✅مهمات برای جنگ هویتی!
✍گاهی خدا در حوادث به ظاهر تلخ، الطاف خفیه ای قرار میدهد که انسان انگشت به دهان می ماند !
🔻وقتی خطرناکترین عملیات تروریستی توسط #شجاعت یک نیروی خدماتی ساده خنثی میشود
🔻وقتی پسری در معرکه با #مهربانی به کمک پدرش میشتابد
🔻وقتی بانویی در فرار از دست تروریست جانی، چادر و #نجابت اش را رها نمیکند
🔻وقتی مردی در وسطه حادثه با #ایثار به فکر بغل کردن کودک غریبه و دور کردن او از رگبار گلوله است
🔻وقتی دختری که تازه به سن تکلیف رسیده حاضر نیست در آن لحظات سهمگین #حیا را فراموش کند و جان خود را نجات دهد
👈یعنی ما حداقل به اندازه یک دهه برای مقابله با تهاجمی که به هویتمان شده ، مهمات داریم .
بی شک خوب میدانید که دشمن سالهاست برای از بین بردن این #عناصر_هویتی سرمایه گذاری هنگفتی کرده و میکند
🔹حال وظیفه رسانه و هنرمندان و دستگاههای متولی فرهنگی و شورای فرهنگ عمومی است ، که به این #شجاعت ها و #نجابت ها و #ایثارها و #حیا ها و #مهربانی ها ضریب دهند
و نگذارند این موضوعات هویتی از اذهان مردم پاک شود.
✅چرا که به تقدیر الهی و با عنایت اهل بیت علیهم السلام و بر خلاف خواست بدخواهان این ملت ، یک #حماسه ماندگار شکل گرفته است نه یک #حادثه زودگذر....فتأمل
#حماسه_شاهچراغ
┈••✾•💠🌿💠•✾••┈
ترنم آ ف ت ا ب
🔻Eitaa.com/taranomeaftab
🔻 ble.ir/taranome_aftab
حضور دیشب رهبرانقلاب در مراسم عزاداری محرم چه پیامهایی برای جهان ارسال کرد؟!
#خامنهای
#امام_المسلمین
#شجاعت
#محرم
"محمد صائبی"
سردار بینشان موشکی
🎤 فاطمه ساداتبکائی، خبرنگار در یادداشتی که امروز در پرونده ویژه فرهیختگان منتشر شده نوشت:
🔴 حتی اسمش را هم نشنیده بودیم.
توی اخبار اولیه آن روزی که نیمی از اساطیر نظامی ایران به شهادت رسیدند اسمش میآمد و میرفت ولی گمان اغلبمان این بود که شهید باقری یعنی همان سردار باقری، فرمانده ستاد کل نیروهای مسلح، اما کمکم عکسها و عنوانها هم منتشر شد و تازه فهمیدیم در تمام ۱۶ سال گذشته کسی به نام #محمود_باقری مغز متفکر موشکی ایران بوده و اغلب ما حتی چهرهاش را هم نمیشناختیم.
بعد از جنگ ۱۲ روزه صدای کمرمقی از عظمت و شهرت او و کارهایش شنیده شد.
🔴 فهمیدیم او جانشین و شاگرد خلف شهید طهرانیمقدم بوده و همه آنچه از پرواز موشکهایمان در روزهای جنگ دیدیم حاصل دسترنج سردار محمود باقری و تیمش است که البته او را «حاج محمود» صدا میکردند.
برای اکثر ما اهالی رسانه سؤال بود که چرا هیچکس پیش از این محمود باقری را نمیشناخت؟!
در گیرودار همین سؤالها بودیم که به لطف یک مستندساز با خانواده شهید باقری آشنا شدیم.
دوست داشتیم سؤالهایمان را از خودشان بپرسیم، این شد که پای صحبتهای همسر شهید و پسر ارشدش نشستیم و تازه آنجا بود که فهمیدیم عجب گنجینهای را از دست دادهایم.
حاجخانم با بغض میگفت:
آن شب حاجی دیرآمده بود و فقط نیمساعت بود خوابش برده بود که تلفنش زنگ خورد، آنقدر خسته بود که بیدار نشد؛ خودم تلفن را برایش بردم و گفتم از محل کارت دارند تماس میگیرند.
میگفت سراسیمه بیدار شد و به سرعت لباسهایش را عوض کرد که برود. حاجخانم با حسرت میگفت بعد از تلفن حاجی نه جواب سؤالهایم را داد و نه حتی نگاهم کرد.
پسر شهید باقری به اینجای صحبتها که رسیدیم گفت:
باید احوالات ارتباط میان حاجی با مادرم را در این سالها دیده باشید تا معنی این نگاه نکردن وحرف نزدن آن شب را بفهمید!
پدرم انگار میخواست از محبت مادرم دل بکند که اینطوری رفته بود.
🔴 مهدی پسر شهید میگفت علی صدرینیا که مشغول ساخت مستندی درباره بابا است را با خودم بردم محله قدیممان، بیهوا میرفتیم داخل مغازههای محل و وقتی درباره پدرم سؤال میکردم گریه میکردند از اینکه نمیدانستند حاجی که این همه بینشان رفت و آمد داشته و گاهی کمکشان هم کرده فرمانده موشکی سپاه بوده.
🔴 توی آن دیدار یکی دو ساعتهمان وقت کم بود و صحبتها زیاد اما خانواده تصمیم گرفته بودند از همین فرصت کوتاه هم برای پیشبرد اهداف کاری شهید باقری استفاده کنند.
مرد لاغراندامی آمد و نشست جلوی جمعیت ما و ضمن خوشآمدگویی به چهرههای رسانهای که آمده بودند تا درباره فرمانده گمنام موشکی ایران بشنوند، گفت من از نیروهای حاجی هستم، اینکه اینجا هستم برای این است که خانواده تصمیم گرفته از فرصت حضور شما اهالی رسانه استفاده کند تا من کمی درباره وضعیت موشکی کشور برایتان بگویم که بدانید و بگویید برای دیگران که بچههای حاجی در موشکی چه کردهاند و چه میکنند.
🔴 چند فیلم کوتاه از رشادتهای اپراتورهای لانچرهای موشکی نشانمان داد و ما حیرت کردیم از آن همه #شجاعت.
🔴 حالا نوبت تماشای تصاویری از شهید باقری در تمام سالهای فعالیت موشکی او بود.
صحبت درباره حدود ۴۰ سال فعالیت بود اما تعداد عکسهای آقای فرمانده به ۲۰ عکس هم نمیرسید!
تازه در همان تعداد کم هم که موجود بود، او سوژه اصلی عکس نبود بلکه در کنار دوستان دیگرش دوربین او را هم شکار کرده بود!
🔴 از نیروی آقای فرمانده پرسیدیم همین؟
چرا اینقدر کم؟
در جواب لبخند معناداری زد و گفت الان میفهمید.
بعد هم فیلم کوتاهی از مقر فرماندهی محمود باقری نشانمان داد.
راهروی سادهای بود با یک فرش لاکی ماشینی و مبلمان چوبی نسبتاً کهنه که صندلیهایش با فاصله از هم به دیوار چسبانده شده بودند.
درِ شیشهای قدیمی هم در تصویر دیده میشد، ناگهان سردار حاجیزاده در حالی که آستینهایش را (انگار بعد از وضو باشد) پایین میدهد در قاب تصویر ظاهر شد؛ ما لبخند زدیم از دیدنش و او هم شاد بود و میخندید.
فیلمبردار از سردار چیزی در این مضمون پرسید: حالا که امشب دل همه مردم را شاد کردهاید چه حسی دارید؟
سردار خندید و به شوخی گفت برو مردم را توی فیلم اذیت نکن، من اینجا کارهای نیستم ما مهمان محمودیم.
اینجا او همهکاره است از خودش بپرس.
دوربین میچرخد به سمت در شیشهای که محمود باقری تازه از آنجا وارد راهرو شده، آقای فرمانده دوربین را که میبیند میخواهد فرار کند اما دیر شده.
برای اینکه شکار تصویر نشود، میرود پشت دوربین فیلمبردار را میبوسد و جلدی میپرد در چوبی اتاقش را باز میکند و میگوید قربان رویت بشوم من بلد نیستم حرف بزنم؛ خداحافظ!
بعد هم میرود داخل و در را پشت سرش میبندد.
حالا فیلم تمام شده و همه ما جواب سؤالمان را گرفتهایم.💔
🇮🇷🇵🇸@Aahdeyaran