eitaa logo
مسیر مؤمنانه
2هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
2هزار ویدیو
65 فایل
🍃نگاه ڪن به جان من،در انتظار #جمعه اے ستـــ 🍂ڪه روز وعده باشد و طلوع آن ظـهـور توستـــ 🌷اللّهمّـ عجّل لولیّڪ الفرج کپی مطالب آزاد با ذکر صلوات برای شادی روح مدیر عزیز مسیر مؤمنانه به امیدطلوع فجر ظهور منجی
مشاهده در ایتا
دانلود
مردی برای عبادت به مسجد رفت. نيّتش آن بود كه شب را به راز و نياز با پروردگار بگذراند. شب هنگام كه به نماز مشغول بود صدائی به گوشش رسيد. تصور كرد شخصی به مسجد وارد شده است. با خود گفت: لابد شخصی كه در اين موقع شب به مسجد آمده است زاهدی است و مرا همچون خود زاهد تمام عياری بشمار خواهد آورد. بايد احتياط كنم و شرط عبادت و خضوع را به جا آورم: همه شب تا به روزش بود طاعت نياسود از عبادت هيچ ساعت دعا و زاری بسيار كرد او گهی توبه گه استغفار كرد او به جای آورد آداب و سنن را نكو بنمود الحق خويشتن را وقتی صبح شد و هوا روشن گرديد، مرد چشمش به سگی افتاد كه درگوشه مسجد خوابيده بود. از خجالت سر به زير انداخت و با خود گفت: همه شب بهر سگی در كار بودی شبی به حق را چنين بيدار بودی ز بی شرمی شدی غرق ريا تو نداری شرم آخر از خدا تو بسی سگ از تو بهتر ای مُرائی* ببين تا سگ كجا و تو كجايی؟ چو پرده برفتد از پيش آخر چه گويی با خدای خويش آخر؟ ( )
مردی برای عبادت به مسجد رفت. نيّتش آن بود كه شب را به راز و نياز با پروردگار بگذراند. شب هنگام كه به نماز مشغول بود صدائی به گوشش رسيد. تصور كرد شخصی به مسجد وارد شده است. با خود گفت: لابد شخصی كه در اين موقع شب به مسجد آمده است زاهدی است و مرا همچون خود زاهد تمام عياری بشمار خواهد آورد. بايد احتياط كنم و شرط عبادت و خضوع را به جا آورم: همه شب تا به روزش بود طاعت نياسود از عبادت هيچ ساعت دعا و زاری بسيار كرد او گهی توبه گه استغفار كرد او به جای آورد آداب و سنن را نكو بنمود الحق خويشتن را وقتی صبح شد و هوا روشن گرديد، مرد چشمش به سگی افتاد كه درگوشه مسجد خوابيده بود. از خجالت سر به زير انداخت و با خود گفت: همه شب بهر سگی در كار بودی شبی به حق را چنين بيدار بودی ز بی شرمی شدی غرق ريا تو نداری شرم آخر از خدا تو بسی سگ از تو بهتر ای مُرائی* ببين تا سگ كجا و تو كجايی؟ چو پرده برفتد از پيش آخر چه گويی با خدای خويش آخر؟ *مُرائي: رياكار ( ) ✍ @mobarz2