#شب_چهارم
#محرم
#برخورد_لشکر_امام_با_حر
🔹دو منزل مانده به کوفه امام با لشکر حر مواجه شد
🔸فرمود به یاری ما آمده ای یا به جنگ ما؟
🔹حر گفت : یا اباعبدالله! برای جنگ با شما آمده ام!
🔸در این سرزمین نامه ای از سوی ابن زیاد به حر رسید که در آن حر را سرزنش کرده بود و دستور داده بود کار را بر حسین علیه السلام سخت بگیرد.
🔹وقتی لشکر حر از حرکت کاروان حسینی جلوگیری کرد امام برخواست و خطبه ای خواند...
🔸... آیا نمی نگرید که به حق عمل نمیشود و کسی از باطل نهی نمیکند؟!
🔸واجب است که مومن (در چنین شرایطی) با جان و دل مشتاق دیدار پروردگارش باشد.
🔸همانا که من مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز ملامت و ذلت نمیدانم.
--------------------------------------------------
📘 #لهوف #سید_ابن_طاووس
#حضرت_حسین علیه السلام
#حر_ابن_یزید_ریاحی
#امر_به_معروف_نهی_از_منکر
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
#شب_چهارم
#محرم
✅ #برخورد_حر_با_امام_حسین علیه السلام
🔹حسین علیه السلام به یارانش فرمود : به اینها آب بدهید و به اسبانشان هم آب بدهید. آنها کاسه ها را پر از آب میکردند و اسبها آنقدر مینوشیدند تا سیراب شوند.
🔸حصین ابن نمیر حر را به همراه ۱۰۰۰سوار مقابل امام فرستاده بود.
🔹امام فرمود من به دعوت شما آمدم که گفتید ما امام نداریم . اگر مرا نمیخواهید به همان جا که از آن آمدم برمیگردم.
🔸امام به حر فرمود آیا میخواهید با لشکر خود نماز بخوانید؟
▪️گفت : نه ما به شما اقتدا میکنیم...
🔹بعد از نماز عصر و خطبه امام حر گفت : به خدا من از نامه دعوت به شما خبری ندارم. امام ۲ خُرجین از نامه ها را به حر نشان داد. حر گفت ما از آنها که نامه نوشتند نیستیم و چون به تو برخوردیم از تو دست برنداریم تا تو را در کوفه نزد عبیدالله ببریم.
🔸امام فرمود مرگ بر تو از این کار نزدیکتر است.امام به اصحاب فرمود برخیزید و سوار شوید ، چون خواستند برگردند حر مانع شد.
✳️امام گفت : حُر مادرت به عزایت بگرید ، چه میخواهی؟
😭حر گفت : اگر عرب دیگری چنین میگفت و مانند تو گرفتار بود از جوابش نمیگذشتم هرکه بود ولی من نمیتوانم جز به نیکی نام مادر تو را ببرم.
🔹حر گفت : من دستور جنگ با تو را ندارم مامورم از تو جدا نشوم تا تو را به کوفه برم. اگر نمیخواهی از راهی برو که به کوفه و مدینه نرود این پیشنهاد عادلانه ای است.
✅ حضرت پذیرفت و راه قادسیه(کربلا) را پیش گرفت.
--------------------------------------------------
📘#نفس_المهموم #شیخ_عباس_قمی
#حضرت_حسین علیه السلام
#حر_ابن_یزید_ریاحی
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
✅ #توبه_حر_یزید_ریاحی
🔹ابو مخنف می گوید بعد از این که اولین تیراندازی را کردند تعدادی از اصحاب امام(ع) به شهادت رسیدند و تقریبا 50 نفر از ایشان باقی ماندند. در این هنگام بود که
🔸حسین(ع) دست به محاسن خود کشیده و فرمود: این ها –تیرها-فرستادگان این قوم بودند. سپس فرمود: خداوند بر یهود و نصاری غضبش را شدید نمود چون برای خدا فرزند قائل شدند، و بر مجوس نیز غضبش را شدید نمود زیرا ماه و خورشید و آتش را می پرستیدند. و همانا خدا غضبش را شدید می نماید بر قومی که جمع شده اند تا فرزند پیامبرشان را بکشند. به خدا سوگند هیچ گاه درخواستی که از من دارند را نمی پذیرم تا زمانی که خداوند را در حالی که به خون خود خضاب شده ام ملاقات نمایم.
✳️ سپس فریاد زند:
✳️«أما من مغیث یغیثنا لوجه اللّه تعالى؟ أما من ذاب یذبّ عن حرم رسول اللّه»؟
🔹آیا فریادرسی نیست که برای خدا به فریاد ما برسد؟ آیا مدافعی نیست که از حرم رسول الله(ص) دفاع نماید؟(1)
🔻در این هنگام حر بن یزید مشاهده كردند كه لشكریان تصمیم دارند سید الشهداء را بكشند به عمر بن سعد گفت: ✳️آیا با حسین بن على جنگ خواهى كرد؟
🔻گفت: آرى به خداوند جنگى خواهیم كرد كه در آن دستها و سرها از بدن جدا شوند
🔻گفت: مگر شما به پیشنهاد او رضایت ندادید؟
🔻عمر بن سعد گفت: اگر اختیار در دست من بود قبول مى كردم لیكن عبید اللَّه بن زیاد پیشنهاد او را قبول نكرد.
🔸حر بن یزید پس از این مذاكرات به مردى از خویشاوندانش بنام قرة بن قیس گفت: آیا اسبت را آب داده اى جواب داد آب نداده ام قره گوید من گمان كردم وى دوست دارد از جبهه جنگ كنارهگیرى كند و در جنگ شركت نداشته باشد
✳️ اگر حرّ بن یزید مقصودش را با من در میان میگذاشت من هم باتفاق او بطرف حسین علیه السّلام می رفتم.
🔹حر بن یزید آرام آرام به طرف سید الشهداء علیه السّلام می رفت. مردى به وى گفت:
🔺چرا تو را ناراحت میبینم؟
✳️جواب داد به خداوند سوگند من خود را بین دوزخ و بهشت مشاهده میكنم؛ به پروردگار سوگند دوزخ را بر بهشت اختیار نخواهم كرد اگر چه قطعه قطعهام كنند.(2)
🔹سپس اسب خود را به سوى حسین علیه السّلام راند (3) در حالى كه
🔘نیزه خود را وارونه و
🔘سپر خود را واژگون كرده بود و
🔘سرش را به خاطر خجالت از آل رسول پایین افكنده بود كه آنها را در این مكان بی آب و علف فرود آورده بود!
📣آنگاه صداى خود را بلند كرد:
😭«خدایا من به سوى تو بازگشتم، پس توبه مرا بپذیر، به تحقیق كه من قلوب اولیاء تو و فرزندان پیامبر تو را لرزاندم!
😭اى اباعبداللّه من توبه میكنم آیا توبه من پذیرفته است؟»(4) به پروردگار سوگند اگر می دانستم قضیه این چنین خواهد شد، نسبت به شما هیچ اقدامى نمی كردم (5)
✳️حسین علیه السّلام فرمود:
🔸آرى خداوند توبه تو را میپذیرد، (6) این كلام او را مسرور كرد و به حیات ابدى و نعمت دائمى یقین كرد.
🔻 اینجا قول هاتف برایش واضح شد، رو به حسین علیه السّلام كرد و گفت:
✳️هنگامى كه از كوفه خارج شدم صدائى شنیدم كه میگفت: اى حرّ بشارت باد تو را به بهشت، گفتم: واى بر حرّ و بشارت بهشت در حالى كه به جنگ پسر دختر پیامبر میرود. (7)
🔹حسین علیه السّلام فرمود: تو به خیر رسیدى و پاداش تو محفوظ است. این در حالى بود كه یك غلام ترك هم همراه حرّ بود. (8)
--------------------------------------------------
#شب_چهارم
#محرم
#حر_ابن_یزید_ریاحی