و ترديد بر وجودمان حاكم گردد، عاشق صادق نيستيم. ✨ گر بَركنَم دل از تو و بر دارم از تو، مهر ✨ آن مهر، بر كه افكنم و دل كجا برم... 📗 زيارت سرداب، المزار، ص ٢٠٦ 🙏🏻 ┄┅══✼🌼✼══┅┄
دیر اگر رٰاه بیُفتیم به یوسـُف نرسیم ! سَرِ بازار کِه او مُنتظِرِ مٰا نشوَد ... 💙
ـ﷽ـ 💌نامه حجر/بند ۴۹ نَبِّئْ عِبَادِيٓ أَنِّيٓ أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ازخالق آسمانے به بنده زمینے😍🌱 بنده ی من شاید الان که داری این نامه رو میخونی نا امید باشی،خسته ازهرج و مرج این دنیا و شایدم خیلی ناراحت... قبل ازاینکه کسی از این ناراحتی خبردار باشه،حتی قبل ازاینکه این ناراحتی به قلب وجانت برسه،من باخبرم؛ من از آشوب های درونیت آگاهم... چرا آشوبی؟! مگه هنوز حضور من رو تو تک تک لحظه های این دنیا حس نمی کنی؟! من به عشق تو، عزیزترین فرستادم رو واسطه قراردادم تا پیغامم رو به تو برسونه. پیغام من برای تو اینکه: من ازهمه به تو مهربان ترم، حتی یک لحظه ام شک نکن نازنینم..♡ مگه میشه تو تنهایی رهات کنم؟! مگه میشه کسی رو که خودم آفریدم به دیگری واگذار کنم؟! غمگین نباش،من کنارتم. من یعنی(خدایی که همه چیز رو برای تو آفرید و تنها تو رو آفرید برای خودش) پس به سمت خودم بگرد درحالی که به تو امیدوارم وتو از رحمت ومهربانی من آگاهی🌱 دوستدارهمیشگی تو ♥️ 📬فرستنده:خدا 📖گیرنده:انسان 🌌
Ezterar Marde Faransavi.mp3
3.68M
📣 ▫️فقط صدایش کن... 🔶🔹 زیبایی از عنایت مولای نازنین ما حضرت مهدی علیه السلام، به یک مسیحی.
💗🌿عاشق این قانون خدا هستم که اگر به او نزدیک شوی حال خوبی داری ولی اگر از او دور شوی حال بدی داری بهترین راهنما برای ما احساسمان است هرکجا در مسیر زندگی دچار احساس بد شدی مطمئن باش که راه را اشتباه رفته‌ای برگرد و راه صحیح را برو احساس خوب ما به خدا وصل است هر چه به خدا نزدیک‌تر شویم ، احساس بهتری داریم و این یعنی که در مسیر صحیح حرکت می‌کنیم اسم و یاد خدا، بهترین و آرامش بخش ترین حس دنیاست
مسیر مؤمنانه
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت2 بایدبرای خانه، خرید می کردم مادر برای شام، برادرم
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 به خودم جرات دادم و به طرفش رفتم وگفتم: –ببخشید یه سوالی داشتم.سرش را بالا آورد و بلند شد، یه قدم به طرفم امد و گفت: –بله! جزوه‌ام را در آوردم و علامت ها را نشانش دادم و گفتم: –اینارو شما کشیدید؟ نگاهی به جزوه انداخت و با تعجب گفت: –آخ ببخشید، آره فکر کنم. من چرا روی جزوه شما علامت گذاشتم؟ اصلا حواسم نبود. معذرت می‌خوام. آخه من عادت دارم موقع مطالعه مدام یه مداد دستم می گیرم و مطالب رو خط و نشانه می زارم. صورتش کمی سرخ شد و سرش را پایین انداخت. –اشتباهی فکر کردم جزوه‌ی خودمه، بدین پاکش کنم براتون. دستش را دراز کرد که جزوه را بگیرد، ولی من جزوه راعقب کشیدم و برای این که بیشتر از این خجالتش ندهم گفتم:– نه اشکالی نداره، گفتم شاید اینا نمونه سوالی چیزیه که علامت گذاشتید. می‌خواستم از خودتون بپرسم. سرش را بلند کرد و زل زد به جزوه. –مهم که هستند، کلا من مطالب مهم رو خط می کشم، تا بیشتر بخونم. لبخند پیروز مندانه ایی زدم و با اجازه ایی گفتم و برگشتم. از پشت سرم صدای نفسش را شنیدم که خیلی محکم بیرون داد، معلوم بود کلافه شده است.من هم خوشحال از این که توانسته بودم حالش را کمی بگیرم به طرف صندلی‌ام راه افتادم.جوری برخورد می کند من که با دخترها راحت حرف می زنم، حرف زدن با اوسختم می شود. ردیف یکی مانده به آخر نشسته بود. کیفم را برداشتم و رفتم صندلی آخرکه درست پشت سرش بود نشستم. کمی پرویی بود. من آدم پرویی نبودم ولی دلم می خواست بیشتر رفتارش را زیر نظر داشته باشم. نمی دانم چرا رفتارهایش برایم عجیب وجالب بود. آنقدر حجب و حیا داشت که آدم باورش نمی شد. فکر می کردم نسل این جور دخترا منقرض شده است. وقتی از کنارش رد شدم تاردیف پشتش بنشینم باتعجب نگاهم کرد. سرش را زیر گوش دوستش برد که اوهم یک دختر محجبه ولی مانتویی بود، چیزی گفت، بعد چند ثانیه بلند شدندو جاهایشان را با هم عوض کردند. چشمهایم رابه جزوه‌ام دوختم. یعنی من حواسم نیست، با امدن سارا و بقیه بچه ها سرم را بلند کردم. سعید داد زد:–آرش چرا اونجارفتی؟ با دست اشاره کردم همانجا بنشیند. ولی مگر اینها ول کن هستند.سارا و بهار امدند و بعد از سلام و احوال پرسی پرسیدند: – چرا امدی اینجا؟ با صدای بلندتر جوری که راحیل هم بشنود گفتم: –نزدیک امتحاناس امدم اینجا حواسم بیشتر سر کلاس باشه، اونجا که شما نمی ذارید. سعیدبا خنده گفت: –آخی، نه که توخودت اصلا حرف نمی زنی. گفتم:– ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازس. سارا نگاه مشکوکی به من انداخت و گفت: –آهان، فکر خوبیه.بعد رو کرد به راحیل و گفت: –راحیل می خوام بیام پیش تو بشینم. راحیل با تعجب نگاهش کرد و گفت: –خدا عاقبت مارو بخیر کنه،یه صندلی بیار، بعد بیا بشین. ✍# به‌قلم‌لیلا‌فتحی‌پور ... 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🍃از پنجره روزگار به درخت عمر که مینگرم خوشتر از یاد عزیزان ثمری بر آن نیست 🌹🍃 🍀و دوباره در می یابم که بهترین قلبها در نزد خداوند متعلق به کسانی است که بی هیچ توقعی مهربانند....💚 یادتون خوش😇 جانتون سلامت💚 🍀
💕اندیشه هایی که هم اکنون انتخاب می کنی و در باورت می پرورانی آینده ی تو را رقم می زنند! افکار امروز تو همان تجربه های فردا هفته ی آینده و سال بعد تو هستند
شهید محمودرضا مےگفت : بہ نظرم اینطور میاد ، کہ خداوند شهادت رو بہ کسایے میده کہ پُر کار هستن..