eitaa logo
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
4.7هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
107 فایل
🌸🍃 #کانال_رسمی #شهیدمدافع‌حرم‌ #حمیدسیاهکالی‌مرادی (با نظارت خانواده ی شــهید عزیز)💚 🍁گفت به جای دوستت دارم چه بگویم : گفتم بگو : #یادت_باشد❣ کانال تلگراممون:@modafehhh خـادم کانال : @khadem_sh 🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
از شام بلا شهید آوردند 🔹مسئول ایثارگران سپاه: هویت پیکر ۷ تن از شهدای مدافع حرم خان‌طومان شناسایی شد. 🔹این شهدا محمد بلباسی، رضا حاجی‌زاده، علی عابدینی و حسن رجایی‌فر از مازندران ، از ، مجید سلمانیان از البرز و مهدی نظری از خوزستان هستند. 🔹پیکر این شهدا صبح فردا در حرم امام رضا(ع) طواف داده خواهد شد.
لبيك‌ به ندای رهبری جهادگر جبهه مدافعان سلامت سلام عليكم باردیگربعد از ۷ماه حضور در بیمارستانها وعرصه های دیگر مثل طرح طبیب دوار دروافطاری ساده در ماه رمضان وطرح هر خانه یک روضه در ماه محرم واربعین وهمچنین حضور بیش از ۶۰نفر جهادگران همراه بیمار در دوره سوم کرونا در بیمارستان ولایت ورحیمیان استان قزوین جهت لبيك به فرمان امام خامنه‌اي مبني بر به ميدان آمدن دوباره نيروهاي داوطلب مردمي وجوانان،وهمچنین نیاز مبرم به پیشگیری،کمک به درمان در بیمارستان وقبل ازبیمارستان با قرنطینه خانگی،خانواده های مسن ودر معرض ابتلا بامحوریت مساجد وروحانیون محله باارسال نام ونام خانوادگی وشماره تلفن وکدملی،نام پدر،شغل ،تحصیلات،برای بیرون بیمارستان وذکر شیفت مورد نظر صبح (۸_۱۴)،عصر(۱۴_۲۰)،وشب(۲۰_۲۳)برای بیمارستان ،به شماره تلفن ۰۹۱۰۲۰۸۳۳۷۹پیامک کنید «گروه جهادی فرهنگی مردمی صراط » # دوستان اگر سوالی بود به ایدی بنده مراجعه بفرمائید 👇 @Khadem_sh
🥀 ✨قول و قرار آخرین باری که با بودم ، توی بود. انگشتر های دستم را که دید اصرار داشت که یکی از آنها را به او بدهم ، آن هم انگشتر که خیلی دوستش داشتم. آن روز خیلی سربه‌سرم گذاشت ، وقتی دیدم رهایم نمی‌کند. گفتم: بیا یک قول قراری با هم بگذاریم. گفت : چه قول و قراری؟ گفتم: اگر تو شدی ، من آن انگشتر را به دستت می‌کنم و اگر من شهید شدم انگشتری مال تو و از دستم درآورد و آن را بردار. در آستانه عملیات من که در بودم ، امکان حضور در این عملیات را نداشتم. عملیات شروع شده بود ، یک روز را دیدم ، گفت: را در عملیات دیدم ، گفت به شما بگویم قولت . گفتم: چطور؟ گفت: او در این عملیات شهید شد و تو باید به قولت عمل کنی!! با شنیدن این خبر قلبم تکان خورد و اشک‌هایم جاری شد. دنبالش گشتم ، پیکر مطهر شهدا را آورده بودند. خودم را به محوطه عملیات سپاه پاسداران رساندم. دَر تابوت را برداشتم و کفن مطهرش را کنار زدم ، دستش را در دستم گرفتم و انگشتری را به انگشت او کردم. : یوسف مسگری
🥀 ✨من به خوردن آب نمیرسم! سال ۶۱ بود و در آستانه . چطوری اجازه گرفت و چی شد که اینقدر سریع آماده شد و برگه گرفت که با ما به جبهه بیاید ، نمی‌دانم. یعنی زمان آنقدر سریع گذشت که اصلاً فرصتی نبود تا موضوع را پیگیری کند. از که حرکت کردیم تقریبا دو ساعت بعد توی یکی از پادگان‌های آموزشی بودیم. پس از یکی دو روز عازم شدیم. دو سه روزی هم توی منتظر بودیم که برای عملیات به خط برویم. غروب بود ، شام را زودتر دادن، گفتن: بعد از خوردن غذا آماده رفتن شوید. غذا را خورده و نخورده شروع به توزیع تجهیزات کردند همه به صف شدیم. فرمانده آمد و هرچه که باید می‌گفت، گفت. تاکید کرد که بچه‌ها تجهیزاتشان را چک کنند و اینکه حتماً را پر آب کنند. چرا که منطقه ، توی دشت است و از آب خبری نیست. از قزوین که راه افتادیم یک لحظه از غافل نبودم. پرسیدم: قمقمه‌ات را چرا آب نمی‌کنی؟ گفت: برای چه پر کنم من مطمئنم که به آب خوردن نمی‌رسم!! تعجب کردم راستش اصلاً نمی‌فهمیدم منظورش چیست. آماده رفتن شدیم ساعت ۱۲ شب بود که به منطقه عملیاتی رسیدیم. بچه‌ها خرد و خسته بودند راه زیادی را پیاده آمده بودند و اصلاً هم اجازه نداشتند که سر و صدا کنند چرا که دشمن در کمین بود. شب که از نیمه گذشت ما با فقط یک کیلومتر فاصله داشتیم. بایستی این مسیر را خیلی آرام و بی‌صدا می‌رفتیم تا به خاکریز دشمن برسیم و آنها را غافلگیر کنیم. ادامه دارد...