•°🌱
#سلام_امام_زمانم ❣️
نگاه رحمتت بر ماست؛ میدانم که میآیی
ز اشک دوستان پیداست؛ میدانم که میآیی
گذشته چارده قرن و هنوز ای یوسف زهرا
تو تنها و علی تنهاست میدانم که میآیی🍃
••✾ @modafehh ✾••
(فَمَن حاجَّکَ فیهِ مِن بَعدِ ما جائَکَ مِنَ العِلمِ فَقُل تَعالَوا نَدْعُ اَبنائَنا وَ اَبنائَکُمْ وَ نِسائَنا وَ ئِسائَکُمْ وَ اَنْفُسَنا وَ اَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعنَةَ اللهِ عَلی الکاذِبینَ)
مسیح با تو به ستیز برخیزند، بگو:
"بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما نیز فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما نیز زنان خود را، ما از نفوس خود (و کسی که همچون جان ما است) دعوت کنیم، شما نیز از نفوس خود، آنگاه مباهله (و نفرین) کنیم، و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم"
#مباهله مبارڪ باد 🌹
••✾ @modafehh ✾••
چــهارشنبہ: ناهار : بابـ الحوائج؛امام کاظـــم (درود خدا بر او باد)
شـام :شـمس الشـموس ؛امام رضا(درود خـدا بر او باد)
••✾ @modafehh ✾••
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
#نماز ♥☁️ #احادیث رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)فرمودند:💫 کسی که دو رکعت نماز بخواند و د
• 🕊🌿 •
مقام معظم رهبری (حفظه الله) می فرمایند:
اول واجبى كه بر پيغمبر واجب مى شود
نماز است!
اول تبليغى كه براى پيغمبر خداى متعال معين مى كند
«و أمر اهلك بالصّلوة» است
توصيفى كه خداى متعال در درجه ى اول براى جامعه ى موحد بيان مى كند
«الّذين ان مكّنّاهم فى الارض اقاموا الصّلوة» است
اين ، اهميت نماز است!☝🏻🌱
#نماز
••✾ @modafehh ✾••
🔆•°●
مباهله؛
روزی که به یُمن
ایمان نابِ رسولِخدا و اهلبیتش
مسلمین مفتخر شدند و شرک به زانو درآمد!
#روزمباهلـه🌿
••✾ @modafehh ✾••
❤️🍃
📖براےاینکه گناهی ناخواسته صورت نگیره
با پیشنهاد داماد ، تصمیم گرفته بودند
که سه روز،روزه بگیرند
که مقام معظم رهبری درباره تصمیم شون می فرماید :به نظر من این را باید ثبت گردد
که یک دختر و پسر جوانی برای اینکه در جشن عروسی شان خلاف شرع و گناهی انجام نگیرد. به خدا متوسل میشوند. سه روز روزه میگیرند.
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی 🌹
••✾ @modafehh ✾••
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
『🌸🌱』 #شهیدانہ سخنپدرشهیدجهادمغنیہ: «همینشهداۍبرجستہۍدنیاۍ اسلام،همینشهیدعزیزۍڪہبہ وسیلهۍ
آخروصیت نامه اش نوشته بود:
وعدۂ ما بھــشت
بعد روی بہشت را خط زدہ بود
اصلاح کردہ بود :
وعدۂ ما "جَنَّتُ الْحُسِیْن «ع» "ッ
#شهیدحجت_اسدی🌱❤️
#شهیدانه
••✾ @modafehh ✾••
•😅♥️•
#طنز😆
یه نفر نام خانوادگیش: “ﺧﺒﺮﺩﺍﺭ” ﺑﻮﺩﻩ!
ﻣﯿﺮﻩ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﻣﯿﮕﻔﺘﻪ: ﺧﺒﺮﺩﺍﺭ، بنده خدا ﺩﺳﺖ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻣﯿﮕﻔﺘﻪ: ﺣﺎﺿﺮ ﻗﺮﺑﺎﻥ! ✋️
ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﻫﻢ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻔﺘﻪ: ﺑﺎ ﺗﻮ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﺻﺎﻑ ﺑﺎﯾﺴﺖ
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﮏ ﻫﯿﺄﺕ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﺑﯿﺎﻥ ﺑﺎﺯﺩﯾﺪ، ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺁﺑﺮﻭﺵ ﻧﺮﻩ ﺑﻬﺶ ﯾﮏ ﻣﺎﻩ ﻣﺮﺧﺼﯽ ﻣﯿﺪﻩ
ﻫﯿﺄﺕ ﺑﺎﺯﺩﯾﺪ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺍﻭﻣﺪﻧﺪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻔﺖ: ﺧﺒﺮﺩﺍﺭ 👮
همه ﺩﺍﺩ ﺯﺩﻧﺪ : ﺭﻓﺘﻪ ﻣﺮﺧﺼﯽ … 😂
••✾ @modafehh ✾••
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_سوم
#قسمـت_صد_پنج
بعد همان جا روی زمین نشست و بر سر زنان مویه کرد. احسان و مهدی صدرا هم تحت تاثیر غم عمیق این مادر بودند.
زن ادامه داد: بچه ام رو ازم گرفتید و کشتید. شما دو تا بچه ام رو کشتید. شما نامسلمونا کشتیدش!
رامین غرید: تمومش کن! مثال تو مسلمونی؟اگه مسلمون تو باشی که فاتحه اسلام خونده است! من کشتمش؟ یا تویی که بچه دو ساله ات رو
به امان هوو ول کردی و رفتی!
زن نالید: روزگارمو سیاه کردین. فراریم دادین! حالا هم بچه ام رو هم گرفتید.
رامین از میان دندانهایش غرید: خفه شو بذار ببینم چکار میکنم.
بعد رو به مسئول پرونده کرد: جناب سروان، الان باید چکار کنم؟
مهدی دست صدرا را گرفت: بابا تو رو خدا!
صدرا به چشمان مهدی نگاه کرد: من هر کاری لازم باشه انجام میدم! اما معصومه تا تموم شدن تحقیقات بازداشته. هیچ کاریش نمیشه کرد!
مهدی ناله کرد: وثیقه چی؟
صدرا آرام گفت: مسئله قتله پسرم!
***********************
مهدی خودش را در اتاق زندانی کرده بود و با هیچ کسی حرف نمیزد.
ِ
زینب سادات که درد خود را از یاد برده و نگراِن نگرانی های برادرش بود.
صدرا روی سر زینب سادات را بوسید و گفت: عمو جان، برو باهاش حرف بزن. مهدی با عالم و آدم قهر کنه، با تو قهر نمیکنه. برو ببین میتونی
راضیش کنی شام بخوره؟
رها میان بغضش گفت: آره خاله جان، برو پیشش! حرف تو رو میخونه!
زینب سادات چادر روی سرش را مرتب کرد و به سمت اتاق مهدی رفت.
احسان نگاهش پی دختر رفت و بعد آرام به محسن گفت: این که چادر داره، چطور اجازه داد عمو ببوستش؟چادر الکیه؟
@modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_سوم
#قسمـت_صد_شش
محسن اخم کرد: چادر الکی چیه؟
احسان چشمش را در کاسه چرخاند و گفت: یعنی برای اجبار مامان بابا، برای جلب توجه، بدون اعتقاد!
محسن لبخند زد: زینب و اجبار؟ زینب عاشق چادرشه! بعد از اینکه وصیت باباش رو خوند، اعتقادش قوی تر هم شد. بابا بهش محرمه!
احسان: چطور؟
محسن: مهدی و زینب خواهر برادر شیری هستن.
احسان: اینو صبح شنیدم
محسن: پدر و مادر و پدر بزرگ و مادر بزرگ و عمو و دایی و خاله و عمه هاشون بهشون محرم میشن دیگه.
احسان: تو هم محرمی؟
محسن: نه. من پسر عموی مهدی هستم!داداششم بودم محرم نمیشدم!
احسان: اینا هم مثل مامانت هستن؟
محسن: یعنی چطوری؟
احسان: نماز خون و اینا دیگه!
محسن: مامان من بعد از آشنا شدن با خاله آیه اینجوری شد. قبلا نماز نمیخوند اما الان همه اون نماز قضا ها رو هم خونده! مامان میگه هر چی
داره از خاله آیه داره.
احسان ابرویی بالا انداخت: واقعا؟
محسن: آره.
زینب سادات در اتاق را زد: داداش مهدی!
در باز شد و صورت غرق در اشک مهدی مقابل چشمان زینب سادات قرار گرفت.
مهدی کنار رفت و زینب وارد اتاق شد. مهدی در را بست و پشت در نشست. سرش را میان دستانش گرفت و بعد از دقایقی همانطور که ....
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
تامین هزینه درمان
موسسه مردم نهاد شهید عزیز🌷
@modafehh