سوال عجیبی پرسیدید واقعا تا حالا به این موضوع فکر نکردم
بغلش میکردم و کلی باهاش حرف میزدم و اولین چیزی که بهش می گفتم این بود که برای من ویژه دعا کنه
حمید جان سلام ،سلام ما رو هم به ارباب برسان . چند سالی می شود که به ظاهر بین ما نیستی اما روزی نشده است که ما به یادت نباشیم و با یاد تو زندگی نکنیم متاسفانه چند وقتی می شود که نمی توانیم بر سر مزارت بیاییم دلتنگی عجیبی تمام وجودم را گرفته ، با دیدن عکس ها و فیلم هایت خودم را آرام میکنم اشک ریختن برای اربابت و خودت لذتی دارد که قابل گفتن نیست ، حمید جان تو بین ما خاص بودی و اکنون که این خاص بودنت نمود پیدا کرده دلتنگی هایم برایت بیشتر شده ، همیشه به ما گفتن خاک سرد است بعد از گذشت مدتی عادی می شود اما نمی شود خدا می داند در سینه ام چه خبر است وداع با تو را نمی توانم بپذیرم این روزها بیشتر از روزای دیگه از خداوند مهربان می خواهم تو را در خواب ببینم ، حمید جان به قول خودت همان طور که رفتی غرق در خدا بشی و با خدایت عشق بازی کنی برای این ملت و مردمش و برای رهبر عزیزمان از خداوند بزرگ سلامتی بخواه که بیشتر از همه روزا به دعای شما عزیزان نیازمندیم حمید جان شماها از هدایت یافتگان نزد خداوندید پس برای ما گمراهان هم دعا کنید تا از هدایت یافتگان شویم و مثل شماها سربلند، چون می دانیم که گمراهی بلای خطرناکی است ، حمید جان شماها زنده اید و در کنار ما زندگی میکنید از شما می خواهیم که واسطه شوید و از خداوند بزرگ و مهربان بخواهید که گناهان ما را ببخشد و آرامش را به این مردم برگرداند ، حمید جان میدانی خیلیا به یادت هستن از تو می خواهم مثل هر وقتی که ازت چیزی خواستم بهم نه نگفتی حالا هم نه نگو و به خاطر همه کسانی که به یادت هستن برایمان دعا کنی
🛑تشکر فراوان از حضور برادر بزرگوار شهید سیاهکالی در مصاحبه ان شاء الله در ظل توجهات آقا امام زمان باشید
شفاعت شهدا شامل حالتان🌺
🛑سپاسگزارم از اینکه شما این سعادت رو نصیب ما کردین.ان شاالله که شرمنده شما و خانواده شهدا نشیم
"بسم رب الشهداء و صدیقین"
«زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست»
خانواده محترم شهید حمید سیاهکالی مرادی
شهیدان مظهر ایثار و استقامت هستند. آنها با شهامت و توکلی بی مثال در راه اسلام و پاسداری از وطن در مقابل دشمن ایستادند؛ از جان خود گذشتند تا انقلاب اسلامی که تازه ریشه دوانده بود پایدار و استوار چون سرو همیشه سبز باقی بماند.
آنها رفتند تا ما در سایه سار پر برکت حکومت اسلامی بمانیم و جامعه ای منتظر را برای ظهور امام زمان (عج) آماده سازیم. آنها رفتند و درس ولایت مداری را با خون خود به ما آموختند تا با هر چه در توان داریم از ولایت دفاع کنیم.
«شهیدان رفتند اما راه و مسلک آنان همیشه زنده خواهد بود»
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
🛑سپاسگزارم از اینکه شما این سعادت رو نصیب ما کردین.ان شاالله که شرمنده شما و خانواده شهدا نشیم
از همه شما عزیزان کانال ی تشکر میکنم که وقتتونو در اختیار من قرار دادید
از همه عزیزان تقاضا دارم بیشتر از روز ای دیگه به فکر آخر و عاقبت خودشون باشند تا شرمنده شهدا نشیم ان شاءالله که همتون عاقبت بخیر بشین
آمین
yadet bashe.mp3
10.4M
🍃🌸
یـــادتــــ باشهــ💚
💞تقــدیم به روح پاڪ
شهیـدمدافع حـرمـ💓
((حمیـد سیاهکالے مرادی))
بـاصـــداے🎤
سید جلال میـرعسگري
🍃🌸
°•| کانال شهید حمید سیاهکالے مرادی👇
°•| @modafehh⚡
🌸او علی شد فاطمه نورُ علی نور آوَرَد
💫او علی شد تا که موسی پیش او طور آوَرَد
🌸او علی شد تا حسین آفاق در شور آوَرَد
💫او اگر خواهد ستون هم بارِ انگور آوَرَد
#میلاد_حضرت_علی_اکبر(ع)✨❣️
#روز_جوان_مبارکباد✨❣️
روزت مبارک شهید حمید عزیز
امروز مزار شهدا🌷
دعاگویتان بودیم🌸
@modafehh
قسمت 14.mp3
7.34M
#بشنوید
🔊نمایشنامه #یادت_باشد
1⃣4⃣
💞بر اساس زندگی شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت همسر
⏰مدت زمان: 07:32 دقیقه
@modafehh
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_چهـــــــل و ششم ۴۶
👈این داستان⇦《 آخر بازی 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎چند شب بعد ... حال بی بی خیلی خراب شد ... هنوز نشسته ... دوباره زیر بغلش رو می گرفتم و می بردمش دستشویی ... دستشویی و صندلی رو می شستم ... خشک می کردم ... دوباره چند دقیقه بعد ...😔
چند بار به خودم گفتم ...
- ول کن مهران ... نمی خواد اینقدر پشت سر هم بشوری و خشک کنی ... باز ده دقیقه نشده باید برگردید ...
اما بعد از فکری که توی ذهنم می اومد شرمنده می شدم...😔
- اگه مادربزرگ ببینه درست تمییز نشده و اذیت بشه چی؟ ... یا اینکه حس کنه سربارت شده ... و برات سخته ... و خجالت بکشه چی...❓
و بعد سریع تمییزشون می کردم ... و با لبخند از دستشویی می اومدم بیرون ...😊
حس می کردم پشت و کمرم داشت از شدت خستگی می شکست ... و اونقدر دست هام رو مجبور شده بودم ... بعد از هر آبکشی بشورم ... که پوستم خشک شده بود و می سوخت🔥 ... حس می کردم هر لحظه است که ترک بخوره⚡️ ...
نیم ساعتی به اذان ... درد بی بی قطع و مسکن ها💊 خوابش کرد ... منم همون وسط ولو شدم ... اونقدر خسته بودم ... که حتی حس اینکه برم توی آشپزخونه ... و ببینم چیزی واسه خوردن هست یا نه ... رو نداشتم ...😓
نیم ساعت برای سحری خوردن ... نماز شبم رو هم نخونده بودم ... شاید نماز مستحبی رو می شد توی خیلی از شرایط اقامه کرد ... اما بین راه دستشویی و حال ...✨
پشتم از شدت خستگی می سوخت ... دوباره به ساعت⏰ نگاه کردم ... حالا کمتر از بیست دقیقه تا اذان مونده بود ... سحری یا نماز شب؟ ... بین دو مستحب گیر کرده بودم ...
دلم پای نماز شب بود ... از طرفی هم، اولین روزه های عمرم رو می گرفتم ... اون حس و یارهمیشگی هم ... بین این ۲ تا ... اختیار رو به خودم داده بود ... چشم هام رو بستم ...😑
- بیخیال مهران ...
و بلند شدم رفتم سمت دستشویی ... سحری خوردن ... یک - صفر ... بازی رو واگذار کرد ...😮
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ ✨🍃✨
@modafehh
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_چهـــــــل و هفتم ۴۷
👈این داستان⇦《 فامیل خدا 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎خاله اومد ... مادربزرگ رو تحویل دادم و رفتم مدرسه ... توی مدرسه ... مغزم خواب بود ... چشم هام بیدار ... زنگ تفریح...🛎 برای چند لحظه سرم رو گذاشتم روی میز ... و با صدای اذان ظهر ... چشم هام رو باز کردم ... باورم نمی شد ... کل ساعت ریاضی رو خواب بودم ...😴
سرم رو بلند کردم ... دستم از کتف خواب رفته بود و صورتم قرمز شده بود ... بچه ها همه زدن زیر خنده😂 و متلک ها شروع شد ...
- ساعت خواب ...
- چی زده بودی که هر چی صدات کردیم تکان هم نمی خوردی❓ ... همیشه خمار بودی ... این دفعه کلا چسبیدی به سقف ...
و خنده ها بلندتر شد😂 ... یکی هم از ته کلاس صداش رو بلند کرد ...
- با اکبری فامیلی یا کسی سفارشت رو کرده ...❓ دو بار که بچه ها صدات کردن ... دید بیدار نشدی گفت ولش کنید بخوابه ... حالا اگه ما بودیم که همین وسط آتیش مون زده بود ...🔥
- راست میگه ... با هر کی فامیلی سفارش ما رو هم بکن...
هنوز سرم گیج بود ...😇 باور نمی کردم که اینطوری بی هوش شده باشم ... آقای اکبری با اون صدای محکم و رساش درس داده بود ... و بچه ها تمرین حل کرده بودن ... اما برای من ... فقط در حد یک پلک بر هم زدن گذشته بود ...
قانون عجیب زمان ... برای اونها یک ساعت و نیم ... برای من، کمتر از دقیقه ...🤔
رفتم برای نماز وضو بگیرم ... توی راهرو ... تا چشم مدیر بهم افتاد صدام کرد ...
- فضلی ...
برگشتم سمتش و سلام کردم ... چند لحظه ایستاد و فقط بهم نگاه😎 کرد ... حرفش رو خورد ...
- هیچی ... برو از جماعت عقب نمونی ...
ظهر که رسیدم خونه ... هنوز بدجور خسته بودم ... دیگه رمق نداشتم ... 😥 خستگی دیشب ... مدرسه و رفت و آمدش... دهن روزه و بی سحری ...
چند دقیقه همون طوری پشت در نشستم ... تمرکز کردم روی صورتم ... که خستگی چهره ام رو مخفی کنم ...😞
رفتم تو ... خاله خونه بود ... هنوز سلام نکرده ... سریع چادرش رو سرش کرد ...
- چه به موقع اومدی ... باید برم شیفتم ... برای مامان یکم سوپ🍲 آورده بودم ... یه کاسه هم برای تو گذاشتم توی یخچال ... افطار گرم کن ... می خواستم افطاری هم درست کنم ... جز تخم مرغ 🍳 هیچی تو یخچال نبود ... می سپارم جلال واست افطاری بیاره ... و ...
قدرت اینکه برم خرید رو نداشتم ... خاله که رفت ... منم لباسم رو عوض کردم ... هنوز نشسته بودم ... که مادربزرگ با شوک درد از خواب پرید ...⚡️
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ 🌸💫🌸
@modafehh
🍃﷽🍃
كُلَّ صَباحََ
أتَنَفَـسُّ
بِحُبِّ الحُسِين(ع)...
هر صبح...
به عشقِ حُسین...
نفس میکِشَم
سلامآقا ...
صلے الله علیڪ یا اباعبدالله
صبحتون حسینے
@modafehh
هر روز ، غذای نذری🍽
دوشنبه ها
ناهار☀️: سالار زینب ، سیدالشهداء (درود خدا بر او باد )
شام🌙: زینت عبادت کنندگان ، امام سجاد(درود خدا بر او باد)
#غذای_نذری
🍂🍁🍂
@modafehh
🍁🍂🍁
وَ لاَ أَرَي لِكَسْرِي غَيْرَكَ جَابِراً ...
برای دل شكستگیام،
جبران كنندهای جز تو نمیبينم.
@modafehh
عاشقان وقت نماز است ،
اذان می گویند
التماس دعا🌸🍃
@modafehh
new〽️
♥️وصیت نامه شهید سیاهکالی
تقدیم به شما همراهان عزیز با کیفیت بالا
به دوستان خود ارسال کنید
🌸کانال رسمی شهید حمید سیاهکالی مرادی
🌸 @modafehh
..
ڪاشازصبحڪہبیدارمیشدیم
دائمـاًدرنظـرداشتیـم
ڪہتحتنظریـم..!
🌱 #علامهطباطبایی
·
·
@modafehh