eitaa logo
مدافعان حجابیم
243 دنبال‌کننده
260 عکس
250 ویدیو
1 فایل
ـ﷽ـ🌱 〖خداوندگار‌م؛ رحمتِ‌تو ،💜 بیشتر‌از‌آرزوهایِ‌کوچکِ‌منھ'〗 • • • "✿ • •
مشاهده در ایتا
دانلود
مستند سه دقیقه در قیامت(مستندی بسیار زیبا و آموزنده😱😱) قسمت 🦋 صدقه🦋 در میان روزهایی که بررسی اعمال آنها انجام شد، یکی از روزها برای من خاطره ساز شد، چون در آن وضعیت ما به باطن اعمال آگاه می شدیم ،یعنی ماهیت اتفاقات و علت برخی وقایع را می‌فهمیدیم. چیزی که امروزه به اسم شانس بیان می شود، اصلاً آنجا مورد تایید نبود. بلکه تمام اتفاقات زندگی به واسطه برخی علت ها رخ می داد. روزی در دوران جوانی با اعضای سپاه به اردوی آموزشی رفتیم، کلاس های روزانه تمام شده و برنامه اردو به شب رسید ،نمی دانید که چقدر بچه های هم دوره را اذیت کردم. بیشتر نیروها خسته بودند و داخل چادرها خوابیده بودند ،من و یکی از رفقا می رفتیم و با اذیت کردن، آنها را از خواب بیدار می کردیم برای همین یک چادر کوچک به من و رفیقم دادند و ما را از بقیه جدا کردند. شب دوم اردو بود که باز هم بقیه را اذیت کردیم و سریع برگشتیم چادر خودمان که بخوابیم. البته بگذریم از اینکه هر چه ثواب اعمال خیر داشتم به خاطر این کارها از دست دادم. وقتی در اواخر شب به چادر خودمان برگشتم، دیدم یک نفر سر جای من خوابیده، من یک بالش مخصوص برای خودم آورده بودم و با دو عدد پتو برای خودم یک رختخواب قشنگ درست کرده بودم. چادر ما چراغ نداشت و متوجه نشدم چه کسی جای من خوابیده فکر کردم یکی از بچه‌ها می‌خواهد من را اذیت کند. لذا همین طور که پوتین پایم بود جلو آمدم و یک لگد به شخص خواب زدم. یک بار دیدم حاج آقا که امام جماعت اردوگاه بود از جا پرید و قلبش را گرفته و داد میزد کی بود؟؟ چی شد؟؟!! وحشت کردم، سری از چادر آمدم بیرون . بعدها فهمیدم که حاج آقا جای خواب نداشته و بچه ها برای اینکه من را اذیت کنند به حاج آقا گفتند که این جای حاضر و آماده برای شماست . اما لگد خیلی بدی زده بودم. بنده خدا یک دستش به قلبش بود و دست دیگرش به پشتش.! حاج آقا آمد از چادر بیرون و گفت الهی پات بشکنه مگه من چیکار کردم که اینجوری لگد زدی. اومدم جلو و گفتم: حاج آقا غلط کردم، ببخشید، من با کسی دیگه شما را اشتباه گرفتم. اصلا حواسم نبود که پوتین پام کردم و ممکنه ضربه شدید باشه. خلاصه اون شب خیلی معذرت خواهی کردم. بعد به حاج آقا گفتم: شرمنده، شما برید بخوابید من میرم تو ماشین می خوام ،فقط با اجازه بالشت خودم رو برمیدارم، چراغ را برداشتم و رفتم توی چادر، همین که بالش رو برداشتم دیدم یک عقرب به بزرگی کف دست زیر بالش من قرار داره. حاج آقا هم اومد داخل و هر طوری بود عقرب رو کشتیم .حاجی نگاهی به من کرد و گفت جون من رو نجات دادی ،اما بد لگدی زدی ،هنوز درد دارم .من هم رفتم توی ماشین خوابیدم . روز بعد اردو تمام شد و برگشتیم .همان شب من در حین تمرین در باشگاه ورزش های رزمی پایم شکست، اما نکته جالب توجه این بود که ماجرای آن روز در نامه عمل من کامل و با شرح جزئیات نوشته شده بود. جوان پشت میز به من گفت آن عقرب مأمور بود که تو را بکشد، اما صدقه ای که آن روز دادی مرگت را به عقب انداخت. همان لحظه فیلم مربوط به آن صدقه را دیدم، عصر همان روز خانم من زنگ زد و گفت ،فلانی که همسایه ماست خیلی مشکل مالی داره، هیچی برای خوردن ندارند، اجازه میدی از پول‌هایی که کنار گذاشتیم مبلغی بهشون بدم؟؟ گفتم آخه این پول رو گذاشتم برای خرید موتور، اما عیب نداره هر چقدر میخوای بهشون بده. جوان گفت: صدقه مرگ تو را عقب انداخت. اما آن روحانی که لگد خورد، ایشان در آن روز کاری کرده بود که باید این ضربه را میخورد، ولی به نفرین ایشان پای توهم در روز بعد شکست. بعد به اهمیت صدقه دادن و خیرخواهی برای من اشاره کرد و آیه ۲۹ سوره فاطر را خواند (کسانی که کتاب الهی را تلاوت می کنند و نماز را برپا می دارند، و از آنچه به آنها روزی دادیم پنهان و آشکار انفاق می کنند ،تجارت پرسودی را امید دارند که نابودی و کسا در آن نیست .) یا حدیثی که امام باقر علیه السلام فرمودند: صدقه دادن ۷۰ بلا از بلاهای دنیا را دفع می‌کند و صدقه دهنده از مرگ بد رهایی می یابد. البته این نکته را باید ذکر کنم، به من گفته که صدقات صله رحم نماز جماعت و زیارت اهل بیت علیهم السلام و حضور در جلسات دینی و هر کاری که برای رضای خدا انجام دهید، جزو عمرت حساب نشده و باعث طولانی شدن عمر می گردد . 🌹🌹پیشنهاد ویژه برای خواندن🌹🌹 ادامه دارد........