eitaa logo
"کنجِ حرم"
269 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
111 فایل
اِشتیاقے‌ڪه‌بہ‌دیدارِتودارَد‌دِلِ‌مَن دِلِ‌مَن‌دانَدومَن‌دانَم‌ودِل‌دانَدومَن حرفی سخنی؟! https://harfeto.timefriend.net/16818490554574 #شروطمون @shorotoinsohbata
مشاهده در ایتا
دانلود
•💛🌻💛🌻💛🌻💛• 🌻 •به قلم آیناز غفاری نژاد• بعد از چند دقیقه آنالی گفت : + چ ... چی شد مروا ؟! تونستی کاری کنی ؟! در حالی که نفس نفس می زدم گفتم : - حسابش رو گذاشتم کف دستش ولی حیف ... حیف که زیاد زمان نداشتم وگرنه کل دکوراسیون صورتش رو می آوردم پایین . بزار چند سال بره اون تو آب خنک بخوره دختره ... الله و اکبر . آنالی در حالی که دستاش می لرزید گفت : + ساشا رو هم دیدی ؟ - نه ندیدمش . ولی خونه ساشا بود دیگه ، قطعا پای اونم گیره . تا می تونی تند برو آنالی . فقط دور شو از اینجا . + میگم مروا ! برای تو مشکلی پیش نیاد . آخه تو رو خیلیا اونجا دیدن ! دستم رو ، روی قلبم گذاشتم و گفتم : - اینقدر نفوس بد نزن آنالی ! افکار منفی رو ، دور بریز . راستی مریم رو هم دیدم ، البته نمی دونم خودش بود یا نه ولی با محمد دیدمش . محمد رو که شناختم ولی درست تشخیص ندادم که دختره مریمه یا نه ! تو یه کاری کن . چند روزه دیگر پیگیری کن ببین مریم هم امشب اونجا بوده یا نه . + برای چی پیگیری کنم ؟! - آخه دختره خنگ ! میخوام بدونم چه بلایی سر کاملیا اومده . اصلا بازداشت شده یا نه ! با خنده گفت : + آها از اون لحاظ ؟! حله پس . میگم بریم سمت خونه دیگه ! به صندلی تکیه دادم . - آره برو . ★★★★ خمیازه ای کشیدم و با کرختی کمی جا به جا شدم . تمام بدنم درد می کرد . اما برای چی؟! یکم به مغزم فشار آوردم که با یاد آوری دیشب همه چیز برام روشن شد . شب با هزار بدبختی رسیدیم خونه . آنالی با اصرار های من ، روی تخت خوابید و خودم هم جام رو ، روی زمین انداختم . به ساعت سفید رنگ اتاقم نگاهی انداختم. نیم ساعتی به اذان صبح مونده بود . بدون سر و صدا بلند شدم و درحالی که خمیازه می کشیدم از پله ها پایین اومدم . به سمت آشپزخونه رفتم و لیوان آبی برای خودم ریختم . وضو رو هم توی ظرفشویی گرفتم و دوباره از پله ها بالا رفتم . در اتاق کاوه رو باز کردم ... عه! هنوز برنگشته که . لبخندی زدم و بهتری زیر لب زمزمه کردم . مُهر رو از جای قبلی برداشتم و با کاغذی که کاوه زده بود به دیوار جهت قبله رو هم پیدا کردم . که ... ادامه دارد ... • 💛🌻💛🌻💛 •