🔸شهید جوانی که به فکر کودکان کار بود
🔹شهید معین بیانی از اتوبوس پایین آمد و از ترمینال میرجاوه خارج شد؛ او بهطرف دختربچههای دستفروش رفت و صدایشان کرد. سه تایشان دویدند و جعبه آدامسهایشان را جلوی او گرفتند. آقا تو رو خدا بخر؛ همیشه همین را میگفتند.
🔹 معین بیانی دفعه قبل از بچهها پرسیده بود: مگه شما عروسک و اسباب بازی ندارین؟ و همزمان با نگاه متعجب آنها مواجه شده بود. همان وقت تصمیم گرفت از مرخصی که برگردد کاری برای آن کودکان معصوم و فقیر انجام بدهد و حالا برگشته بود.
🔹او کیسه نایلونی را بالا گرفت و گفت: بچهها عمو معین براتون یه هدیه خریده. بچهها جعبهها را پایین بردند و با خوشحالی به دست جوان سرباز چشم دوختند. معین عروسکها را از توی نایلون بیرون آورد و به هر کدامشان یکی داد. صورتشان بین حس تعجب و خوشحالی مانده بود. به هم نگاه می کردند و با جیغ و خنده عروسکها را دور سرشان میچرخاندند و میپریدند بالا. برای معین شنیدن این خندهها از هر چیزی دلنشین تر بود...
#معرفی_شهید #شهید_مدافع_وطن
🇮🇷به #مبین بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/4119134328C112e25a644
#مجمع_بانوان_یاریدهنده_نظاماسلامی
#مدافعان_حریم_خانواده