هدایت شده از - غلام ِحضرت ِقمر -
پلکی بهم زدیم و محرم تمام شد ؛
صد زخم دارد این دل و مرهم تمام شد ..
هدایت شده از مبتلایِحسین:)
آقایِاباعبدالله
تا پیرهنِ سیاهِ عزاتونو از تن در نیاوردم میشه کربلامو امضا کنید ..
مبتلایِحسین:)
آقایِاباعبدالله تا پیرهنِ سیاهِ عزاتونو از تن در نیاوردم میشه کربلامو امضا کنید ..
فقط ازت یه چیز میخوام امام حسین:)
اربعین
پای پیاده
مشایه
شلوغی حرم
و فقط ازدحام سرازیری بابالسلام:)))
فقط یه بار دیگه بابالسلام....(((:
بعد از اینکه از باب الشهدا گذر کردم و از بین الحرمینت اومدم بیرون
سمت چپ بپیچم و خودمو بین زائرایی که با شور به سمت بین الحرمین میان گم کنم و از پفک فروشی و فلافلی و آبمیوه فروشی گذر کنم
حتی از مغازه متبرکاتت عبور کنم و چند ثانیه مکث کنم و زل بزنم به سنگ های خوش تراش حرمت به عقیق و دُر و تسبیح و صلوات شمار پشت ویترین :))
از روبه روی امانات کلاسکه ها با لبخند رد بشم و
و جلوی کتاب فروشی بایستم و با شوق به تک تک کتاب هایی که با خط خوش روش نوشته نگاه کنم و هی با خودم بگم آخرش
اسیر کربلات میشم و برای درسم از اینجا کتاب میخرم....(((:
و در آخر برسم به گیت باب السلام :))))
بعد از تفتیش
مستقیم از اون سراشیبی بیام پایین
سمت راست سرازیری روی اون پله ها بشینم ، دقیقا جلو اون جا قرآنی...(((:
بعد چشمام بین دوراهی گنبد یا ضریحت گیر کنه...
اینکه ندونم سرمو بالا بگیرم چشم بدوزم به گنبدت..
یا پایینو نگاه کنمو خیره بشم به شش گوشه ضریحت..
و آخرش نگاهم بین جزئیات گنبدت و شلوغی ضریحت هی جابه جا بشه...
آره من ریز به ریز جزئیات حرمت رو حفظم..((:
از بس که تو حرمت سرتاسر وجودم چشم بود تا همه چی رو ببینم
تا سیر تماشات کنم، که بعدا دلتنگ نشم اما هرچی بیشتر دیدم بیشتر دلتنگ شدم، آره من سیر از نگاه نشدم...
هیچ وقت نشدم
هربار که اومدم از درون آشفته تر شدم
و چقدر برام این آشفتگی مطلوبه:)
اما داستان باب السلامت با همه دنیا برای من فرق داره ،
آخ از باب السلام
که ملجا تموم دلتنگی هامه :)))
که سند خادمیم تو آستان مقدست همون جا امضا شد:))
که من روبه روی باب السلامت شدم
زباله جمع کن حرمت :)))))
که خودت بهم گفتی غمت نباشه دخترم،
نمیزارم حسرت خادمی حرم تو دلت بمونه...
آخ که چقدر این اسم به جونم میچسبه :)))
چقدر نگاهت به جونم میچسبه :))))
چقدر خنکای حرمت به جونم میچسبه :))))
اصلا همون جا بود که شدی،
جونم امام حسین
همون جا بود که با بغض بهت گفتم
اگر بخوای منو یا نخوای حرفی نیست،اما بدون که
تو جونمی امام حسین
که جونمی امام حسین ...((:
******
که حالا هرجای دنیاهم باشم
هرچقدرم که ازت دور باشم
میدونم که خوب میدونی..
میدونم که خوب شنیدی..
میدونم که اون غروب غم انگیز وقتِ وداع، خوب بغلم کردی ...
میدونم که بیشتر از هرکسی تو دنیا میدونی...
حتی اگه دخترت، اونی نباشه که تو دوست داری..
حتی اگه تحت قبهات بهت قول داده و عمل نکرده.....
ولی این دختر مطمئنه که تو آگاهی،
که شما همه جونش هستی...
مطمئنه که تک تک جمله هایی که تو سراشیبی باب السلام بهت گفته رو یادته...(:
مطمئنه که آخرین جمله ای که روبه روی ورودی باب السلام با حسرت و خواهش
با غم کشنده جدایی بهت گفته رو یادته:
تو جونمی امام حسین .....(((:
● بهوقتچهارممرداد،صفرچهار
● بهوقتِدلتنگی
● دستِمارابهشبکههایضریحبرسانید،فقط :)
مبتلایِحسین:)
فقط یه بار دیگه بابالسلام....(((: بعد از اینکه از باب الشهدا گذر کردم و از بین الحرمینت اومدم بیرون
آره من هرجای دنیاهم که باشم
آخرش اسیر همین کنج حرمتم
همین کنج که گونه راستم رو میذاشتم
رو کاشی های خنک سرازیری
همین کنج که روضه حضرتِمادر
گوش میدادم
تا به لطف مادرت بشم زباله جمع کن حریمت..((:
آره من خرابات نشین همین کنجم
همین کنجی که روبه روی گنبد و ضریحت
هی با خودم تکرار میکردم:
الهی دردت به جونم #قتیلالعبراتمن
هدایت شده از مبتلایِحسین:)
چقدر این حس بلا تکلیفی و اضطرابی رو که هرسال دم دمای اربعین سراغم میادو دوست ندارم :)))
هدایت شده از مبتلایِحسین:)
ولی من فقط محتاج اینم که از سرازیری باب السلام برم پایین و چشمام که به گنبدت افتاد هی با خودم زمزمه کنم:
خوابمیابیدارماینجاکربلاست:)
#قتیلالعبراتمن
مبتلایِحسین:)
و بالاخره بعد از یازده ماه جدایی :))))
سلام و ادب
● یکی از عزیز ترین افراد زندگیم
که ایران ساکن نیست رو ،
بعد از حدود یکسال دیدم..((:
● پیویم:
@Reyhoon_Sfdri