🍃بهار خدا
پاییزِ برگریزان با تو حرفها دارد و ما نمیشنویم! پاییز تجسّم یک انتظارِ به مقصد نرسیده است. زرد و بیجان شدن یعنی توانم برای انتظار به انتها رسیده است و تا از دست نرفتهام فکری کن به حالم.
من این روزها همان پاییزم و حرفها دارم با تو. تا از دست نرفتهام، فکر به حالم کن آقا!
شبت بخیر بهار خدا
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
🍃نور زمین و آسمان
شب و روزهایی را که بیتو طی میشود، باید سیاهترین لحظههای زندگی نامید. تو نوری. حقیقت نور را اگر در کسی جز تو جستجو کنیم، جز تاریکی به چیزی نمیرسیم.
حقیقت ظلمت دشمن توست. چه بیچاره است کسی که حتی سوسوی نوری را در دشمن تو جستجو میکند. کسی اگر در پی نور به دنبال دشمن تو بیفتد، زیانکارترین آدم روی زمین میشود.
آقا! شب و روزم را به نور خودت روشن کن، روزهایم را از تاریکی نجات بده، شبهایم را روشنتر از قلب خورشید کن. مرا از ظلمت نجات بده.
شبت بخیر نور زمین و آسمان
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
🍃بزرگترین معشوق روی زمین
محبّتهای این دنیا بدش که همه دردسر است و بیچارگی. پر از هوا و هوس است. رنگ به رنگ است و در پی هر رنگی، ننگی و گاهی حتی محبّتها مقدمۀ جنگ است.
محبّتهای خوب این دنیا هم بیدردسر نیست. دل میبندی، از دستت میرود. عشق میورزی، میبینی یک طرفه است و مهربانی هم وقتی یک سر بود، دردسر میشود. محبّت میکنی و دوست داری به همان اندازه، کمی بیشتر یا کمتر محبّت ببینی؛ اما خبری نیست.
در این دنیا جز محبّت تو به کدام محبّت میشود دل خوش کرد؟! ولی آقا! خودت خوب میدانی و من هم میدانم محّبت تو هم بیدردسر نیست. کسی که عاشق تو میشود، خودش را برای چوبهایی که دنیا بر سرش میزند، باید آماده کند. شاید تا امروز اگر عشق تو نصیبم نشده، برای این است که هنوز ظرفم به اندازۀ بلاهایی که درپی عشق توست، بزرگ نشده.
شبت بخیر بزرگترین معشوق روی زمین!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
🍃حساب و کتاب عالم
ما همین حالا وقتی پای دفاع از تو به میان میآید، به قدری اهل حساب و کتاب میشویم که اگر کسی برای دفاع از ما همین اندازه و یا حتی کمتر از این، اهل حساب و کتاب شود، دلمان میرنجد.
همین حالا یعنی وقتی که فریاد میزنیم که زودتر بیا. همین حالا یعنی وقتی که دادمان از ظلم و ستم بلند است. همین حالا یعنی وقتی که فهمیدهایم بدون تو زمین سامان نمیگیرد.
حالا وقتی که بیایی و پای جان دادن برای تو به میان بیاید، چه قدر اهل حساب و کتاب میشویم؟ خدا میداند و با این ایمان دست و پا شکستهای که ما داریم، خودمان هم میدانیم.
ما تو را برای رفاه خودمان میخواهیم. با تو بودن اگر رفاهمان را بگیرد، تو را رها میکنیم. تلخ است؛ ولی حقیقت دارد.
خدا را شکر که تو روی جماعتی که اهل حساب و کتاب است، حسابی باز نمیکنی. 13 نفر از شما کشتۀ جماعتی شدند که اهل حساب و کتاب بودند، خدا اراده کرده که تو را نگهدارد. پس به یقین وقتی میآیی که لشکرت کامل شده باشد از مردهایی که همۀ حساب و کتابشان تو هستی. کاش من هم سرباز لشکرت میشدم.
شبت بخیر حساب و کتاب عالم!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
🍃حصن حصین خدا
قطره قطره باران محبتت میبارد روی سرم. ذره ذره هوای عشقت تازه میکند ریههای عاشقیام را. تکه تکه جان میدمی در جسمی که از نامرادیهای روزگار خسته است.
آقا! دنیا بیرحمتر و بیرحمتر از آنی شده که فکرش را میکردم. من از این دنیای بیرحم میترسم. دنیای بیرحمی که خودش را مهربانتر از مادر جلوه میدهد، ترسناکتر از دنیایی است که خوی درندۀ خویش را به عیان نشان میدهد. من گرفتار این دنیا شدهام و دلم پر شده از وحشت.
کاش باران محبتت تندر میبارید و هوای عشقت بیشتر میشد و تنم پیش از این لایق جانی میشد که در آن میدمی.
در برابر این دنیا جز با عشق تو نمیشود دوام آورد. مرا به قلعۀ عشقت راه بده.
شبت بخیر حصن حصین خدا!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
🍃آرام دل
دلم بیتاب است. تپش قلبم بالا رفته. علتش را نمیدانم. این طور که میشوم، حیرتی پیدا میکنم که جز تو کسی راه درمانش نیست.
دلم شور میزند. صدای جوشش دلم را با گوش خودم میشنوم. این طور که میشوم، احساس میکنم که سینهام دیگر خانۀ قلبم نیست.
دلم برایت تنگ شده. هوای تو را کرده. صدای تو را میخواهد. این طور که میشوم، احساس میکنم آرزوی دیدن تو و شنیدن صدایت را به گور خواهم برد.
از دلم خستهام. تحمّلش سخت شده برایم. تا بلایی سر دلم نیامده، فکری به حالش کن.
شبت بخیر آرام دل!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
🍃ارباب عشق
در دل خستگیها وقتی دلم میگیرد، احساس میکنم که تحمّل خستگی برایم سختتر شده. دلگرفتگیهایی که سراغ من میآید، روحی آهنین میخواهد تحمّلش. حالا تو بگو با این همه خستگی، چطور تاب بیاورم دلگرفتگیهای کمرشکن را؟
کاش تقسیم میکردی مرا میان خستگی و دلگرفتگی. خسته که میشدم، به دلم فرمان میدادی که نگیرد، دلم که میگرفت، خستگی را ممنوع میکردی! من مرد میدان این دو با هم نیستم.
اگر من میان این دو تقسیمپذیر نیستم، کاش عشق را به من اضافه میکردی. عشق که بیاید شاید دلگرفتگی بماند؛ اما بیشک خستگی، منها میشود. جنس دلگرفتگیهای من عاشقانه نیست که این قدر سنگین است. دلگرفتگی اگر عاشقانه باشد، آدم را سبک میکند.
خدا را شکر که هنور حس التماس عشق را از من نگرفتهای. اگر بنا نیست عاشق بمیرم، مرا ملتمس عشق نگه دار تا در زمرۀ گدایان عاشقی محشور شوم.
شبت بخیر ارباب عشق!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
🍃امام تنهای من
گاهی خجالت میکشم برای آمدنت به خدا التماس کنم و گاهی وجودم میشود شرم که در دلم به تو گلایه میکنم از نیامدنت. میخواهی بیایی پیش ما؟ ما که تو را برای خودمان میخواهیم، برای دلخواهمان، برای هوا و هوسمان. بیایی پیش ما که چه بشود؟ شب و روز با ما گفتگو کنی و ما با تو جدل کنیم؟ بیایی پیش ما تا در میان فکرهای آلودهای که داریم، به تقیه ما رفتار کنی؟ با این فکرهای مسمومی که داریم، تو حتی در میان ما هم جانت به خطر است.
گاهی که به خودمان فکر میکنم، از عمق جان به حکمت خدای عزیز پی میبرم. چه قدر حکیمانه تو را در پس پردۀ غیبت نگاهداشته. تو باید بمانی در همان سوی پردۀ غیبت تا وقتی که ما آدم بشویم و تو را برای خودت بخواهیم.
ما منتظر آمدن امامی که از سوی خدا منصوب شده نیستیم. ما در انتظار امامی که در ذهنمان ساختهایم نشستهایم.
ما را ببخش به خاطر این نفهمیدنها
شبت بخیر امام تنهای من!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
🍃درمان همه دردها
چه بیچارهاند آنهایی که درد دارند؛ ولی تو را ندارند. کاش کسی به من میگفت اینها دردهایشان را به کدام امید تاب میآورد. دردهای کوچک بدون تو، درد بیدرمان میشوند؛ درد اگر بزرگ باشد و تو در میان نباشی، به چه نام باید خوانده شود؟
چه خوشبختم من که درد دارم و تو را هم دارم. هر وقت دردها بنا میگذارند به بریدن رشتۀ صبرم تو را به یاد میآورم و دردها بیتوان میشوند. خدا نکند روزی برسد که در میان تهاجم دردها، خودم را بدون تو و تنها ببینم. آن روز، روز مرگ است؛ مرگی سخت به همراه زجر کشیدنی دهشتناک.
ممنونم که همیشه میان دردها حتی اگر پردۀ غفلت در مقابل نگاهم افتاده باشد، میآیی و پرده را کنار میزنی و خودت را نشانم میدهی.
امروز در میان دردها، آمدی به یادم و دوباره توان یافتم برای مبارزه با دردها. چه قدر خوبی که مرا با دردها تنها نمیگذاری.
شبت بخیر درمان همۀ دردها!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸به زینب که فکر می کنی، آرام آرام شکل دنیا برایت عوض می شود...
#کلیپ_استوری
#میلاد_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#محسن_عباسی_ولدی
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
🍃گوش شنوای خدا
شبهای بلند پاییز را دارم یکی یکی بدون تو به سر میکنم و پاییز به ماه آخرش رسید و تو حتی یک بار پاسخ شب بخیرم را ... ، نه و حتّی یک بار پاسخ شب بخیرم را از تو نشنیدم.
کاش گوشم را باز میکردی تا یک بار پاسخت را بشنود و پس از آن، تا آخر عمر میبستی. من حاضرم یک بار صدایت را بشنوم و عمری کر زندگی کنم.
شبت بخیر گوش شنوای خدا!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
🍃محبوب من
شب اگر انسان بود، سیه چهره نبود. سفیدرو بود. سفیدی شب برای این همه نوری است که از دل سجادۀ تو به کل آسمان ساطع میشود.
شب اگر زبان داشت، فریاد میکشید تا همه تو را در هنگام مناجات با خدا تماشا کنند. عسلِ واژههای مناجاتی تو کام همۀ مردم دنیا را شیرین میکند.
شب اگر چشم داشت، لحظهای از بارش دست بر نمیداشت. او میداند که مایۀ آرامش بودنش، گریههای شبانۀ توست و دوست دارد همپای تو اشک بریزد.
چه خوبی که اجازه میدهی در دل شبهایی که بوی تو را میدهند، به تو شب بخیر بگویم. با این که جوابت را نمیشنوم، اما دلم خوش است به این که دوست داری شب بخیر گفتنهای مرا.
شبت بخیر محبوب من!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
🏴 مزار مادر
داشتی میرفتی سر قبر مادر
مرا هم خبر میکردی.
مگر چه میشد؟
میخواستی کسی از مزار مادرت خبردار نشود؟
خب چشم بسته مرا میبردی
تازه این طور برایم بهتر بود
چون خودت باید دستم را میگرفتی تا سر مزار مادر.
دست در دست تو
لذتی بالاتر از این هم هست؟
سر مزار مادر هم که میرسیدیم
قول میدادم سرم پایین باشد
و نگاهم تنها به خاک مادرت خیره.
اصلاً چرا این طور قول بدهم تا خیالت آسوده شود
تو اگر یک روز مرا ببری
کنار مزار مادرت
قول شرف میدهم همان جا بمیرم.
مرده که نمیتواند رازی افشا کند.
مگر میشود کنار مزار مادر تو نفس کشید؟
تو خودت اگر بر سر مزار مینشینی
و بعدش باز نفس میکشی
برای آن است که از خدا اجازۀ رفتن نداری.
مزار مادر تو، قتلگاه است.
عاشقانه اگر بخواهم بگویم این چنین میگویم:
اگر چه راز پنهان ماندن مزار مادر تو
اثبات مظلومیت و حقانیت اوست
امّا حکمتی دیگر هم در آن نهفته است:
مادرت مزارش را پنهان کرد
تا نسل شیعیانش باقی بماند.
مزار مادر تو اگر آشکار بود
و ما اگر توفیق زیارتش را مییافتیم
مدینه بزرگترین قبرستان شیعیان جهان میشد.
چه مادر مهربانی!
پیش از رفتنش نگران جان بچههایش بود.
آقا!
کنار مزار مادر یاد ما هم باش.
تو جان مایی
وقتی برای مادرت گریه میکنی
مراقب جان ما هم باش.
شبت بخیر جان جهان!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#فاطمیه
#محسن_عباسی_ولدی
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
🍃سرمایه خیر
چرا این روزها این قدر آدمهای شیطان زده نشانم میدهی؟
میخواهی مرا بترسانی؟
ترسیدم.
از ترس هم بالاتر.
همۀ وجودم شده وحشت.
میترسم از این که عاقبتم به خیر نشود.
دوستم باش
به جز دوستی تو با من
هیچ راهی برای عاقبت بخیری نیست.
هر چند روز یک بار
فکرِ عاقبت بخیری
باید بشود بلای جان من!
با من دوست شو
من از شیطان زدگی میترسم.
شبت بخیر سرمایۀ خیر!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
🍃سنگ صبور من
وقتی که بیقرار میشوم
دلم برای همۀ کسانی که تو را ندارند میسوزد.
من بیقراریهایی که گاهی به سراغم میآید را
نمیتوانم بدون تو تاب بیاورم.
هر لحظه از این بیقراریها سالها از عمر آدم کم میکند.
کسانی که تو را ندارند
در کشاکش این بیقراریها چطور زندگی میکنند؟
وقتی که بیقرار میشوم
دوست دارم بروم پیش یکی از بیقرارهایی که تو را ندارد.
زجر کشیدنش را ببینم
مرگ تدریجیاش را تماشا کنم
تا قدرِ داشتن تو را بیشتر بدانم.
من حتّی در خیالم نمیتوانم این اندازه زجر کشیدن را تاب بیاورم.
وقتی که بیقرار میشوم
بیشتر از همیشه میفهمم که تو بزرگترین نعمت خدایی.
نعمتی که هیچ گاه از عهدۀ یک لحظهاش هم بر نمیآیم
حتّی اگر هزاران هزار برابر بیشتر از نوح عمرم به درازا بکشد.
کاش به خاطر قدرناشناسی
خدا نعمت ایمان به تو را از من نگیرد.
وقتی که بیقرار میشوم
احساس میکنم دلت برایم تنگ شده که بیقرارم کردهای.
بیقرارم کردهای که بیشتر یاد تو کنم
بیقرارم کردهای که بیشتر صدایت بزنم
بیقرارم کردهای که بیشتر سراغ خانهات را بگیرم.
وقتی که بیقرار میشوم
بیشتر به آرزوی دوست شدن تو با خودم فکر میکنم.
تو اگر با من دوست شوی
من از این بیقرارها جدا میشوم.
تا کاسۀ صبرم لبریز نشده با من دوست شو.
شبت بخیر سنگ صبور من!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
🍃راه نجات
الآن منم همان آدمی که همۀ راههای چاره به رویش بسته شده.
میخواستی به این جا برسم؟ رسیدم.
میخواستی بدانم جز تو راه چارۀ دیگری ندارم؟ دانستم.
میخواستی بدانم حتّی اگر همۀ راهها ظاهراً باز باشد
ولی تو را تنها راه چارهام ندانم، همۀ راهها به بن بست میرسند؟
این را هم با همۀ وجودم فهمیدم.
حالا بگو چه کار کنم در میان بن بستهای تو در تو؟
دوستی تو با من خروج از همۀ بن بستهاست.
با من دوست میشوی یا نه؟
شبت بخیر راه نجات!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
🍃گره گشا
وقتی گره میافتد به کارم
التماس میکنم که هر چه زودتر گره را وا کنی.
کمی که وا شدن گره عقب میافتم
خودم را جلو میاندازم
لحن التماسم تبدیل به اعتراض میشود
که پس کی میخواهی گره از کارم وا کنی!
وقتی احساس میکنم که گره میخواهد وا شود
هم خوشحال میشوم و هم غمگین.
خوشحال از این که صدایم را شنیدی
دلت برایم سوخت و حاجتم را روا کردی
و غمگین از این که اگر گره کارم وا شود
آیا باز هم به سراغت خواهم آمد یا نه؟
نکند گرهی که به کارم افتاده بود
بهانۀ علی الدوام پیش تو بودن و التماس کردن به تو بود
و نکند گره که وا شد
بند دل من هم از در خانۀ تو وا شود
و من بروم و دیگر پشت سرم را هم نگاه نکنم تا گره کوری دیگر.
آقا!
من دوست دارم چه وقتی گره در کارم افتاده
و چه وقتی که هیچ گرهی در هیچ کجای زندگیام نیست
همیشه بند دلم به در خانۀ تو گره خورده باشد.
این چه سرّی است که وقتی گره از کارم وا میشود
بند دلم هم از خانۀ تو وا میشود؟
آنچه بند دل مرا گرهی دائمی به در خانۀ تو میزند
دوستی تو با من است.
کسانی که تو با آنها دوستی
بیتو بودن را بزرگترین و کورترین گره زندگی خویش میدانند
پس هیچ گاه خودشان با دست خودشان گره در کارشان نمیاندازند.
با من دوست شو
نگذار التماس کردنهای من در گرو گرههای کور زندگی باشد.
من دوست دارم همیشه در حال التماس کردن به تو باشم.
شبت بخیر گرهگشا!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
🍃پناهگاه بی قراران
امان از حسادت امان!
وقتی که حسود حسادت میکند
خدا به پیامبرش هم میگوید به او پناه ببرد.
پناه به خدا پناه به خدا من شر حاسدٍ اذا حسد.
من از حسادت میترسم همان طور که از حسود.
به خدا پناه میبرم از حسادت همان طور که از حسود.
شیطان، در مقابل خدا ایستاد چون حسادت کرد به مقام شما
و هر کس که به حسادت آلوده شد
خواسته یا ناخواسته لباس ولایت شیطان را به تن کرد.
امان از حسادت امان!
از بندهای که شش هزار سال عبادت کرده
راهزن راه بندگی میسازد.
چه کار میکند حسادت با ایمانها چه کار؟
و چه بلایی میآورد به سر انسانها؟
من از حسادت میترسم همان طور که از حسود
باید به خدا پناه ببرم
قرآن به من آموخته.
پناه خدا جز آغوش تو اگر جایی هست، نشانم بده.
کسی اگر در آغوش تو آرام نگیرد
در پناه خدا قرار نمیگیرد.
من از حسادت به آغوش تو پناه میآورم همان طور که از حسود
ولی چه کار کنم که آغوش تو فقط برای کسانی باز است
که تو با آنها دوست شدهای.
با من دوست شو و آغوش برایم بگشا
باید هر چه زودتر پناه ببرم به خدا
بیپناهم نگذار.
شبت بخیر پناهگاه بیقراران!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
🍃دوست وقت تنهایی
به اندازهای که دشمنهایم زیاد میشوند
و به اندازهای که دشمنیها شدید میشوند
ترس من از زندگی در دنیا بیشتر میشود.
زندگی در میان دشمنها و دشمنیها
زندگی در میان تیغهای عریان است.
دشمنها در دنیایی که من در آن زندگی میکنم
روی قاعده دشمنی نمیکنند.
دشمن نه خدا میشناسد و نه انسانیت
در دشمنیها فقط دنبال آرام کردن خویش با شدّت دادن به دشمنی است.
تو خوب میدانی کسی که با دشمنی، آرام میشود
چه قدر خطرناک و چه اندازه ترسناک است.
در این دنیا هم دشمنها راحت زیاد میشوند
و هم دشمنیها به آسانی شدّت میگیرند.
باید بر مدار میل مردم زندگی کنی
تا شاید از دشمنیهایشان در امان باشی.
حالا کیست که بتواند بر مدار میل همۀ مردم زندگی کند؟!
گویی دنیاست و دشمنها و دشمنیهایش و گریزی از آن نیست.
پس باید خطر را پذیرفت و در میان وحشت زندگی کرد.
امّا آقا!
آنچه زندگی در میان دشمنهای زیاد و دشمنیهای شدید را آسان میکند
جز دوستی تو با من، چیست؟
میشود جز این چیزی پیدا کرد
که با آن بر وحشت زندگی در دنیای پر از دشمن غلبه کرد؟
اگر هست بگو تا بدانم و به دنبالش بروم تا بیابم.
دشمنهایم هر روز بیشتر از دیروز
و دشمنیها هر روز شدیدتر از دیروز
با من دوست شو تا با آرامش در میان دشمنها زندگی کنم!
شبت بخیر دوست وقت تنهایی!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
🍃مولای حکیم
بعضیها هستند که وقتی با من دوست میشوند
دوست دارم هر چه زودتر رشتۀ دوستیشان را پاره کنند و از من جدا شوند.
چه کار کنم؟ خوشم نمیآید از آنها.
با بعضیها دوست میشوم با ذوق و شوق.
دیر و زودش بماند؛ ولی پشیمان میشوم از دوستی با آنها.
دنبال بهانه میگردم برای پاره کردن رشتۀ دوستیمان.
چه کار کنم؟ خوشم نمیآید از آنها.
بعضیها با زبان حال یا قالشان التماس میکنند که با ما دوست شو.
التماسهایشان دلم را نرم نمیکند.
چه کار کنم؟ خوشم نمیآید از آنها.
از بعضیها که میخواهم جدا شوم، اشکشان در میآید، دلشان میشکند
و با صدایی که غم از آن میبارد، ضجّه میزنند
ولی دلم برایشان نمیسوزد.
چه کار کنم؟ خوشم نمیآید از آنها.
آقا!
نکند تو هم مثل من هستی
و دوست نداری با من دوست شوی، چون که خوشت نمیآید از من
و التماسهایم دلت را نرم نمیکند، چون که خوشت نمیآید از من
و ضجّههایم را که میشنوی، دلت نمیسوزد برایم
چون که خوشت نمیآید از من!
نه، باور نمیکنم، تو مثل من نیستی.
حتماً دلت میسوزد برایم و دوست داری با من دوست شوی.
دلم میگوید میخواهی دوست شدن با من را گرو نگهداری
تا انگیزۀ خوب شدن را از دست ندهم
حتماً فهمیدهای که اگر خیالم راحت شود که تو را دارم
درد خوب شدن از وجودم بیرون میرود.
باشد باز هم صبر میکنم.
میرسد روزی که تو خواهی گفت با من میخواهی دوست شوی.
من به حکمت کارهای تو ایمان دارم.
شبت بخیر مولای حکیم!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
🍃یار غریب
دلخوشیها یکی یکی باید بروند
دلم به هیچ چیز نباید بسته باشد، جز تو.
جز تو دلم به هر چیزی خوش باشد
نتیجهاش میشود کمتر شدن بهرۀ من از تو.
همۀ سختیها باید برایم آسان بشوند
از سختی هیچ چیزی نباید بنالم جز سختی دوری تو.
جز دوری تو هر چیزی برایم سخت باشد
نتیجهاش میشود کمتر شدن بهرۀ من از تو.
همۀ تلخیها باید برایم بیمزه شود یا حتی شیرین
تلخی هیچ چیز را نباید بفهمم جز تلخی دلخوری تو از خودم
جز دلخوری تو هر چیزی برایم تلخ باشد
نتیجهاش میشود کمتر شدن بهرۀ من از تو.
همۀ دردها را باید تحمّل کنم
درد هیچ چیزی نباید بی تابم کند جز درد تنهایی تو
جز درد تنهایی تو هر دردی بیتابم کرد
نتیجهاش میشود کمتر شدن بهرۀ من از تو.
آقا!
شرمندهام، مثل همیشه
که به هر چیز دل بستهام جز تو
هر چیزی برایم سخت باشد، دوری تو برایم سخت نیست
و همۀ تلخیها را میفهمم جز تلخی دلخوری تو
و دردها امانم را بریدهاند مگر درد تنهایی تو.
شرم این همه فاصله را کجا ببرم؟
و از خجالت این همه فاصله، در کجا خودم را خاک کنم؟
و با وجود این همه فاصله چگونه منتظر باشم که پاسخ این سؤال را بدهی:
با من دوست میشوی یا نه؟
ولی مثل همیشه کرَمت به من اجازه میدهد و میپرسم:
با من دوست میشوی یا نه؟
منتظر جوابت نشستهام.
شبت بخیر یار غریب!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
🍃راز طراوت لحظه ها
وقتی به دوستی با تو فکر میکنم
و لحظههای با تو بودن را مرور میکنم
تازه میفهمم که چرا بهشت
با این که ابدی است
ولی ملال آور و تکراری نمیشود.
وقتی تو با کسی دوست میشوی
اگر لحظهها به اندازۀ سالها برکت پیدا کنند
و در همۀ لحظههای برکت یافته
تو علی الدوام حرف بزنی
حتّی برای چشم بر هم زدنی خسته نمیشود.
دوستان تو اگر کاری جز تماشای روی تو نداشته باشند
و این تماشا تا ابد ادامه داشته باشد
طراوت لحظههای بعدی با لحظههای پیش از خودشان
هیچ فرقی ندارد
چرا، فرق میکند
هر لحظه طراوتش، بیشتر از لحظههای قبل میشود.
کسی که تجربۀ دوستی با تو را دارد
میفهمد بهشت حتی اگر درخت و جوی نداشته باشد
باز هم لحظهای تکراری نخواهد شد.
باید تو با ما دوست شوی
تا ما بفهمیم راز تکرارناپذیر شدن بهشت، نفَس توست.
نفس تو به هر کسی و هر جایی بخورد
تکرار بیمعنا خواهد شد.
بگذار باز هم گلایه کنم از چیزی که خستهام کرده.
من از تکرار شدن لحظهها و روزهای زندگیام خستهام.
روزهای تکراری صفا ندارند
و کاری جز ملول کردن نمیکنند.
بیا با من دوست شو و مرا از لحظههای تکراری نجات بده.
شبت بخیر راز طراوت لحظهها!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
باید همیشه خودمان را مرور کنیم.
مرور خویش گاهی نشاطم میدهد و گاهی غمگینم میکند.
در مرور امشبم رسیدم به دلخوشیها
دلخوشیهای گذشته تا امروزم را ردیف کردم و یکی یکی تماشایشان کردم.
هر چه قدر از گذشته به امروز نزدیکتر میشدم
خوشحالیام بیشتر و بیشتر میشد.
چه خوب!
دلبستگیهایم هر چه به امروز نزدیکتر میشدند
رنگشان کمتر از گذشته دنیایی میشد.
خوب است دیگر نه؟ باید خوشحال باشم. تو هم خوشحالی؟!
مثلاً قبلا ها چه قدر شهوتِ خوردن داشتم
و چه قدر دلم خوش بود به این غذا و آن غذا.
میبینی الآن چه قدر فرق کردهام!
غذایی که در گذشته آب از دهانم جاری میکرد
حالا حس چندانی برایم تولید نمیکند.
خوب است دیگر، نه؟ باید خوشحال باشم. تو هم خوشحالی؟!
مثلاً قبلاًها لباسم که نو میشد، انگار دلم نو میشد
و چه قدر دلم خوش بود به شکل و شمایل و قیمت لباسهایم
میبینی الان چه قدر فرق کردهام!
لباسی که دیروز برق از نگاهم میربود
حالا نیم نگاهی از من را هم به سوی خود نمیکشاند.
خوب است دیگر، نه؟باید خوشحال باشم. تو هم خوشحالی؟
ولی خوشحالی من چندان به درازا نمیکشد
آخر یادم میآید که در گذشته دلم به تو بسته نبود و حالا هم دلبستۀ تو نیستم.
آدم از هر چه دنیاست دل بکَند، وقتی به تو دل نبسته باشد
میشود مصداق بارز خسر الدنیا و الآخرة: یعنی من.
حالا که دلبستۀ تو نشدم
کاش دلت میسوخت برایم و با من دوست میشدی
تا شاید رشتۀ دلم به عشق تو گره بخورد.
من از خسران دنیایی و عقبایی میترسم.
شبت بخیر دنیا و آخرت!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
🍃نزدیک تر از همه
بعضی از شبها احساس میکنم فاصلهام از تو نزدیکتر از شبهای دیگر است. من که کاری نکردهام برای این احساس نزدیکی. بیشک این تو هستی که فاصله را نزدیکتر میکنی. فلسفۀ نزدیکشدنت را به من بگو. دلت برایم تنگ شده یا سوخته؟ تنگ شده و میخواهی صدای نفسم را بشنوی یا سوخته و میخواهی از دست نروم؟ من چیزی ندارم که دلت برای من تنگ شود. حتماً تیغ فاصله داشت مرا میکشت، تو نزدیک شدی تا فرصتی برای زندگی دوباره پیدا کنم. با چه زبانی سپاست را بگویم؟! میشود بگویی؟!
شبت بخیر نزدیکتر از همه!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
╔═🍃❤════╗
@modafehh
╚════🍃❤═╝
🍃مفسر قرآن
قرآن را که میخوانم احساس میکنم تک تک آیههایش روضۀ فراق تو را میخوانند. از دل آیهها صدای سوزناکی را میشنوم که تو را میخوانند و التماس میکنند زودتر بیایی. در میان نجوایشان با تو چه راحت میشود این التماسها را شنید: تا تو نیایی، قدر قرآن شناخته نخواهد شد. ما نوری هستیم که وقتی از زبان تو بیرون میآییم، عالم را روشن میکنیم.
کی میرسد روزی که بنشینم سر کلاس تفسیری که استادش تو هستی.
برای بیرون آوردن قرآن از غربت، زودتر بیا آقا!
شبت بخیر مفسر قرآن!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
╔═🍃❤════╗
@modafehh
╚════🍃❤═╝