💖🌷مدافعان حریم عشق🌷💖
✅یادتونه آقا جانمان چی فرمودند:
باذن الله ازمذاکرات ضرر نمیکنیم...
بلکه تجربه ای دراختیار ملت قرارمیگیردکه مثل تجربه تعلیق موقت غنی سازی درسالهای٨٢و٨٣
ظرفیت فکری وتحلیلی مردم رابالاخواهد برد/۹۲
1_7762041.mp3
336K
📣 استاد رحیم پور ازغدی:
⛔️ صهیونیستی کردن قدس، یک پروژه امپریالیستی است!
گروه مدافعان حریم عشق
http://eitaa.com/joinchat/2534146058Gfcf934ef0f
1_7901134.mp3
5.92M
استاد انصاریان
#محاسبه_نفس
⬅️ عمرت را در چه راهی هزینه کردی؟
گروه مدافعان حریم عشق
http://eitaa.com/joinchat/2534146058Gfcf934ef0f
💖🌷مدافعان حریم عشق🌷💖
اول تو بگو؛ بگو قهرمانها چه شکلی هستند؟ چطور قهرمان شدهاند؟ چطور اسمشان برای همیشه سرزبانها ماندگار شده؟ بعد بگذار من برایت بگویم که زیر سقف تک تک خانههای ایران بزرگ و پهناور خودمان، هزار هزار روایت وجود دارد از زندگی قهرمانهای واقعی؛ نه آن شخصیتهای تخیلی فیلمهای هالیوودی. یکی از این خانهها، چهار دیواری یک خانه ساده و معمولی است در تبریز. خانه شهید حامد جوانی؛ یکی از همان قهرمانهای واقعی که گمنامند و کمتر کسی اسمشان را شنیده؛ شهید مدافع حرمی که در سوریه و بین غیر ایرانیها، به🌹 «شهیدِ ابوالفضلی» 🌹معروف شدهاست.
شهید #حامد جوانی یکی از جوان ترین شهدای مدافع حرم #آذربایجان
متولد 👈۲۸ آبان ۶۹ است.
👈در روز ۲۳ اردیبهشت ۹۴ در منطقه لاذقیه سوریه مجروح شده و
بر اثر شدت جراحات حدود ۴۳ روز در سوریه و بیمارستان بقیه الله تهران بستری و
👈در حالت کما بود که
سرانجام با لبیک به دعوت حق،
👈۳ تیر ماه ۹۴ به قافله سیدالشهدا(ع) پیوست و در گلزار شهدای وادی رحمت آرام گرفت...
💖🌷مدافعان حریم عشق🌷💖
#شهیدی که #نحوه شهادتش #را نقاشی کرده بود
زندگی حامد جوانی اما افسانه نیست، قصه نیست؛ عین حقیقت است. همه آنهایی که حامد را میشناسند، شهادت میدهند به قهرمان بودنش، به قهرمان رفتنش... بگذار ماجرای رفتنش را اینطور برایت بگویم: «یک روزِ گرم اردیبهشتی، 1400 کیلومتر آن طرفتر از خاک کشورمان ، یک جوان رعنای ایرانی بود و دهها نیروی تکفیری، یک جوان رعنای ایرانی بود و دهها داعشی تا دندان مسلح که از چهار طرف محاصرهاش کردند و ناغافل به سمتش آتش گشودند...آتش باران تکفیریها که تمام شد، باز هم این جوان ایرانی بود، همانجای قبلی، روی خاک لاذقیه...اما بدون دست، بدون چشم... با یک تن پر از ترکش...
شادی روحش صلوات❤️
الخیر فی ما وقع
#خیر_است
پادشاهی وزیری داشت كه هر اتفاقی می افتاد، می گفت: خیراست!!
روزی دست پادشاه درسنگلاخ ها گیركرد و مجبور شدند انگشتش را قطع كنند، وزیر در صحنه حاضر بود و گفت: خیر است!
پادشاه از درد به خود می پیچید، از رفتار وزیر عصبی شد، او را به زندان انداخت.
یک سال بعد پادشاه كه برای شكار به كوه رفته بود، در دام قبیله ای گرفتار شد كه بنا بر اعتقادات خود، هر سال یک نفر را كه دینش با آن ها مختلف بود، سر می بریدند و لازمه اعدام آن شخص این بودكه بدنش سالم باشد.
وقتی دیدند اسیر، یكی از انگشتانش قطع شده، وی را رها كردند .
آنجا بود كه پادشاه به یاد حرف وزیر افتاد كه زمان قطع انگشتش گفته بود: خیر است!
پادشاه دستور آزادی وزیر را داد .
وقتی وزیر آزاد شد و ماجرای اسارت پادشاه را از زبان اوشنید، گفت:خیر است!
پادشاه گفت: دیگر چرا؟؟؟
وزیر گفت: از این جهت خیراست كه اگر مرا به زندان نینداخته بودی و زمان اسارت به همراهت بودم، مرا به جای تو اعدام می كردند...
در طریقت هر چه پیش سالك آید خیر اوست
در صراط مستقیم ای دل كسی گمراه نیست .