نوبتی هم ڪہ باشہ...☔️🍓 ^^
نوبتـــ یہ رفیق نابــہ ...☘🌸^^
رفــیـقے کہ چند روز بیشترنیست.. ، 🌱💕
ڪہ مے شناسمش...🔮📿^^
رفیقـــے کہ پارتـے بین من و خدا هس...✨❄️^^
گذاشتی تو این روز که روز تولدمہ ....☘🌸 ^^
من ڪامݪ بشناسمتـــــ 🦋💙^^
نتونستم ڪتابت رو بخونم 🌈📌^^
ببخشید ، نتونستم ڪہ بخونم اصلا..📚💙^^
به روایت همسرت بود رفیق جانم ...🐾🧚♀^^
گفتم ڪہ به جای دوستت دارم چه بگویم؟☂💙
گفتی بگو (یادت باشد) ☘💎
متشکرم از تو ، آغاز رفاقتمان مبارڪ...🍓💕
(شهید حمید سیاهڪالے مرادي🌱💎)
( #فائزه_کنانی 🌸✨)
هر روز ، غذای نذری🍽
یکشنبه ها
ناهار☀️: مادر جان ، حضرت زهرا (درود خدا بر او باد )
شام🌙: غریب مدینه ، امام مجتبی (درود خدا بر او باد)
#غذای_نذری
🍂🍁🍂
@modafehh
🍁🍂🍁
✨🍃🌷عید مبعث🌷🍃✨
را به ساحت نورانی امام زمان(عج) و عموم مسلمانان جهان و مخصوصا اعضای محترم کانال #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی تبریک و تهنیت عرض میکنیم.
#پیام_مناسبتی
@modafehh
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_الحسین_علیه_السلام
#امام_خامنه_ای ؛
⚘ خون شهیدان ما ، امتداد خون پاک شهیدان کربلاست...⚘
#قافله_نینوا
#کربلا
#امام_حسین_علیه_السلام
#شهید_احمد_اللهیاری
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#شهید_ذکریا_شیری
#شهید_حسن_حسین_پور
#اولین_پست_سال۹۹
#شهادت
#شهید
#شهدا
#قزوین
⚘ گروه فرهنگی مذهبی #خانه_شهید استان قزوین
@khoone_shahid
_
@khoone_shahid_khaharan
____
@khoone_shahid_eghbaliye
____
@shahid_haj_ahmad_allahyari
چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان
👈🏻 رهبر انقلاب🌺: این نوح امام زمان است... دریا طوفان، سختی و مشکلات دارد، اما وقتی کشتیبان بنده برگزیده خداست، معصوم است، بیمی وجود ندارد... به ناخدای این کشتی حضرت بقیّةالله (ارواحنا فداه) عرض میکنیم کشورِ خودش را به ساحل نجات برساند، مردم مؤمن ایران را حمایت و کمک کند. ۱۳۹۱/۰۶/۲۸ و ۱۳۹۹/۰۱/۰۱
#کلام_امام
@modafehh
#ارسالی_از_اعضا_(ممنون از همراهی شما عزیزان)
ممنون از صبوری شما عزیزان برای عکس های ارسالی سفره هفت سین همراه با عکس شهدا خصوصا شهید حمید سیاهکالی مرادی🌺🌺🌺🌹🌹🌹
خواستم در وصف این تصویر ، متنی بنویسم...
اشک امانم را برید😭😭
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
@modafehh
دوست داشتنتان عقل ، دلیل و برهان نمیخواهد...📚
تنها چیزی که میخواهد:
یک جفت چشم بیناست😔
که ببیند شیرین کاریتان را نزد خدا🌸
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
@modafehh
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
از قافله های شهدا جاماندیم
رفتند رفیقان و چه تنها ماندیم
***
افسوس که در زمانه دلتنگی
مجروح شدیم اسیر دنیا ماندیم
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
@modafehh
هدایت شده از Zahra Kh
IMG_20200320_093759_517.jpg
68.6K
کجای ای شهید ...🍂
نمیدانی که دلمان جای خودش ،ایمانمان با چه چیزهای بی ارزشی میلرزد... 😔
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
@modafehh
✨خدایا بہ حرمت این شب
عزیزانم را در بهترین
✨و زیباترین و پرآرامش ترین
مسیر زندگیشان قرارده
✨مسیری ڪه
خوشبختی و آرامش قلبی را
✨در لحظه لحظه
زندگی شان بچشـند
▪️ #شب_بخیر ▪️
.
صبحی كه
آفتابش تو باشی
خلاصه ی خوشی های
عالم است...🌼
#صبحتون_امام_زمانی
@modafehh
هر روز ، غذای نذری🍽
دوشنبه ها
ناهار☀️: سالار زینب ، سیدالشهداء (درود خدا بر او باد )
شام🌙: زینت عبادت کنندگان ، امام سجاد(درود خدا بر او باد)
#غذای_نذری
🍂🍁🍂
@modafehh
🍁🍂🍁
سلام رفیقِ شهیدم
سلام داداش حمیدم
کاش میشد برگردی
بگی چیزی جا گذاشتم...
یه عاشق غریب رو
این جا تنها گذاشتم...
میگن اگه رفیقت
شهید نابی باشه...
محاله که زندگیت
غرق خرابی باشه...
نیستی ولی میدونم
کنارمی همیشه
تو باوفاترینی...
که دور ازم نمیشه...
وقتی که تنگه دلم
همدم من عکساته
قربون اون شرمی که
تو مرمرِ چشماته...
#فاطمه_نجف_پور
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی💚
#ارسالی_اعضاء
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_بیستــــ و دوم ۲۲
👈این داستان⇦ 《زمانی برای مرد شدن》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌀از روزه گرفتن منع شده بودم ❌... اما به معنای عقب نشینی نبود ... صبح از جا بلند می شدم ... بدون خوردن صبحانه ... فقط یه لیوان آب ... همین قدر که دیگه روزه نباشم ...
و تا افطار لب به چیزی نمی زدم ... خوراکی هایی🍞🌭 رو هم که مادرم می داد بین بچه ها تقسیم می کردم ... یک ماه ... غذام فقط یک وعده غذایی بود ...😔
برای من ... اینم تمرین بود ... تمرین نه گفتن ... تمرین محکم شدن ... تمرین کنترل خودم ...👌
🔻بعد از زنگ ورزش🏃 ... تشنگی به شدت بهم فشار آورد ... همون جا ولو شدم روی زمین سرد ...😱 معلم ورزش مون اومد بالای سرم ...
- خوب پاشو برو آب بخور ...💧
دوباره نگام👀 کرد ... حس تکان دادن لب هام رو نداشتم ...😬
- چرا روزه گرفتی❓ ... اگر روزه گرفتن برای سن تو بود ... خدا از 10 سالگی واجبش می کرد ...
🔻یه حسی بهم می گفت ... الانه که به خاطر ضعف و وضع من ... به حریم و حرمت روزه گرفتن و رمضان ... خدشه وارد بشه⚡️ ... نمی خواستم سستی و مشکل من ... در نفی رمضان قدم برداره ... سریع از روی زمین بلند شدم ...🚶
- آقا اجازه ... ما قوی تریم یا دخترها❓...
خنده اش گرفت 😁...
- آقا ... پس چرا خدا به اونها میگه 9 سالگی روزه بگیرید ... اما ما باید 15 سالگی روزه بگیریم؟ ... ما که قوی تریم ...💪
خنده اش کور شد😐 ... من استاد پرسیدن سوال هایی بودم که همیشه بی جواب می موند ... این بار خودم لبخند زدم😌 ...
- ما مرد شدیم آقا🕵 ...
- همچین میگه مرد شدیم آقا ... که انگار رستم دستانه ... بزار پشت لبت سبز بشه بعد بگو مرد شدم ...😄
- نه آقا ... ما مرد شدیم ... روحانی مسجدمون میگه ... اگر مردی به هیکل و یال کوپال و ... مو و سیبیل بود ... شمر هیچی از مردانگی کم نداشت👌 ... ما مرد بی ریش و سیبیلم آقا ...
فقط بهم نگاه کرد🤓 ... همون حس بهم می گفت ... دیگه ادامه نده ...
- آقا با اجازه تون ... تا زنگ🔔 نخورده بریم لباس مون رو عوض کنیم ...
#ادامــــــہ_دارد✨🍃✨
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_بیستــــ و سوم ۲۳
👈این داستان⇦ 《 رفیق من می شوی؟...》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
♨️هر روز که می گذشت ... فاصله بین من و بچه های هم سن و سال خودم بیشتر می شد ... همه مون بزرگ تر می شدیم ... حرف های اونها کم کم شکل و بوی دیگه ای به خودش می گرفت✨ ... و حس و حال من طور دیگه ای می شد ... یه حسی می گفت ... تو این رفتارها و حرف ها وارد نشو ...❌
می نشستم به نگاه کردن رفتارها ... و باز هم با همون عقل بچگی ... دنبال علت می گشتم و تحلیل می کردم🌀 ... فکر من دیگه هم سن خودم نبود ... و این چیزی بود که اولین بار... توی حرف بقیه متوجهش شدم ...😊
- مهران ... 10، 15 سال از هم سن و سال های خودش جلوتره ... عقلش ... رفتارش ... و ...👌👏
رفته بودم کلید اتاق زیراکس🗝 رو بدم ... که اینها رو بین حرف معلم ها شنیدم👂 ... نمی دونستم خوبه یا بد ... اما شنیدنش حس تنهایی وجودم رو بیشتر کرد ...😔
بزرگ ترها به من به چشم👀 یه بچه 11 ساله نگاه می کردن .. . و همیشه فقط شنونده حرف هاشون بودم ... و بچه های هم سن و سال خودمم هم ...❤️
توی یه گروه ... سنم فاصله بود ... توی گروه دیگه ...😳
حتی نسبت به خواهر و برادرم👫 ... حس بزرگ تری رو داشتم که باید ازشون مراقبت می کردم ... علی الخصوص در برابر تنش ها و مشکلات توی خونه ...👨
حس یه سپر🛡... که باید سد راه مشکلات اونها می شد❣ ... دلم نمی خواست درد و سختی ای رو که من توی خونه تحمل می کردم ... اونها هم تجربه کنن ...😔
حس تنهایی ... بدون همدم بودن ... زیر بار اون همه فشار ... در وجودم شکل گرفته بود ... و روز به روز بیشتر می شد ...😞
برنامه اولین شب قدر🏴 رو از تلوزیون📺 دیدم ... حس قشنگی داشت❣ ... شب قدر بعدی ... منم با مادرم رفتم ...😐
تنها ... سمت آقایون ... یه گوشه پیدا کردم و نشستم ... همه اش به کنار⚡️ ... دعاها و حرف های قشنگ اون شب، یه طرف ... جوشن کبیر☘، یه طرف ... اولین جوشن خوانی زندگی من بود ...❤️😍
- یا رفیق من لا رفیق له ... یا انیس من لا انیس له ... یا عماد من لا عماد له ...🍃
بغضم ترکید ...😭😭
- خدایا ... من خیلی تنها و بی پناهم ... رفیق من میشی...❓
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ ✨🍃✨