eitaa logo
مدافعان حجابیم
225 دنبال‌کننده
260 عکس
250 ویدیو
1 فایل
ـ﷽ـ🌱 〖خداوندگار‌م؛ رحمتِ‌تو ،💜 بیشتر‌از‌آرزوهایِ‌کوچکِ‌منھ'〗 • • • "✿ • •
مشاهده در ایتا
دانلود
★∞Ƒⓐイⓔℳⓔみ∞★: : عیدی بدون بی بی نمی دونم مادرم چطور پدرم رو راضی کرده بود ... اما ازش اجازه رو گرفت ... بعد از ظهر هم خودش باهام اومد و محیط اونجا رو دید ... و حضورش هم اجازه رسمی ... برای حضور من شد ... و از همون روز ... کارم رو شروع کردم ... از مدرسه که می اومدم ... سریع یه چیزی می خوردم ... می نشستم سر درس هام ... و بعد از ظهر ... راس ساعت ۴ توی کارگاه بودم ... اشتیاق عجیبی داشتم ... و حس می کردم دیگه واقعا مرد شدم ... شب هم حدود هشت و نیم، نه ... می رسیدم خونه ... تقریبا همزمان پدرم ... سریع دوش می گرفتم و لباسم رو عوض می کردم ... و بلافاصله بعد از غذا ... می نشستم سر درس ... هر چی که از ظهر باقی مونده بود ... من توی اون مدت که از بی بی نگهداری می کردم ... به کار و نخوابیدن ... عادت کرده بودم ... و همین سبک جدید زندگی ... من رو وارد فضای اون ایام می کرد ... تنها اشکال کار یه چیز بود ... سعید، خیلی دیر ساعت ١٠ یا ١٠:٣٠ می خوابید ... و دیگه نمی شد توی اتاق، چراغ روشن کنم ... ساعت ١١ چراغ مطالعه رو برمی داشتم و میومدم توی حال ... گاهی هم همون طوری خوابم می برد ... کنار وسایلم ... روی زمین ... عید نوروز نزدیک می شد ... اما امسال ... برعکس بقیه ... من اصلا دلم نمی خواست برم مشهد ... یکی دو باری هم جاهای دیگه رو پیشنهاد دادم ... اما هر بار رد شد ... علی الخصوص که سعید و الهام هم خیلی دوست داشتن برن مشهد ... همه اونجا دور هم جمعمی شدن ... یه عالمه بچه ... دور هم بازی می کردن ... پسر خاله ها ... دختر دایی ها ... پسر دایی ها ... عالمی بود برای خودش ... اما برای من ... غیر از زیارت امام رضا ... خونه مادربزرگ پر از دلگیری و غصه بود ... علی الخصوص ... عید اول ... اولین عید نوروزی که مادربزرگ نبود ... بین دلخوری و غصه ... معلق می زدم که ... محمد مهدی زنگ زد ... پسر خاله مادرم ... @chadoram
★∞Ƒⓐイⓔℳⓔみ∞★: :محمدمهدی شب بود که تلفن زنگ زد ... محمد مهدی ... پسر خاله مادرم بود ... پسر خاله ای که تا قبل از بیماری مادربزرگ ... به کل، من از وجود چنین شخصی بی اطلاع بودم ... توی مدتی که از بی بی پرستاری می کردم ... دو بار برای عیادت اومد مشهد ... آدم خون گرم، مهربان، بی غل و غش، متواضع و خنده رو ... که پدرم به شدت ازش بدش می اومد... این رو از نگاه ها، حالت ها و رفتار پدرم فهمیدم ... علی الخصوص وقتی خیلی عادی ... پاش رو در می آورد و تکیه می داد به دیوار ... صدای غرولندهای یواشکی پدرم بلند می شد ... زنگ زد تا اجازه من رو برای یه سفر مردونه از پدرم بگیره ... اون تماس ... اولین تماس محمد مهدی به خونه ما بود ... پدرم، سعی می کرد خیلی مودبانه پای تلفن باهاش صحبت کنه ... اما چهره اش مدام رنگ به رنگ می شد ... خداحافظی کرد و تلفن رو با عصبانیت خاصی کوبید سر جاش ... - مرتیکه زنگ زده میگه ... داریم یه گروه مردونه میریم جنوب... مناطق جنگی ... اگر اجازه بدید آقا مهران رو هم با خودمون ببریم ... یکی نیست بگه ... و حرفش رو خورد ... و با خشم زل زد بهم ... - صد دفعه بهت گفتم با این مردک صمیمی نشو ... گرم نگیر ... بعد از ١٩، ٢٠ سال ... پر رو زنگ زده که ... که با چشم غره های مادرم حرفش رو خورد ... مادرم نمی خواست این حرف ها به بچه ها کشیده بشه ... و فکرش هم درست بود ... علی رغم اینکه با تمام وجود دلم می خواست باهاشون برم مناطق جنگی ... عشق دیدن مناطق جنگی ... شهدا ... اونم دفعه اول بدون کاروان ... اما خوب می دونستم ... چرا پدرم اینقدر از آقا محمدمهدی بدش میاد ... تحمل رقیب عشقی ... کار ساده ای نیست... این رو توی مراسم ختم بی بی ... از بین حرف های بزرگ ترها شنیده بودم ... وقتی بی توجه به شنونده دیگه ... داشتن با هم پشت سر پدرم و محمد مهدی صحبت می کردن ... @chadoram
اینم از پارت های امروز امیدوارم راضی باشید و کانالمون رو به دوستاتون معرفی کنید😊😊👍👍😘 @chadoram
دوستان عزیز به کمک تون توی اداره کانال نیاز داریم☺️ اگر کسی میتونه کمی وقت بگذاره و به ما کمک کنه حتما به آی دی مدیر پیام بده😘 اینم آی دی👇 @ffatemehh_15
🌷شهدا چه می گفتند‌: ما از شما می خواهیم،اگر خداوند متعال ما را پیش خودش برد راه ما را ادامه دهید و از این خون های شهیدان عزیز پاسداری کنید این خون ها به خاطر اسلام ریخته شده است این اسلام باید زنده بماند
. . °●|تُ♡ رفتـ[🚶🏻]ـے و مدافع حرم شدے●° °●مَـ{🙋🏻}ـن ماندَم و مُدافعِ حَریم شُدم💪🏻●° |💞🍃 @chadoram
بدون عطـر 🔮 بدون برق💫 بدون زر🎉 با عشق❤️ به یاد بانوے دمشق💚 در امن و امان😌 سر میڪنم چـادر🍃" مادرم" را و قدرش را میدانمـ✋🌹 🌸🍃 @chadoram
بـانــ💖ـــو... 👈حجابتـــ👇 💳رمز ورود به توست! 💄رمز ورودت با آرایش غلیظ میشود 😄با خنده های بلند هک میشود 🗣با صحبت بی پروا با نامحرم هک میشود 😈اصلا شیطان منتظر نشسته است که تو را هک کند! 👌پس 💓رمزگشایی از خویشتن را فقط به 💕 💕 بسپار! 😉او محرم ترین😌 هکر دنیاست برای تو.. ✌️ 🆔 @chadoram
خــدایـا...😍 یـہ آبجیایـــــے هســـتن رفــتن تو فـڪر چــ❤️ــادر...🤔 حتــے بعضــیاشون چادر هم خــریدن...☺️ فــــقط..😣 گـاهے وقـتا شیــطون گولشـون میـزنـہ....👺 از حـــرفاے بنــده هات دلســــرد میشـن...😔 یـــااللہ...☝️🏻 عشـــق چـــادر رو توے دلاے پاڪــشون محـــڪم ڪن و شــیرینی یادگــارے''ام الـمــومــنــیــن'' رو بهـــشون بـچشون...🏻📿❤️ ✨الـــهــی آمــیـن✨🏻 ✌️🏻😍 ┅═══✼❤️✼═══┅┄ @chadoram ┅═══✼❤️✼═══┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ❤️♡‍ بانوےمحجبه♡❤ نمــيدانــم در دلــت چــه ميــگــذرد❗️ 👈نمــي خواهــم بــدانم❌ وݪۍاحسنت😊👏 ڪه بــا ... نه دل 💔 نه دل لــرزانــدے✅ با روے چو مھ🌙به زیر چادر! خود گشته اےاسباب تفاخر✌️ تا حفظ ڪنۍ حریم خود را ... صد رحمت حق بر این تفڪر✔️ ✿[ @chadoram